« قسمت ششم مصاحبه با شاهدان »

Almasi Zadehرضا الماسی زاده از اصفهان :   من در تاریخ 30 دی 79 از اصفهان خارج شدم زیرا طی تلفنی که به من زده شده و وعده کار در آلمان را داده بودند و قرار شد تا ابتدا به عراق بروم ، همان اول کار پولهای مرا گرفتند و گفتند که فعلاً باید همین جا بمانید . من تا سال 81 صبر کردم و در آن سال درخواست بازگشت به ایران را دادم ، که پاسخ آنها به درخواست من چیزی جز کتک زدن و ناسزا گفتن نبود و تهدید کردن که اگر بخواهی بروی یا تو را می کشیم و یا این که تحویل زندان های عراق می دهیم .

« قتل معترضین در اشرف»

Dozd موارد زیادی از سربه نیست کردن و به قتل رساندن افراد معترض تا کنون گزارش شده است . در طول مصاحبه با اعضای بازگشته به ایران ، چندین مورد از این افراد ، بطور مشخص و با نام و شهرت فرد به قتل رسیده معرفی گردید. ذکر این نکته ضروری است که شاهدان بازگشته حاضرند در هر دادگاهی حاضر شده و هویت اشخاص سربه نیست شده و مقتول را گواهی کنند. "علیرضا اسپندار فرد " در مصاحبه اش می گوید: بعد از این شکنجه هم من را به قبرستان اشرف برده و

« دوست عزيز و رنجور آقاي نفيس مظفرمقدم»

Zendanie Ashraf ما فرياد مي زنيم چون صداي ناله ي تو و صدها نفر از برادران و خواهران دربند فرقه ي رجوي را شنيده و مي شنويم! اخيرا در فحشنامه ي مجاهد مطالبي بنام شما به چاپ رسيده كه به همين دليل و بعنوان يك عضو اسبق مجاهدين (كه چنين رفتاري را نيز بخوبي تجربه نموده ام)براي تو و خطاب به همه سخن خواهم گفت. مطمئن هستم – و ديگر همه ي مخاطبين و حتا هواداران رجوي هم مي دانند- كه تو و ساير اعضاي مجاهدين شخصا به هيچ سايت و منبع خبري به جز كانال رسمي مجاهدين و فيلتر محدود آنان

« قسمت پنجم مصاحبه با شاهدان »

Sagvandغلامرضا سگوند :   سازمان ادعا می کند که جلوی هیچ کس را برای بازگشت و جدا شدن از آنها نگرفته است ، در پاسخ باید گفت اگر بر ادعای خود ثابت قدم هستید اجازه بدهید یک سازمان و نهاد بین المللی مانند صلیب سرخ جهانی وارد قرارگاه شده و با اعضای باقیمانده در قرارگاه اشرف دیدار و گفتگو نماید و نظرشان را راجع به جدا شدن از سازمان جویا شوند . آن موقع خواهید دید که اگر امنیت جانی برای گفتگو شوندگان باشد همگی خواستار مراجعه به میهن شان بوده و خود را فریب خورده معرفی می

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد16

Almasi Zadeh من رضا الماسی زاده، اهل اصفهان هستم. در تاریخ 30 دی 79 از اصفهان خارج شدم و بوسیله تماسی که با من گرفته شد، وعده کار به من توی کشور آلمان داده شد، من هم فریب خوردم و رفتم آنجا. وقتی به عراق رسیدم پولهای من را از من گرفتند و دیگر راه برگشتی نداشتم تا اینکه پیش خودم فکر کردم که اگر بمانم شش ماه یا یک سال آنجا امکان خارج رفتن دارم. اما متأسفانه اینطور نشد تا سال 81 اولین درخواست من برای برگشت از درون سازمان منافقین بود که جوابی که آنجا به من داده شد، هفت نفر توی اتاق من را مورد ضرب و جرح قرار

« قسمت چهارم مصاحبه با شاهدان »

Mohamad Naeem Mola Zehyمحمد نعیم ملا زهی :   وقتی خانواده های بچه ها برای دیدن شان به عراق می آمدند به ما می گفتند که خودتان را در برخورد با خانواده هایتان خوشحال و شادمان و راضی نشان دهید و اگر کسی خودش را شاد نشان نمی داد او را اذیت می کردند ، برای این که می خواستند به دروغ به خانواده ها القاء کنند که بچه هایشان در قرارگاه اشرف خوش هستند و هیچ مشکلی ندارند . واقعاً آنها از روباه هم بدتر بودند و همیشه به دنبال فریب دادن ما بودند ، به خود من قبل از رفتن به عراق می گفتند : بیا

« قسمت سوم مصاحبه با شاهدان »

Farhad Pakarفرهاد پاکار از کرمانشاه :   من به خاطر مشکلات مالی و وعده وعیدهای دروغین منافقین که می گفتند ماهیانه 500 دلار به شما حقوق می دهیم از مرز پاکستان به قرارگاه اشرف رفتم ، بعد از ورود ما تعدادی برگه آوردند و گفتند باید اینها را امضا کنید . در ضمن قبل از آن گفته بودند هر کس بخواهد به اروپا اعزام می شود ، ولی در موقع امضای برگه ها فهمیدیم که باید همانجا بمانیم ، به همین جهت لباس نظامی پوشیدیم و به مدت یک هفته به قرنطینه رفتیم . هر چند ما اعتراض کردیم که می

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد15

Majelani من ابراهیم ماجلانی هستم. در تهران در یک کارگاه خیاطی مشغول کار بودم که یک خانمی تماس گرفت و گفتند که بیا ترکیه، دوستت با تو کار دارد که من هم رفتم ترکیه. بعد دیدم آنجا یک صحبتهایی از منافقین و از اینجور صحبتها می کنند که من قبول نکردم، بعد دو نفر که آنجا بودند، صحبت می کردند و می گفتند که برویم آنجا و بعد از دو سه ماه به شما کیس سیاسی می دهند، بعد می روید کشورهای اروپایی کار می کنید و می توانید در عرض مثلاً دو سال پول خوبی در بیاورید و از این حرفها که ما هم گول خوردیم و قبول کردیم و رفتیم به

« قسمت دوم مصاحبه با شاهدان »

Espandarعلیرضا اسپندار فرد ، از کرج : من مدت 9 ماه در قرارگاه اشرف شکنجه شدم ، یک بار در سال 80 دست به خودکشی زدم که متأسفانه آنها فهمیدند و در همان لحظات آخر از خودکشی من جلوگیری کردند . مسئله خودکشی ، مسئله جدیدی نبود ، زیرا خیلی ها از شدت فشارهای روحی و روانی و فرار از شکنجه های آنان اقدام به خودکشی می کردند ، یکی از این قربانیان جوانی به نام سهیل بود که در زمان پراکندگی ( جنگ آمریکا علیه عراق ) به دلیل فشارهای فراوانی که نتوانست تحمل کند با اسلحه خودش ، خودکشی کرد .

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد14

Kazempoor من حمید کاظم پور هستم، با اسم مستعار ایرج در سازمان بودم. رفتیم ترکیه برای کاریابی که گیر یکی از بچه های سازمان افتادیم. بعد رفتیم سازمان و به ما می گفتند زن، زندگی، بچه، اگر هم نخواستی، بعد از شش ماه می توانی هر کشوری بروی. ما قبول کردیم و توی ترکیه کمی بهمان رسیدند و ما قبول کردیم و گفتیم باشد. مسئله ای نیست. بعد رفتیم سازمان. موقعی که رفتیم سازمان چشمتان روز بد نبیند می گفتند دو سال باید بمانید نه زنی نه بچه ای نه چیزی. بعد یک ذره رفتیم توی نشستهایشان

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد13

Baloochi من عیسی بلوچی هستم فرزند آدم و در شهرستان نیک شهر متولد شدم، اهل سیستان و بلوچستان هستم. از دبی با سازمان آشنا شدم و سازمان ما را به خاطر بردن به اروپا برای کار و در آوردن سرمایه گول زد. گفت شما را می برم به عراق. یک بار از دبی من از دست اینها فرار کردم و خودم را به سفارت معرفی کردم و دوباره برگشتم به ایران، بعد از شش ماه این سازمان دوباره با ما تماس گرفت و به ما گفت بیا شما را می بریم به اروپا، ما سه نفر بودیم از آنجا رفتیم پاکستان، من با عمویم و یکی از اقوامم به اسم خسرو بلوچ اقوامی و رسول

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد12

Hosein Zehi من ملابخش حسین زهی هستم از سیستان و بلوچستان من یک تقاضایی دارم از دوستان خودم که آنجا پیش منافقین هستند، منافقین کفار ما را گول زده بودند. یک مردی بود به نام تاج محمد که ما را گول زد و از پاکستان به هوای خارج ما را برد و گفت به شما زبان انگلیسی یاد خواهیم داد، بعد ما را بردند آنجا و گفتند که شش ماه می مانید، بعد از آن شما را می فرستیم کشورهای خارجی که کار سیاسی کنید. ما رفتیم آنجا از این چیزها خبری نبود، ما را بردند آنجا، ما قبول نکردیم تا یک مدتی، ما را توی زندان کردند رضا مرادی بود، رضا

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد11

Rigi  به نام خدا فرشته رهایی که ما را از دست این کودکان 60 ساله رهایی بخشید، من پیامم برای کسانی که توی دستگاه منافقین هستند، این است که دور این عنکبوتهای جهنمی را خط بکشند. بیایند به دامان ملت ایران، چون این به نفع آنهاست. تا کی می توانند دور این افراد حلقه بزنند و مثل سگهای وحشی دم تکان بدهند؟ آیا اینها مبارزند؟ کسانی که در دستگاه خدا دارند دخالت می کنند، یعنی اینقدر وحشی و پست هستند که حتی به حیوانات و پرنده ها هم رحم نمی کردند چه برسد به انسانها. اینجانب

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد10

Ghanavati من یبر قنواتی هستم از بندر ماهشهر. در ماه رمضان سال 1378، از طریق یک هوادار به سازمان وصل شدم و با سه نفر قاچاقچی وارد عراق شدم و طی یک مدت در بغداد بودم. بعد من را به کمپ اشرف بردند و بعد از مراحل ضد اطلاعات، قرنطینه و ورودی، وارد پذیرش مجاهدین شدم. بعد از چند مدتی اولین اختلافی که با سازمان پیدا کردم، لعیا خیابانی مرا صدا زد و چون ارشد خانواده ام بودم، از من درخواست کرد که بروم دو تا خواهرهایم را به سازمان بیاورم که من مخالفت کردم و از آنجا نسبت به من بی اعتماد شدند.

« باند ضد تكاملي رجوي »

Shams Majid من مجید شمس هستم متولد سال 1342 لاهیجان از سال 57 با سازمان آشنا بودم سال 60 یکی از برادرانم تیر باران شد سال 67 یکی دیگر از برادرانم در عملیات فروغ یا مرصاد کشته شد من خودم از سال 57 سازمان را می شناختم و عاشقش بودم ولی به دلایلی نتوانستم وصل بشوم ولی همیشه در ذهنم یک مدینه فاضله بود و یک جای بدون عیب و متکامل تا اینکه چرخ روزگار گشت و سال 81 از ایران به ترکیه و از آنجا به سازمان رفتم که بروم و به محبوب خودم برسم ولی به محض ورود به منطقه ای که ورودي می گفتند من کسانی را دیدم که جنسشان از جنس
فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31