« قسمت چهارم مصاحبه با شاهدان »

محمد نعیم ملا زهی :

 

Mohamad Naeem Mola Zehy

وقتی خانواده های بچه ها برای دیدن شان به عراق می آمدند به ما می گفتند که خودتان را در برخورد با خانواده هایتان خوشحال و شادمان و راضی نشان دهید و اگر کسی خودش را شاد نشان نمی داد او را اذیت می کردند ، برای این که می خواستند به دروغ به خانواده ها القاء کنند که بچه هایشان در قرارگاه اشرف خوش هستند و هیچ مشکلی ندارند .

واقعاً آنها از روباه هم بدتر بودند و همیشه به دنبال فریب دادن ما بودند ، به خود من قبل از رفتن به عراق می گفتند : بیا عراق تا از اینجا تو را به آلمان بفرستیم ، اما جواب رفتن من به آنجا و درخواست اعزامم به آلمان چیزی جز کتک و شکنجه نبود .

من هیچ شناخت و آگاهی از منافقین و شخص رجوی نداشتم و با فریب آنها به آنجا رفتم.

اسپندار فرد :

 

Espandar

مسعود رجوی خود را به منزله بتی برای اعضای گروهک شان ترسیم کرده اند ، آن قدر برخی افراد گول این دو نفر را خورده اند که نعوذبالله حاضرند خدا را فراموش کنند و این دو نفر خائن و مکار را بپرستند . همچنین حاضرند به خانواده هایشان ناسزا گفته شود اما به رجوی چیزی گفته نشود ، آنها افرادی بی اعتقاد و کافر هستند .

چندی پیش شورای ملی مقاومت از یک پروفسور اروپایی دعوت کرده بود تا به شورای ملی مقاومت بپیوندد ، آن پروفسور دو شرط را برای حضور خودش در شورای ملی مقاومت گذاشت ، یکی این که گفته بود من کمونیست هستم و به خدا اعتقاد ندارم و دوم این که برخی از صحبت های رجوی نیز مورد قبول من نیست .

وقتی اظهارات این پروفسور به مریم رجوی گفته شده بود مریم در پاسخ چنین گفته بود : " که اگر می خواهی خدا را قبول نداشته باشی اشکالی ندارد و ما به این مسئله کاری نداریم اما باید حرف های رجوی را قبول داشته باشی . "

در این اواخر منافقین جلسات رقص و پایکوبی در قرارگاه برپا می کردند و مردم را از بیرون به آنجا دعوت می کردند ، در ضمن این مراسم سعی می کردند با بسیاری از آنها صحبت کنند تا در قرارگاه بمانند و به برخی می گفتند که به شکل انفرادی با آنها صحبت کرده و از سازمان تعریف کنیم .

یادم هست که یک نفر از مهمانان را گول زده بودند و نزدیک بود که وی در قرارگاه بماند اما من او را به کناری کشیدم و به او فهماندم که اینها دروغ می گویند و اینجا از این خبرها نیست .

به نظر من مسعود رجوی یکی از خون آشام ترین دیکتاتورهای زمان است که می تواند به جرأت گفت دست یزید و فرعون و همه خونخواران دنیا را از پشت بسته است و حربه او چیزی نیست به جز فریب و نیرنگ .

من دوست دارم که روزی رو در رو با مسعود رجوی صحبت کنم ، اگر صدای من به گوش مسعود برسد می خواهم به او بگویم : " ای نامرد ! زندگی این همه انسان و جوان را فقط به خاطر این که خودت به قدرت برسی بر باد دادی ، این همه زندگی را خراب کردی به خاطر آن که به قول خودت به خلق خدمت کنی .

اما ما که در سازمان و مناسبات تو بودیم و دیدیم به حقیقت تو خلق را نابود کردی و خانواده آنان را عذاب دادی ، از این رو حیف است که نام انسان را بر تو گذاشت .

مسعود رجوی ! تو که دم از نبود آزادی بیان در ایران می زدی کجایی که ببینی در ایران رئیس جمهور به راحتی و بدون موانع در بین مردم حاضر می شود و مثلاً این که ایشان در جمع دانشجویان حاضر شده و نظرات و انتقادات آنها را می شنود .

حال روی سخن من با تو است ، من از تو سؤالی دارم و آن این که کجا به ما اجازه می دادی که با تو صحبت کنیم ، چه برسد به این که از تو و عملکردهای تو انتقاد کنیم ، اگر خدای ناکرده انتقاد و ایرادی وارد می ساختیم عالم را بر سرمان خراب می کرد و از همه مهمتر تو ریشه شجاعت و آزادی اعتراض و انتقاد را خشکانده بودی ."

بهروز موسوی از اصفهان :

 

Behrooz Mosavi

من از ترکیه با فریب هواداران سازمان به عراق رفتم ، یعنی آنان قول اعزام به خارج را به ما دادند ، اما همین که به عراق رسیدیم به ما گفتند صحبت هایی که گفته شد در ترکیه را فراموش کنید و بیایید همه چیز را در همین جا بسازید زیرا از خارج رفتن خبری نیست .

بالاخره ما را وارد ارتش کردند و نوارهای مختلفی را از برنامه ها و افکار سازمان برای ما نشان دادند ، منافقین حتی اجازه نمی دادند تا ما با خانواده هایمان در ایران تماس بگیریم.

برادر من در ایران دچار سکته شده بود و برای همین ارتباط من با خانواده ام به سختی میسر شد ، اما آنها اجازه ندادند تا با مادرم صحبت کنم و تلفن را قطع کردند من نتوانستم خبری از حال برادرم بگیرم و من همیشه به آنها اعتراض می کردم .

پس از مدتی من را از قرارگاه اشرف به قرارگاه انزلی منتقل کردند و در آنجا تا زمانی که وضعیت من روشن شد یک ماه و نیم طول کشید که در این مدت مرا در اتاقی کوچک بدون امکانات زندانی کرده و مورد تهدید و شکنجه قرار دادند .

این مسئله همین طور ادامه داشت تا این که جنگ آمریکا علیه عراق به وقوع پیوست و مسئله پراکندگی ایجاد شد و از آنجایی که نیازمند نیرو بودند با رنگ عوض کردن و فریب دادن من سعی کردند تا دل مرا به دست آوردند تا هر چه سریع تر به ارتش برگردم .

ناصر یوسفی :

 

Naseryosofi

وقتی مریم رجوی فرار کرد و سپس دستگیر شد به ما گفتند که باید تک تک افراد بر روی کاغذ بنویسند که به خاطر دستگیری مریم رجوی می خواهند دست به خودسوزی و خودکشی بزنند و اقدام به انجام عملیات انتحاری کنند .

مسعود رجوی یک روباه مکار است که می خواهد همه را فریب دهد و برای رسیدن به مقاصد خویش افراد را شستشوی مغزی می دهد ، از این رو بسیارند افرادی که بیش از بیست سال از جوانی و بهترین دوران عمرشان را در سازمان گذرانده و حالا روی برگشتن به کشور و خانواده شان را ندارند .

در حال حاضر یک سؤال بزرگ و مهم در ذهن همه اعضای سازمان و نیز افراد جدا شده از آنان می باشد و آن این که مسعود رجوی ! تو که آن همه دم از پیروزی و جوانمردی می زدی پس به کجا فرار کردی و همه را فریب دادی ؟ چه شد که همه نیروهای تو پراکنده شدند ؟

رجوی ! مطمئن باش هر نفر که از سازمان تو جدا شده در حال حاضر دشمن مستقیم سازمان شده است و به دنبال انتقام گیری از تو می باشد .

تو جدا شدگان را مزدور خواندی و گفتی اعضایی که از سازمان جدا شده اند دارای سوابق پایین هستند و تازه وارد سازمان شده بودند ، اما سؤال ما این است که آیا اولاً این همه افراد همگی مزدور بودند ؟

و تو این همه سال با این تعداد هزاران مزدور فعالیت می کردی ؟ و یا این که واقعاً تو اسم آنهایی را که از دستت رهایی یافتند مزدور گذاشتی ؟ پس چرا به این افراد در صحنه جنگ اسلحه دادی و آنان را فرمانده و مسئول زرهی کرده بودی ؟ و چرا این افراد به عنوان FA در ارتش تو بودند ؟ FA ) افراد رده پایین ارتش بودند .)

بهروز موسوی :

مریم رجوی در یکی از نشست های اخیر گفت هر کس که می خواهد برود ، مانعی نیست و ما پشت سر او دعای خیر خواهیم کرد ، اما برای بازگشت و جدا شدن از سازمان اقدام به هر عملی از قبیل شکنجه ، آزار و اذیت ، وعده و وعید می کردند و سعی داشتند به هیچ وجه ممکن حتی یک نفر از آنها جدا نشود .

و پس از آن که فردی هم جدا می شد او را مزدور خوانده و پشت سرش علیه او داستان سرایی می کردند تا مبادا بقیه افراد هم تصمیم بر جدا شدن بگیرند و به او فحش و ناسزا می گفتند .

رجوی باید بداند صدام که دیکتاتور قرن بود و خونخوارترین افراد ، بالاخره عدل خداوند او را سرنگون کرد و به بدترین شرایط و خفت بارترین وضع ممکن دچار شد ، حال تو مسعود ! که انگشت کوچک صدام هم نمی شود و با دو سه هزار نیروی فریب خورده کاری به پیش نخواهی برد .

نیروهای باقیمانده سازمان در اولین فرصت ممکن به ایران باز خواهند گشت و رجوی را مورد لعن و نفرین قرار خواهند داد ، مگر تعداد اندکی از رؤسا و سردمداران تشکیلات که دیگر جایی برای خود در ایران نمی بینند و لذا مجبورند تا در همان وضع اسفناک زندگی کنند .

این تعداد افراد که جایی برای خودشان در ایران نمی بینند و شکست را حس کرده اند ، نمی خواهند تا نیروهای خود را از دست بدهند ، بنابراین به هر راه و روشی که می تواند دامن می زنند ، مثلاً به برخی از اعضا در هنگام خواب آمپول زه و قرص می دادند و حتی اجازه تماس تلفنی اعضا با خانواده هایشان را نمی دادند .

وقتی مریم دستگیر شد آنان به زور اعضای رده پایین سازمان را مجبور به خودسوزی می کردند ، تا اعتراض خودشان را به این مسئله نشان دهند ، ندا حسنی کسی بود که بر اثر فشارهای فراوان در فرانسه بر روی او بنزین ریخته و آتش زدند .

و جالب اینجاست که حتی یک نفر در داخل سازمان و قرارگاه اشرف با وجود تمام اجبارها و تهدیدات حاضر نشد که در اعتراض به دستگیری مریم رجوی دست به خودسوزی بزند .

و جالب تر آن که دست به دعا برداشته و خدا را شکر می کردند ، چرا که اینان از نزدیک با مناسبات آشنا بوده و از نیات شوم و اعمال وقیحانه منافقین با خبر شده بودند .

نکته دیگر آن که حتی افراد رده بالا هم از کارهای آنان متنفر شده و اعلام بریدگی کرده اند ، سعید جمالی یکی از قدیمی ترین اعضا است که با سابقه 28 ساله خود از سازمان جدا شده و در کمپ آمریکایی ها قرار دارد ، او به صراحت اعلام می کند که فریب مسعود رجوی را خورده و خط او را قبول ندارد و سرانجام همین افراد باعث سرنگونی سازمان خواهند شد .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31