تبعیض و چپاول در فرقه رجوی

غلامرضا یوسفی

 

 

Gh Yosufi1

 

در سازمان مجاهدین هر کسی سرسپرده تر بود و خط سازمان را پیش می برد، به او رده های بالاتر می دادند. از آنجایی که خود مسعود رجوی به شدت محتاج چاپلوسی و تملق گویی بود ، هر کسی بیشتر چاپلوسی می کرد، این فرد در اختصاص امکانات صنفی گرفته تا همه امکانات دیگر این بالاتر از همه بود. در همه سلسله مراتب سازمان مجاهدین، این را می شد به راحتی دید. خودشان هم می گفتند معیار صلاحیت این است که هر کسی بیشتر خط سازمان را پیش ببرد و کارهای که می گفتند را انجام بدهد، او صلاحیتش بالاتر بود.

واقعیت این بود که این بزرگترین تبعیضی بود که در سازمان بود. در لایه های مختلف هر چه پایین تر می آمدی، این تبعیض بیشتر به چشم می خورد. یعنی تمام کارهای شاق روی دوش نفرات پایین سوار بود، آخر سر هم باید می رفتند می گفتند که ما بدهکار سازمان هستیم. در رابطه با اسرا به طور مشخص کسانی که اسیر بودند و پیوسته بودند به سازمان از همان اول تا روز آخری که آنجا بودیم، این تبعیض وجود داشت. تمام کارهایی که سخت و طاقت فرسا بود، همه را نفرات پیوسته انجام می دادند. به لحاظ امکانات صنفی و همه چیز در واقع اینها زیر مینیمم بودند. هر بار هم هر کسی چیزی می گفت یا درخواست می کرد، می گفتند که سازمان ندارد. نمونه اش این بود که نفری بود که سالها بود ساعت نداشت. می گفت یک ساعت معمولی بگیرید، قیمتش هم زیاد نیست. می گفتند سازمان پول ندارد. یا در مورد کفش یا لباس، سالی یک بار که می دادند می گفتند مریم هدیه داده است.

در هر ارگان دیگری هم یک نفر بخواهد مجانی کار کند، بالاخره امکاناتی را به او تخصیص می دهند. وسایل شخصی و امکانات رفاهی را برایش فراهم می کنند، ولی آنها می گفتند سازمان ندارد. از آن طرف چیزی که ما خودمان می دیدیم و می دانستیم این بود که سازمان از همه جا پول می گرفت، به طور مشخص از دولت عراق پول می گرفت. آن چیزی که الان هم مشخص شده است، 35درصد پول نفت عراق را می گرفت. ولی می گفتند پول نداریم. 35 درصد پول نفت عراق پول کمی نیست. هر کاری که سازمان در عراق می کرد، بابتش از دولت عراق پول می گرفت. این همه خرج می کردند برای خودشان و می گفتند پول نیست. کسانی که از قبل با سازمان بودند و رده های بالا داشتند، اینها امکاناتشان خاص بود. از امکانات صنفی گرفته، ماشین، امکانات کاری و غذا خوردن و .... یک بار ما با هم صحبت می کردیم، حساب کردیم، دیدیم روزانه حدود 150 دلار پول غذای هر نفر از این خانمهای عضو شورای رهبری در هر قرارگاه بود. از آن طرف سالنهای غذاخوری را که می دیدیم، من یادم نمی آید به جز پنیر صبحانه دیگری داده باشند. حدود پنج شش سال بود می گفتند به دلیل این که تحریم است، از این پنیرک ها جمع می کردند و با آن غذا درست می کردند که اکثراً معده ای شدند و ناراحتی های گوارشی پیدا کردند. ما این چیزها را که می دیدیم می گفتیم چرا اینطوری است؟ مگر شما نمی گویید جامعه بی طبقه توحیدی است و نباید بین افراد فرق باشد؟ این همه در تبلیغاتتان می گویید که هیچ فرقی نمی کنند انسانها و در سازمان تبعیض نیست. پس این تبعیض از کجا آمده است؟ اوایل که نمی توانستیم حرف بزنیم، این اواخر هم که حرف می زدیم، جوابی نمی دادند. یعنی جوابی نداشتند بدهند. می گفتند که نه اینطور نیست. به طور مشخص نفراتی که رده های بالا داشتند و به اف ام (فرمانده)معروف بودند، اینها تمام سیستمشان جدا بود. هیچ وقت ما ندیدیم اینها بیایند در سالن غذا بخورند. حداقل آن چیزی که ما می دانستیم آشپزخانه شان جدا بود و جداگانه برایشان غذا درست می کردند. معمولاً دو نفر گماشته داشتند. مثلاً برای مهناز شهنازی که فرمانده قرارگاه بود، الهه شکوه زاده و سودابه برای او کار می کردند. غذایشان جدا بود، همه چیزشان جدا بود. مثلاً اگر غذا گوشت داشت، گوشتهای خوب را جدا می کردند می گفتند اینها برای خواهرها است. گوشتهای خوب را جدا می کردند، جگرها را جدا می کردند. من خودم که در آشپزخانه کار می کردم، می گفتم اینها برای چیست می گفتند برای خواهرها است. میوه های خوب را بر می داشتند، همه چیزشان جدا بود. بعضی مواقع هم که می آمدند در سالن، هیچ وقت غذا نمی خوردند. غذایی که ما در سالن می خوردیم، نمی خوردند. همه هم این را می دانستند و می فهمیدند، ولی کسی حرفی نمی زد. سر امکانات دیگرشان مثلاً ماشینی که مثال زدم، موارد زیادی بود که گاهاً 45 دقیقه تا یک ساعت ما باید پیاده روی می کردیم تا از یک جایی به یک جای دیگر برویم. در حالی که اینها هر کدامشان یک ماشین زیر پایشان بود. از اف ام گرفته تا بقیه کادرهایی که در قرارگاه بودند، همه شان یکی یک ماشین زیر پایشان بود و می چرخیدند. اگر نفری هم می دیدند در خیابان، چون مرد بود سوارش نمی کردند. نفرات سر این موضوع به طور مشخص خیلی مسئله دار شده بودند. محل خوابشان هم جدا بود، یعنی در قسمت خواهرها بودند، ولی هر کدام یک مقر جداگانه داشتند. مثلاً نفراتی مثل رقیه عباسی، مهناز شهنازی، سمیرا شمس و اینها محلشان در ستاد بود، اینها دیگر مفصل تر بود. یعنی همه امکاناتشان کامل بود و برای هر کدامشان دو تا زن کار می کردند و گماشته داشتند. مهمانی هایی که می دادند اگر در مهمانی ها افراد خارجی می آمد، غذا در ست می کردند و حسابی به طرف می رسیدند که تبلیغات کنند که قرارگاه ما اینطوری است. یک چیزی که برای بچه ها خیلی دردآور بود، این بود که هر گاه مهمانی تمام می شد، هنوز از سالن نرفته بودند بیرون، این افراد می ریختند روی میزو باقی میوه ها را می خوردند. آنها هم خودشان هم این را می فهمیدند ولی به روی خودشان نمی آوردند. این نشان دهنده این است که سازمان هیچ ارزشی برای افرادش قائل نیست. هیچ ارزشی. از مسائل صنفی گرفته تا مسائل روحی و روانی. بعد از خلع سلاح و استاتو، آمریکا یک سهمیه ای به آنهایی که در قرارگاه اشرف هستند می داد و الان هم می دهد، ولی اینها به نیروها نمی گفتند. ما می فهمیدیم که این موادی که دارد می آید، پشتیبانش آمریکاست. یعنی آمریکایی ها می دادند. این اواخر که من از آنجا جدا شده بودم، می دیدم خیلی از این چیزهایی که در کمپ آمریکایی ها است، اینها را در فروشگاه اشرف هم می فروشند. در هر قرارگاهی فروشگاه درست کردند که این موادی که آمریکایی ها به افراد می دهند این را می بردند در فروشگاه می فروختند. یعنی در واقع همان کاری که سازمان مجاهدین قبلاً می کرد که از صدام حسین مواد می گرفت، الان از آمریکایی ها می گیرد و باز هم نمی گوید. افرادی که در قرارگاه هستند، خیلی هایشان از این مسائل بی خبرند، ولی وقتی که جدا می شوند تازه می فهمند که جریان چه بوده است. به خود نفرات کمک نمی کنند. ما قبلاً شنیده بودیم که سالهای گذشته اخبار می شنیدیم که سازمان وابسته به عراق و جزئی از ارتش عراق است و صدام حسین به آن کمک مالی می کند و امکانات می دهد. همه این ها را می شنیدیم، ولی هیچ وقت خودشان اینها را نمی گفتند. آن چیزی هم که ما می فهمیدیم، خیلی کم بود. نمی دیدیم چون اصلاً امکان و اجازه اش را نمی دادند. که نفرات به خصوص رده پایین در اینطور مسائل وارد شوند. خیلی چیزها را مثلاً مثل پول گرفتن از صدام و اینها را می فهمیدیم. یک بار یادم هست چون من در قسمت ترددات بودم، به عنوان محافظ سعیده رفتیم وارد یک بانکی شدیم که وقتی سعیده کارتش را نشان داد گذاشتند داخل شویم، سلاح و همه چیز هم دستمان بود. رفتیم داخل و با گونی پول برداشتیم و آمدیم. من به او گفتم این همه پول را برای چی گرفتیم، سعیده گفت تازه این که چیزی نیست. این یک هزارم پولی نیست که سازمان می گیرد.

خرید هم یک کار صوری دیگر است ، اینطور نیست که دست بچه ها پول باشد و به دلخواه خرید کنند ، بلکه سازمان یک دفترچه هایی که کوپن دارد را برای خردی درست کرده است. این دفترچه ها فلسفه اش این است که از سال 77 در هر قرارگاه فروشگاه زدند و یک دفترچه هایی می دادند. در آن دفترچه ماهانه چیزی حدود 1500 دینار پول واریز می کنند. افراد هم با این دفترچه ها از فروشگاه چیزی می خرند. سازمان چون می دانست سالهای بعد چه می شود و وضعیت به کجا می کشد، این دفترچه ها را دادند که اگر بعدها اتفاقی افتاد، و یقه آنها را بر سر مسائل مالی گرفتند ، سند داشته باشند بگویند که این افراد دارند از ما پول می گیرند.و پولی که ما دریافت می کنیم به مصرف اینها می رسد. حتی همان موقع هم من شنیدم که چون صدام حسین ما به ازای هر نفر پول می داده، برای این که بعداً مورد حسابرسی قرار نگیرند، اینها آمدند این دفترچه را درست کردند. هم برای آن موقع هم برای الان. به طور مشخص برای الان و بعد از جنگ و سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح سازمان، هر مقامی می آمد در قرارگاه، او را می بردند در فروشگاه، می گفتند ما اینجا فروشگاه داریم به نفرات اینقدر پول می دهیم و اینها می توانند برای خودشان خرید کنند. البته همه اینها فرمالیستی و صوری بود. فرض کنید نفر یک خودکار یا یک دفتر می خواست. این خودکار و دفتر را از حقوق خودش که نمی تواند بخرد، بیرون هم که نمی تواند بخرد، باید به او می دادند. همین را می برد می گذاشت در فروشگاه و دفترچه را باید می بردی و می گرفتی. این هم اسمش این بود که داریم پول می دهیم وخرید میکنیم. یعنی به هیچ عنوان اصل پول دست کسی نمی رسید. ظاهرش این بود که همه یک دفترچه دارند، ولی رده های پایین اینطور نبودند. از اف آ به بالا تا اف ام و اینها، وضعیت فرق می کرد. نفرات بالا که می آمدند در فروشگاه می گفت که فلان چیز را به وی بده . این که دفترچه ندارد، پس این پول را از کجا می آورد می داد؟ یا حتی برای بچه های خودشان. یک سری از بچه های میلیشیا وقتی آمده بودند، اینها از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند. اگر آن مادری که اف ام است مثلاً همین رقیه عباسی این یک دختر داشت، اگر این نفر واقعاً مثل بقیه همان دفترچه را داشت، چطور می توانست این همه وسایل برای دخترش بخرد؟ خودنویس می خرید، ساعتهای مختلف می خرید، لباس می خرید، وسایل موسیقی، همه این چیزها را به عنوان هدیه به بچه های خودشان می دادند. این مسئله مدت زیادی بود که شده بود تناقض همه بچه های خودشان. می گفتند اینها چه فرقی می کنند با ما؟ چرا به اینها بیشتر می رسید؟ با این که اینها سالها در خارج بودند، جایشان خوب بود، امکاناتشان خوب بود، ولی بلند شدند آمدند اینجا، نفر بیست سال است در سازمان مجاهدین است، هنوز یک کفش خوب پایش نکرده، آنوقت اینها بهترین کفش ها و کت و شلوارها را می پوشیدند. از این موارد اگر بخواهیم بگوییم خیلی زیاد است. مثلاً یک مراسمی بود فهیمه اروانی یک پالتویی پوشیده بود که می گفتند 800 دلار قیمتش است. لباسهایی که می پوشیدند، در مراسم یک لباس می پوشید، دو ساعت بعدش یک لباس دیگر می پوشید. این از کجا می آورد؟ اگر واقعاً سازمان مجاهدین می گوید که تبعیض نیست، هر کسی یک دفترچه دارد، همه یکسان پول می گیرند، حقوق می گیرند، این نفر از کجا می آورد؟ چه فرقی می کند با نفرات دیگر؟ قبلاً اعتبار این دفترچه هایی که می دادند 1500 دینار بود که با آن می توانستی فقط یک روان نویس یا خودکار بگیری. در ماه فقط می توانستیم یک خودکار بگیریم. بعدش شد 3000 دینار که باز هم فرقی نکرد. بعد شد 4800 دینار و بعد هم 9000 دینار حتی اگر صدهزار دینار هم می داد، باز هم پولی نبود، چون پول عراق هیچ ارزشی نداشت.

الآن هم که تمام مواد غذایی شان را آمریکایی ها تأمین می کنند. روغن، برنج، مواد دیگر، همه چیز را آمریکایی ها می دهند. البته به جز صیفی جات مثل سبزی و اینطور چیزها که خودشان از بازار می گرفتند. حتی داروها را هم آمریکایی ها می دادند. آن موقعی که من آنجا بودم می گفتند که آمریکایی ها می آیند در بیمارستان ما، ولی واقعیت این نبود. چون بالاخره ما امکانات آمریکایی ها را دیده بودیم. این که می گویم به لحاظ مالی کمک می کند، من شنیده بودم که بر اساس قانون چهرام ژنو برای همه نفرات پول می دهند، ولی چیزهای دیگری هم بود. مثلاً آمریکایی ها یک مقری داشتند داخل خود اشرف به آن می گفتند فاو. اینها آنجا تردد داشتند، می رفتند، می آمدند، علی ذوالجلال بود، فرهنگ بود، حسین مدنی بود، یک تعدادی بودند که آنجا مستقر بودند، ما هم که برای کار می رفتیم آنجا کار می کردیم، می دیدیم که می آیند می روند برای خودشان آزاد می چرخند. هر چیزی بخواهند بر می دارند می برند. صحبت کرده بودند، چون اگر صحبت نکرده باشند، نیروی آمریکایی نمی گذارد که افراد سازمان مجاهدین که یک گروه تروریستی هستند و این همه دارد تبلیغات می کند، نمی گذارد داخل مقر خودش بچرخد و هر وسیله ای هم می خواهد بردارد و ببرد. اینها واقعیت هایی بود که می دیدیم. آمریکایی ها یک مدت وسایل استفاده می کردند بعد از مدتی اینها را از دور خارج می کردند و می گذاشتند کنار و اینها برمی داشتند می بردند. این اواخر قبل از این که من بیایم، یک محلی درست کرده بودند برایشان هر چیزی که نمی خواستند آمریکایی ها، این را می بردند آنجا و اینها برمی داشتند می بردند. مثلاً تخته، نئوپان، وسایل برقی، امکاناتی مثل ژنراتور و ...

سازمان حتی همین الآن حاضر نیست به نیروها بگوید که این امکانات به شما تعلق دارد و هر نفر سهمیه دارد و به چپاول سهم بچه ها می پردازد ، حتی زمان صدام نیز بر اساس آمار افراد سرانه مالی برای اشرف در نظر گرفته می شد و به سعی می کردند که آمار را بالا ببرند تا سهمیه بیشتری بگیرند ، اما همان را هم نمی گفتند، تا با دست باز بتوانند به هر کس که می خواهند بهترین ها را اختصاص دهند و سایرین را محروم گردانند.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31