سازمان مجاهدین خلق دقیقاً از روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، برنامۀ تصرف کلیت حکومت به هر طریق ممکن را داشت. سازمان از یک سو بر حمایتهای مردمی و آمادگی میلیشیا و گستردگی پایگاه اجتماعی خویش اصرار داشت و این سازماندهی را مقوم مشروعیت رفتارش برای کسب «همۀ قدرت» تلقی میکرد و از سوی دیگر پدیدهای که چماقداری میخواند، حملات به دفاتر و ستادهای علنی خویش را معلول تضاد سازمان با ارتجاع قلمداد نموده و اظهار میداشت که ارتجاع قصد ایزوله کردن نیروهای مترقی را داد! لذا از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، سازمان مدام خطر جنگهای داخلی به مانند لبنان و ویتنام را گوشزد میکرد و این هشدارها معنایی جز این نداشت که خود را یک طرف جنگ داخلی و طرف دیگر را ارتجاع یا همان خط امام میدانست.
عصیان زدگی و پرخاشگری هواداران و بدنۀ سازمان مجاهدین خلق که منبعث از رفتار مرکزیت سازمان بود، در مقابل نرمش انقلابی هواداران خط امام از همان روزهای ابتدای پیروزی انقلاب مشهود بود.۱ همچنین تفاوت مهم دیگر در رفتار هواداران سازمان و هواداران خط امام، نوع تقلید و تبعیت از مرکزیت سازمان در مقایسه با پیروی از رهبری انقلاب اسلامی بود. در پیروان خط امام که عموماً مردم عادی کوچه و بازار و اقشار و صنوف مختلف را شامل میشد، رفتار عقلایی و حسابگرایانه بر رفتار احساساتی و عاطفی غلبه داشت که میتوان گفت این رفتار عقلایی ناشی از حضور رأس جریان خط امام در قدرت و نیر الگوی رفتاری امام خمینی بود که خصوصیت ویژۀ ایشان، آرامش و پرهیز از احساساتگرایی در رفتار فردی و اجتماعی بوده است.
به هر روی مردم و سازمان از دو الگوی رفتاری متفاوت پیروی مینمودند. در سازمان مجاهدین خلق علاوه بر عطش شدید سیاسی برای رسیدن به همۀ قدرت، عدم آرامش در رفتار عموم هواداران بوده است. تهدیدها و اجبارها و مقابله با مردم و جلوگیری از شکستهای انتخاباتی و استفاده از تمام اهرمهای تبلیغاتی و سیاسی، اعم از مشروعیت آن برای کسب قدرت، موجب شد تا طرح واره روانی سازمان مجاهدین بسیار مخدوش و بیمارگونه جلوه نماید.
سازمان در اطلاعیهای که در کمتر از بیست روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷منتشر کرد، بعد از این که هشدار میدهد که «اطلاع یافتهایم که توطئۀ ضد انقلابی شرم آوری برای حمله به دفتر جنبش ملی مجاهدین در ۱۴ اسفند در پیش است» اعلام می کند: « دیروز به مراکز جنبش ملی مجاهدین در کاشان و یزد و تربت حیدریه حمله کردند.... بدیهی است این حملات در تهران کاسۀ صبر هر انقلابی را لبریز خواهد نمود، لذا از پیش صریحاً اعلام میکنم۲ که در صورت هرگونه حملهای از این مسئولیت هیچ برخورد و حادثهای متوجه مجاهدین خلق ایران که مجبور به دفاع از خود و مراکزشان هستند، نخواهد بود.» ۳
همچنین سازمان در اطلاعیۀ سیاسی – نظامی شمارۀ ۲۲ در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۵۸ خطر جنگ داخلی را گوشزد میکند. در اردیبهشت ۱۳۵۸ در دفاتر سازمان در آبادان، خرمآباد درگیریهایی صورت میپذیرد. این درگیریها به صورت غیر مسلحانه و از سوی افراد عادی بوده که بعد از مشاجرۀ چند ساعته، قصد ورود و تسخیر دفاتر سازمان را داشتهاند. در واکنش به این درگیریها نشریۀ «پیام خلق» حمله کنندگان را به سه جناح «بقایای رژیم پهلوی» ، «ارتجاع و تنگ نظرها» و «افراد صادق پیروی دستۀ دوم» تقسیم می کند و در ادامه ارتجاع را دشمن اصلی در صحنه سیاست و اجتماع می داند؛ چرا که «آنان هستند که مجاهدین را التقاطی، مرتد و منافق خطاب می کنند.»۴ به عنوان نمونه در میتینگ ۴ خرداد ۱۳۵۸ که در خزانه برگزار می شد، شعار اصلی « آتش عصیان خلق همیشه توفنده باد، ارتجاع ارتجاع یکسره نابود باد»۵ بود.
هم زمان با دشمن اصلی دانستن ارتجاع، که اشارۀ مستقیمی به روحانیت و خط امام دارد، سازمان ترویج کینهورزی نسبت به افراد مؤمن و حزباللهی را نیز در دستور آموزشی خود قرار داده بود.۶
در شمارۀ سوم نشریۀ مجاهد در ۱۵ مرداد ۱۳۵۸ مقالهای تحت عنوان «آیا فیلم Z در ایران تجسم عینی می یابد.» منتشر شد. در بخشی از این مقاله آمده بود: « آیا Z در ایران تکرار شدنی است؟ حوادثی که در طی چند ماه اخیر در این میهن رخ داده است، به ظاهر پاسخ سؤال ما را روشن می کند. حمله به اجتماعات توسط تیغکشان و عربدهجویان حرفهای و توطئه علیه افراد و نیروهای مترقی و انقلابی، اخلال در روند رو به رشد انقلاب، دقت در پوششهای رنگارنگ، نشان دادن شناخت فاشیستی و توهین و افترا به داغداران انقلاب، رفتار توهینآمیز و جعل و تحریف خبر توسط رسانههای غصب شده جمعی و .... که Z آهسته آهسته در این میهن تحقق می یابد.»۷
در ادامۀ همین خط و در تابستان ۱۳۵۸، سازمان مخالفانش را عوامل ساواک معرفی می کند و هم زمان اظهار میدارد که هیچ کس نمیتواند صلاحیت مجاهدین را برای حفظ اسلحه سلب کند.۸
در شش ماه اول پیروزی انقلاب، همواره دفاتر سازمان مورد اعتراض و برخورد مردم حزباللهی و بعضاً کمیتهها قرار میگرفت. البته حساسیتهای عمومی نسبت به رفتار سیاسی و ایدئولوژیک سازمان، دلیل درگیریهای مردمی با اعضای سازمان بود. اما حساسیت کمیتهها به نگهداری سلاح و مهمات از سوی سازمان باز میگشت. نکتۀ مهم دیگری که در رفتار سازمان در شش ماه ابتدایی پیروزی انقلاب مشهود است، دامن زدن سازمان به حساسیتّها و فشارها و درگیریها بود.
در واقع سازمان می خواست تا معادلۀ قدرت را در تهران و همۀ شهرستانها به هم بزند. به این معنا که عدم واکنش به بسیاری از موضوعات سیاسی و تشکیلاتی گرچه میتوانست حساسیتها را کاهش دهد و یا حتی بر طرف سازد، اما سازمان تصور میکرد که در صورت عقب نشینی و یا عدم پاسخ، امواج اجتماعی تحت تأثیرش پراکنده خواهند شد. به عبارت دیگر سازمان در شش ماه اول انقلاب میکوشید تا به هر بهانهای با غلظت زیاد از عنصر اجتماعی استفاده کند و با لشکرکشی خیابانی، خود را مهمترین قطب قدرت معرفی کند.
در این لشکرکشیها، نقش قشر دانشآموز ویژه بود. سازمان برای کسب پایگاه اجتماعی در جهت مانور قدرت و توازن قوا با نظام، به لحاظ استفاده از عنصر اجتماعی در صحنۀ سیاسی رو به یارگیری از مدارس آورد. پیام رجوی به دانشآموزان در ۲۶ شهریور ۱۳۵۸ تمایل به جذب قشر دانشآموز را آشکارتر می کند. ترکیب سازماندهی بر اهمیت نهاد دانشآموزی و سپس نهاد دانشجویی مؤید این تحلیل است که سازمان بر خلاف نمادهای ایدئولوژیکش مانند آرم سازمان (داس و چکش) برای جذب و به کارگیری دانشآموزان و دانشجویان بیشترین تلاش را داشت و از سوی دیگر کارگران، کارمندان، بیکاران، روستاییان و کشاورزان و همین طور طبقۀ متوسط شهری، کمیت ناچیزی را در بین سمپاتهای سازمان تشکیل میدادند.
همچنین در جناح مقابل سازمان، تنوع طیفها و اقشار اجتماعی قابل مشاهده بود. البته سازمان مسئله تنوع طیفها را نشانۀ آن می دانست که نظام دارای یک طبقۀ اجتماعی مستحکم نیست. با تثبیت اولیۀ جمهوری اسلامی و مشخص شدن مسیر کشور که ایجاد نهادهای قانونی بر اساس دموکراسی بود، سازمان مجاهدین خلق که خود را مهمترین سازمان انقلابی و شبه نظامی در سپهر سیاست میدید، حاضر شد در اولین انتخابات پس از پیروزی انقلاب، یعنی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، فهرست ارائه دهد.
بدنۀ تشکیلاتی نیز تمام تلاش را برای پیروزی به کار برد، تبلیغات انتخاباتی مجاهدین موجب ایجاد درگیریهای خیابانی میان موافقین و مخالفین سازمان شد. مشخص بود که جمع کثیری از مردم، سران سازمان را برنخواهند تابید. اما موج تبلیغاتی سازمانی نیز نشان داد که تشکیلات سازمان از لحاظ ستادی در رتبۀ بالایی است. نتیجۀ انتخابات برای مجاهدین تلخ اما امیدوار کننده بود. مسعود رجوی با نزدیک به سیصد هزار رأی نفر دوازدهم شد، در حالی که ده نفر از منتخبین به مجلس راه می یافتند.۹
با تأسیس مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویل اصل ولایت فقیه و به موازات آن، درگذشت آیت الله طالقانی که تنها حلقۀ وصل سازمان با حاکمیت بود، سازمان نتوانست دربارۀ قانون اساسی به یک تصمیم قطعی برسد و در بیانیهای اعلام کرد که اگر این قانون اصلاح نشود، از رأی دادن به آن معذور است!
با این حال سازمان که هویت خود را ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی توصیف میکرد، در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ دچار تناقض در موضعگیری و رفتار شد. سازمان که یکی از مؤلفههای هویتیاش پیشگامی در مبارزه با آمریکا بود، در این دوره زمانی که تمام کشور از اقدام دانشجویان خط امام به هیجان آمده بودند، ترجیح داد بدنۀ دانش آموزی و دانشجویاش را به راهپیماییهای مقطعی و کار توضیحی و تبلیغاتی فرا بخواند که این راهپیماییها معمولاً به درگیری با مردم عادی و هواداران خط امام منتهی می شد.۱۰
درگیری هواداران سازمان با هواداران خط امام در نیمۀ دوم سال ۵۸ نیز ادامه داشت و اگر چه در روز ۲ آذر سازمان تشکیل میلیشیا را در راستای مقابله با آمریکا اعلام کرد، اما مشخص بود که میلیشیا برای اهداف سیاست داخلی سازمان سازماندهی شده است. یک هفته بعد از تشکیل میلیشیا، سازمان بار دیگر بر اولویت تضاد با ارتجاع تأکید کرد: «تضاد ما با مرتجعین یک تضاد تاریخی است با تمام ابعادش، جنگی است بین نیروهای خواهان استثمار و نیروهای نفی کنندۀ هر نوع بهرهکشی انسان از انسان.»۱۱
در ادامه اولین انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و این انتخابات فرصتی برای به اوج رسیدن تبلیغات سازمان بود. در بسیاری از موارد تبلیغات سازمان در خیابانها به درگیری منتهی می شد.۱۲ روز ۲۰ دی ۱۳۵۸ سخنرانی انتخاباتی مسعود رجوی و موسی خیابانی در دانشگاه تهران برگزار شد که در این میتینگ بدون دخالت سپاه و کمیته، هواداران و مخالفان سازمان به درگیری و ضرب و شتم یکدیگر پرداختند. نوع افرادی که منتسب به خط امام بودند و در این درگیری حضور داشتند، از جنوب شهر تهران آمده و سن اکثر آنها بین ۱۸ تا ۲۵ سال بود.
چند روز بعد نشریۀ مجاهد گزارشی تحت عنوان «حملۀ سراسری ارتجاع به مراکز و هواداران مجاهدین خلق بعد از نامزدی ریاست جمهوری برادر مجاهد مسعود رجوی» منتشر کرد که دقت در این گزارش نشان میداد افراد درگیر شده با تجمعات سازمان، کمیتهای و پاسدار نبوده و از افرادی عادی بودند.۱۳ گستردگی و حجم اعتراضات و درگیریها، منحصر به فرد بودن افراد معترض به سازمان در کمیتهها و سپاه پاسداران را منتفی می کرد؛ اگر چه حضور افراد کمیتهای و پاسدار در این درگیریها منتفی نبود. این افراد نوعاً بدون اجازه از فرماندهی و صرفاً از روی دلسوزی و احساس تکلیف برای انقلاب اسلامی وارد معرکه میشدند.
در تحقیق به عمل آمده از مسئولین وقت سپاه و کمیته، آنها حضور افراد متبوعشان در درگیریهای سال ۱۳۵۸ را خلاف بخشنامهها و دستورات صادره از سوی فرماندهی خوانده و شرکت پرسنل خود را منتفی دانستند، اما حرکتهای فردی برخی افراد را تأیید نمودند. در جواب این سؤال که با این اقدامات فردی چگونه برخورد می شد، گفتند در مرتبۀ اول تذکر و اگر فایده نمیکرد، عذرشان را میخواستیم.
سرنوشت کاندیداتوری رجوی در انتخابات ریاست جمهوری هم به عدم رأی سازمان به قانون اساسی گره خورده بود و با نظر امام خمینی، رجوی از صحنۀ انتخابات کنار رفت؛ اما میلیشیا نشان داد که می تواند اتکای مطمئنی برای فعالیتهای سیاسی سازمان باشد. در سازماندهی میلیشیا بیش از ۸۰ درصد را قشر دانشآموز تشکیل می داد و نظم و انضباط تشکیلاتی بسیار خوبی بر آن حکمفرما بود. از انتخابات ریاست جمهوری در دی ماه ۱۳۵۸ میلیشیا در خدمت تاکتیکهای تبلیغاتی و مأموریتهای اجتماعی برای قدرت نمایی سازمان در تهران و شهرستانها به کار رفت.
در حین تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، قتل یکی از عناصر رده پایین سازمان به نام «عباس عمانی» در جنوب شهر تهران موجب شد تا سازمان در ابعاد مختلف، حول موضوع شهادت و جراحت هواداران به تبلیغات بپردازد. افزایش تنفر از نظام تازه تأسیس و هوادارانش از طریق «این همانی» جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی و لزوم مبارزه خونین با ارتجاع (خط امام) در دستور کار سازمان قرار داشت.
قتل عمانی در تحلیلهای درون سازمانی به عنوان عملکرد نهایی ارتجاع و شاخص دیکتاتوری فالانژها عنوان و مستمسک مناسبی برای جذب هواداران از موضع مظلوم نمایی شد. پوستر مقتول در ابعاد مختلف تکثیر و در سخنرانیها و تظاهرات از «عمانی» به عنوان «رضایی ثانی» یاد میشد. سازمان بیش از این که درصدد تحقیق پیرامون قاتل عمانی باشد، او را پیراهن عثمان برای کوبیدن مخالفانش کرده بود. هر چند ماه بعد عمانی از یاد رفته بود و کسان دیگری به عنوان ثمرۀ تبلیغاتی سازمان مورد استفاده قرار میگرفتند.
درگذشت آیت الله طالقانی در شهریور 58 سازمان را دچار خلا راهبردی کرد
با مطالعۀ کوتاه قانون اساسی مصوب ۱۳۵۸ میشد دریافت که در ساختار نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی، مجلس اهمیت و کارکرد بیشتری نسبت به ریاست جمهوری دارد، لذا سازمان برای سومین بار در سال ۱۳۵۸ با تمام توان در انتخابات شرکت کرد. علاوه بر امتحان مجدد انتخابات به مثابه ابزار کسب قدرت، سازمان به انتخابات به دید تقویت بدنۀ اجتماعی و ساماندهی میلیشیا می نگریست.
در نتیجه سازمان برای مجلس شورای اسلامی در سراسر کشور کاندیدا معرفی میکند، در شهرها سخنرانی و میزگرد راه میاندازد. مسعود رجوی برای تبلیغات به رشت و تبریز سفر میکند و حتی موضوع پیش پا افتادهای مانند یک مرحلهای یا دو مرحلهای بودن انتخابات موجب میشود تا در تهران و شهرستانها درگیری خونینی به وجود آید.۱۴ شور احساساتی تودۀ سازمانی برای تلافی شکست رجوی در انتخابات ریاست جمهوری برانگیخته گردید و تمام توان تشکیلاتی سازمان به کار گرفته شد.
در مقابل تودههای مردم که عموماً از اقشار مستضعف بودند، از کاندیداهای خط امام برای سخنرانی در مساجد و محافل دعوت میکردند. بخش عمدهای از سخنرانیهای مساجد متوجه موضوع سازمان مجاهدین خلق شده بود. عملکرد یک سالۀ سازمان در ترویج نفرت و درگیریهای متعدد موجب شد تا فرصت انتخاباتی مجلس، محلی برای ابراز نظرات شبکۀ وسیع سخنرانان روحانیت مبارز علیه سازمان شود. در این مقطع بر خلاف انتخابات خبرگان قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری، تودههای مردم در جنوب شهر و مرکز تهران و در شهرستانها احساسات ضد مجاهدین خود را بروز میدادند.
شاید بتوان گفت این بار نه جوانان احساساتی حزباللهی و نه هیچ یک از شخصیتهای مهم تبلیغی خط امام در مبارزه با سازمان، فعالتر از تودۀ مردم اعم از کارگر، بازاری، پیشهور و زنان نبودند. «منافق» خواندن مجاهدین بیش از گذشته ترویج میشد و پدران و مادران در این مقطع بیش از گذشته بر رفتار سیاسی فرزندانشان کنترل داشتند. در مجموع تودههای عمومی مردم به دو گروه تقسیم می شدند: ۱) آنان که تماماً و با حساسیت تمام از رهبری و نظام دفاع میکردند و علیه گروهها موضع سختی میگرفتند. ۲)آنان که از رهبری و نظام دفاع میکردند، ولی در ضدیت با گروههای مخالف دولت از خود نرمش نشان میدادند.
در این مقطع مهدی ابریشمچی پایگاه اجتماعی خط امام را که در ادبیات مجاهدین «ارتجاع» نامیده میشد، اینگونه توصیف میکند: «بخش عظیمی از تودهها نیز با کسب آگاهیهای نسبی چشم از نهادهای ارتجاعی برتافتهاند، ولی هنوز نتوانستهاند راه حل قاطع و انقلابی نوین را بپذیرند. این وظیفۀ نیروی انقلابی است ..... به تودههای مردم نشان دهد که چه جبههای صلاحیت حل مشکلات میهن را دارد.»۱۵
مشخص است که اصطلاح «چه جبههای صلاحیت حل مشکلات میهن را دارد» مؤید راهبرد کسب قدرت از طریق رد صلاحیت روحانیت و کسب محبوبیت اجتماعی از طریق تاکتیکهایی مانند مظلومنمایی است. به هر روی میتوان نمودار حرکت سازمان در سال اول پیروزی انقلاب اسلامی را اینگونه متصور شد که هدف استراتژیک سازمان، کسب قدرت در حاکمیت به شیوۀ گسترش پایگاه اجتماعی بود.
تاکتیکهای « مظلوم نمایی، شانتاژ و جنجال تبلیغاتی حول تهاجمّا به مراکز سازمانی، تبلیغ مواضع ضد امپریالیستی و تبلیغ سازمان به عنوان پیشگامان باصلاحیت مبارزه» هم در این راستا مورد استفاده قرار میگرفت. در مقابل این راهبرد و روش مجاهدین، بزرگترین سد حمایت مردم از جمهوری اسلامی و محبوبیت رهبری انقلاب اسلامی و روحانیت انقلابی بود، لذا سازمان همواره خط رد صلاحیت و منزوی کردن روحانیت و رهبری انقلاب را پیگیری میکرد.
بعد از تشکیل میلیشیا، قدرت مانور اجتماعی سازمان بیشتر شد و از آذر ۱۳۵۸ به بعد، میلیشیا در مناسبتهای مختلف اقدام به قدرتنمایی میکرد. در مقابل انضباط آهنین میلیشیا گروههای مخالف سازمان فاقد انضباط بودند. این دوگانگی نشان دهندۀ عدم دخالت یک سازمان منظم یا حزب تشکیلاتی در اقدامات واکنشی بوده است. همچنین خشم و نفرت میلیشیا به صورت سازمانی و کانالیزه شده علیه نهادهای حکومتی و شخصیتهای خط امام به ویژه شهید آیت الله بهشتی اعمال میشد و عموم مخالفین سربازان ارتجاع و دشمن خدا و خلق قهرمان معرفی میشدند. در واقع کینهورزی میلیشیا با آموزشهای سازمان روز به روز درونیتر میشد، ولی خشم نیروهای مردمی و حزباللهی عموماً آنی، موقت و غیر استراتژیک بود.
نتیجۀ انتخابات مجلس، سومین شکست را برای سازمان به ارمغان آورد. تلخی این شکست سراسری و فشار روانی عامه مردم بر مجاهدین، موجب شد تا رجوی در سخنرانی ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ در ورزشگاه امجدیه، تحت عنوان « چه باید کرد؟» سعی در انگیزه دهی به هوادارانش کرد. او با پیگیری راهبرد «دفاع مظلومانه» کوشید تا خشم و کینه سمپاتها را درونیتر و عمیقتر کند.
با سخنرانی امام خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹ دربارۀ سابقۀ سازمان و در ادامۀ موضعگیریهای شدید آیات عظام، ائمۀ جمعه، شخصیتهای سیاسی خط امام و بعضاً جریان لیبرال، شکاف عمیق تفکرات سازمان و حاکمیت، که مورد حمایت بیش از ۹۰ درصد مردم بود، شفاف شد. سازمان در عکسالعمل اولیه اقدام به تعطیلی نشریۀ مجاهد و کاهش فعالیتهای اجتماعی نمود تا این موج مخالفت را بتواند از سر بگذراند.
در تابستان ۱۳۵۹، با تعطیلی نهادهای علنی سازمان، تشکیلات نیز پنهانیتر عمل میکند و شناسایی سران حزباللهی و مخالف سازمان در دستور کار قرار میگیرد. همچنین درگیری و حملات به مراکز سازمان در تابستان ۱۳۵۹ به شدت کاهش می یابد. علت این مسئله کاهش تبلیغات تحریکآمیز علنی سازمان است. این تجربه نشان می دهد که اگر سازمان شکل دیگری از فعالیتهای اجتماعی را از روز اول خود پیگیری مینمود، امکان بروز آشوبها و درگیریها به حداقل می رسید.
با شروع جنگ تحمیلی و متوجه شدن افکار عمومی به این مسئله و هم زمانی آن با تعطیلی نهادهای علنی سازمان، فعالیتهای مجاهدین نیز به چشم نمیآمد. با این حال با فروکش کردن موج اول توجه افکار عمومی به جنگ با تثبیت مواضع دشمن بعثی در مرزهای غربی و بعد از تعطیلی پنج ماهۀ نشریۀ مجاهد، این نشریه همراه با فعالیت بیرونی و علنی سازمان منتشر و دور جدیدی از درگیریها آغاز شد.
محور اصلی تاکتیک سازمان خروج از انزوا و طرح مجدد و انسجام روابط تشکیلاتی و کسب مشروعیت مبارزه با نظام بود. هر چند در تحلیلی از اوضاع سیاسی، سازمان بر این فرض بود که حزب جمهوری اسلامی درصدد کسب اهرمهای قدرت و ایزوله نمودن گروههای مترقی است، بنابراین باید حمایت از بنیٌصدر و مقابله با حزب جمهوری اسلامی در اولویت حرکت باشد.
در این دوره طرح مسئلۀ شکنجه در زندانها هم، از سوی بنیصدر و سازمان به شدت پیگیری میشد. رضا هدایتی یکی از اعضای سازمان، دربارۀ تبلیغات مجاهدین پیرامون شکنجه در فاز سیاسی میگوید: «موضوع شکنجه و تبلیغ بر آن و ارتباط آن با این تاکتیک مؤثر افتد، بخشهایی از مردم سنتی، روشنفکران، نویسندگان و آزادگان از نظام کنده خواهند شد... همچنان که در فاز نظامی در زندان خط این بود که با سیگار یا چاقو کمر و پای خود را بسوزانیم و یا مجروح کنیم، در فاز سیاسی سازمان از این خط به دفعات استفاده میکرد.»۱۶
استفاده از موضوع شکنجه، مهمترین تاکتیک سازمان برای انفجار نفرت در هواداران و سمپاتها بود. در سازمان مجاهدین خلق علاوه بر عقیده، عواطف و احساسات (کینه و تنفر) نقش اساسی در سازماندهی هواداران، تفکیک آنها از مردم، انزوای اجتماعی، حل شدگی در تشکیلات و پرسش مطلقی به نام سازمان (عشق) داشته است. ترکیب سه عنصر عقیده (اندیشۀ سیاسی) ، نفرت و عشق، هواداران سازمان را از مردم متمایز کرده بود. اندیشۀ سیاسی به معنای مقابله با روحانیت، خط امام، نظام و هوادارانش، کینه از همین جناح و عشق به ربالنوعهای سازمانی در چارچوب فرهنگ اساطیری.
این سه عمل موتور محرکۀ ماشین تشکیلات سازمان محسوب میشد. قریب به اتفاق هواداران و اکثر اعضای سازمان به علت تابعیت از تشکیلات و پیروی از الگوی حماسی به جای الگوی خردگرا، نمیتوانستند تفسیری از موقعیت خویش را ارائه دهند و همین بیاطلاعی و عدم آگاهی بر خویش، آنان را بیمارگونه و معتاد به تزریق خط سیاسی، کینه و عشق از بالا نشان میداد.
سازمان از دامن زدن به موضوع شکنجه، قصد پرورش به این تحلیل را داشت که رژیم روند ضد خلقی خود را آغاز کرده و مقابله با آن در آیندهای نزدیک اجتناب ناپذیر است. قیام مسلحانه علیه نظامی که چندی قبل مقبولیت ۹۹ درصدی را در کارنامه داشت، نیاز به کینهورزی و تنفر از کلیت نظام از رهبری تا پاسدار ساده تفنگ به دوش، از سبزی فروش میدان امام حسین (ع) تهران تا جگر فروش افلیج نازیأباد داشت تا میلیشیا بتواند وابستگیهای اجتماعی، عاطفی و مذهبی خود رها کند و به صورت مطلق در اختیار سازمان باشد. تعمیم کینه از رهبران نظام به تمامی جامعۀ مذهبی و مؤمن ایران، موجب انزوای اجتماعی و حتی روحی – رفتاری هواداران گردید. فرو غلتیدن به دنیایی آرمانی (بینش اساطیری) و کامیابی فرضی وصال به قدرت و حکومت معلول سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی سازمان در فاز سیاسی بود.
در ادامۀ سیر سازمان و در زمستان ۱۳۵۹ مسعود رجوی در یک سلسله گفتگو با نشریۀ مجاهد به شدت به انتقاد از حزب توده و انجمن حجتیه پرداخت. در ادامه در سر مقالۀ نشریۀ مجاهد با عنوان «اوضاع کنونی، مخاطرات و مسئولیتها» آمده بود: «به جرأت میتوان گفت که اگر اوضاع به همین منوال پیش رود و روندی که تا کنون وجود داشته همچنان ادامه یابد، انقلاب در معرض خطرات جدی قرار خواهد گرفت.»۱۷ در پاسخ به این سؤال که مسئولیت مورد اشاره در سر مقالۀ مجاهد و خطراتی که اصل انقلاب را تهدید می کند، چیست؟ یک سند درون گروهی سازمان می گوید: «رژیم خیال کرده اوضاع همانند ترکیه به نفع (جناح) راست تمام خواهد شد. حال آن که طیف انقلاب با اتحاد مجاهدین، رژیم این خواست را به گور خواهد برد. حداقل نتیجۀ نهایی پیروزی جناح چپ مترقی است مثل لبنان.»
مسعود رجوی در روزهای آخر بهمن ۱۳۵۹ در گفتگویی زمینۀ لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل ارائه داد که امپریالیسم و ارتجاع هم قسم شدهاند تا انقلابیون و خصوصاً مجاهدین خلق را از صحنه بیرون ببرند. او شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان «دموکراتیسم انقلابی» بیان می کند: «در اینجا خوب میتوان فهمید که اصرار امپریالیستی – ارتجاعی، به منظور زمین زدن انقلابیون پیشتاز و خارج کردن آنها از دور به چه خاطر صورت گرفته است و یا فیالمثل محاکمۀ سعادتی به مثابه چشمک در آغاز حل مسئله گروگانها چه مفهومی دارد... لیکن مجاهدین از آغاز انقلاب پیوسته مصر بودهاند که تا وقتی عنصر ارتجاعی در بافت کنونی حاکمیت دست بالا را دارد، مبارزه ضد امپریالیستی مقدمتاً از کانال دموکراتیسم انقلابی می گذرد.» ۱۸
این دیدگاه در بروز اجتماعی، موجب عمیقتر شدن شکاف مردم و مجاهدین میگردد. هواداران سازمان در خیابانها علناً رهبری انقلاب را مورد هجوم لفظی قرار میدهند، انقلاب و حاکمیت را مورد استهزاء قرار داده و همۀ نتایج انقلاب ۲۲ بهمن را به باد رفته قلمداد میکنند و در مقابل نیروی تودههای دلبسته به انقلاب و رهبری، آن واکنشهای غیر سازماندهی شده را نشان میدهند. جنگ نظامی و اشغال مرزها توسط دشمن بعثی بر شدت واکنشها میافزاید.
این دستورالعمل جدید سازمانی با وقوع ۱۴ اسفند ۱۳۵۹، شکل پیشروندهای را نشان میدهد. بنیصدر در روز ۱۴ اسفند به دانشگاه تهران میرود تا به مناسبت بزرگداشت مصدق سخنرانی کند. جناح لیبرال، مائوئیستها (حزب رنجبران) و مجاهدین خلق، تجمعی منظم و پر جمعیت را راهاندازی کرده و افراد مسلح به سلاح سرد را در اطراف و گوشههای دانشگاه مستقر کرده بودند، تا در صورت حضور مخالفین، آنها را سرکوب کنند. سخنرانی شروع میشود و کف زدنها و سوت زدنهای متوالی، رئیس جمهور بنیصدر را به وجد میآورد. شعار مرگ بر بهشتی، مرگ بر ارتجاع و درود بر بنیصدر فضا را پر کرده است.
ناگهان درگیری کوچکی در گوشهای در ضلع شرقی زمین چمن بین موافقین و مخالفین شروع میشود و دو طرف به جان هم میافتند. هواداران مجاهدین و بنیصدر این بار با قدرت بیشتری در درگیری شرکت کرده و مخالفین را به شدت کتک میزنند و سرکوب میکنند. درگیری به بیرون از دانشگاه و خیابانها کشیده میشود. دیگر کنترل از دست رئیس جمهور که از پشت میکروفون همانند فرماندۀ نظامی دستور سرکوب میداد، خارج شد و بین مخالفان و هواداران سازمان و بنیصدر چیزی شبیه جنگ شهری رخ میدهد.
مرکز تهران تا ساعاتی حالت جنگزده داشت. هواداران مجاهدین و حزب رنجبران و دیگر گروههای مخالف در مسیر خیابانها به چند فروشگاه، ماشینهای دولتی و حتی پلیس حمله میکنند. پس از ساعاتی پلیس با همکاری کمیته و سپاه بر مرکز شهر مسلط میشود. روز ۱۴ اسفند به عنوان نقطۀ عطفی در اتحاد جریان لیبرال، مجاهدین خلق و بنیصدر ثبت میشود. سازمان سرخوش از ضرب شستی که به حزبالله نشان داده، اینگونه تحلیل میکند که کادرهای میلیشیا رزم خود را نشان دادند و ارتجاع یک گام عقب نشست.
سازمان از بهار ۶۰ عملیات فشردۀ آماده سازی خود را برای شورش مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد و با اتکا به ارتباط با دولت عراق و دولتهای غربی حمایت لجستیکی و تبلیغاتی آنها را کسب نموده بود. انبارهای مهمات و تسلیحات سازمان غبارگیری و سلاحها روغنکاری میشد. در سطح سران نظام، سازمان به عنوان خطر شناخته شده بود، ولی انتظار شورش مسلحانه از سوی آنها در آن مقطع به کلی بعید به نظر میرسید.
نشریۀ مجاهد «جمهوری اسلامی را اسیر چنبره و در مسلح ارتجاع» توصیف میکرد. در اردیبهشت و خرداد ۶۰ محور تبلیغ بر روی شکنجه و زندانی نمودن هواداران به موضوع حمایت از بنیصدر و روزنامههای تعطیل شده و مسئلۀ لایحۀ قصاص تبدیل شد. درگیریها در تظاهرات هواداران سازمان در ۷ اردیبهشت (راهپیمایی مادران) سر فصل جدیدی برای به حرکت واداشتن عنصر اجتماعی موافق علیه عنصر اجتماعی مخالف بود.
کشته شدن مشکوک بعضی هواداران در بعضی شهرستانهای شمالی کشور، خود محرک تبلیغی مؤثری برای این افراد بود که حتی بیش از سه یا چهار شمارۀ نشریۀ مجاهد را تمام و کمال نخوانده بودند. شهید سازی و نمایش مجروحان و بهرهبرداری از بازداشتشدگان درگیریها برای افزایش غلظت اجتماعی شورشگری و به خیابان آوردن هواداران و تنگ کردن عرصه برای نظام، میزان خشونت هواداران را آشکارا به اوج رسانده و باعث غلیظتر شدن فضای مسموم اردیبهشت و خرداد بود.
از طرف دیگر هواداران نظام که به نام حزباللهی و مذهبی و پیرو خط امام معروف بودند و دارای سیستم تشکیلاتی نبودند، متحمل خسارات بیشتر و توسط سازمان مجروح و کشته و شکنجه می شدند و یا مورد هتک حرمت قرار میگرفتند.۱۹ در درگیریهای فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۰، دو طرف متحمل خسارت و تلفات میشدند، اما سازمان با مظلوم نمایی و شانتاژ قصد بهرهبرداری سیاسی از کشتهها و مجروحین را داشت و خط امام بدون تبلیغ بر خسارات وارده، فقط عمل می کرد!
در این میان امام خمینی معتقد بود که مجاهدین خلق در نهایت به صورت مسلحانه در مقابل نظام خواهند ایستاد، اما شکیبایی و سعۀ صدر امام مانع از آن میشود که دستور خلع سلاح و یا دستگیری سران سازمان را صادر کنند. در مقابل صبر راهبردی امام، مجاهدین خلق کوشیدند تا رهبری نظام را در برابر «چه باید کرد؟» بزرگی قرار دهند. آنها در نامهای خواستار ملاقات تمام هواداران با امام در جماران شدند! امام که قصد و نیت سازمان را با قطانت تمام درک میکرد، با تأکید بر این که اگر تشخیص میدادم شما صداقت دارید، خودم نزدتان میآمدم و با تأکید مجدد بر این که در این نامه هم تهدید به قیام مسلحانه کردهاید، پاسخ مستقیمی به سازمان داد و از جایگاه مشروعیت رهبری انقلاب به تبیین و تفکیک دو خط مجاهدین و نظام پرداخت.
در روزهای منتهی به خرداد ۱۳۶۰ دستگیری هواداران مجاهدین از سوی کمیتهها و سپاه به صورت موقت (یک شب تا چند شب) در تهران و شهرستانها، موجب تبلیغ روز افزون برای سازمان میشد. علت دستیگریها عموماً حضور در اغتشاشات و درگیریهای خیابانی عنوان میشد. در اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۰ تعداد دستگیریها افزایش چشمگیری داشت.
در دو ماه منتهی به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سازمان آخرین تمهیدات را برای آغاز فاز نظامی فراهم می کرد. اما حتی ناظران طرفدار سازمان هم اعتقاد داشتند که در صورتی که سازمان به جنگ مسلحانه روی بیاورد، نابود خواهد شد. ابراهیم یزدی از سران جریان نهضت آزادی ماجرای یکی از دیدارهایش با مسعود رجوی و موسی خیابانی در ماههای منتهی به خرداد ۱۳۶۰ را اینگونه روایت می کند:
«قبل از وقایع خرداد، باز هم مسعود رجوی و موسی خیابانی پیش من آمدند و گفتند ما تجربۀ انقلاب را تکرار میکنیم. من هم به صراحت به آنها گفتم که شما اشتباه میکنید. گفتند نه! در دوران انقلاب خیابانها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را میکنیم. گفتم آن موقع بدنۀ جامعه هر حرکتی را علیه نظام تأیید میکرد، اما امروز بدنۀ جامعه با شما نیست، شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد میکنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهد شد. در آن ملاقات کم و بیش این را مطرح کردند که قاطع میایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها میدادند و فکر میکردند میتوانند مقاومت کنند، اما من تحلیلشان را نادرست میدانستم و مخالف بودم.»۲۰
محمدرضا سعادتی در حیاط زندان اوین
ماجرای لایحۀ قصاص که امام خمینی جبهه ملی را محکوم به ارتداد عنوان کرد، ماجرای عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، تعطیلی روزنامهها و نشریات طرفدار بنیصدر و سرانجام طرح استیضاح و برکناری بنیصدر از ریاست جمهوری، موجب ملتهب شدن فضای سیاسی و اجتماعی شد. در فاصله ۲۰ اردیبهشت تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فضای جامعه بسیار سنگین بود و درگیریهای خیابانی گستردهای برقرار بود.
سازمان در روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ با تکیه بر آنچه «هواداران بیشمار که آمادگی ورود به فاز نظامی را دارند» می دانست، تغییر رویکرد از مبارزه به اصطلاح مسالمتآمیز را اعلام کرد. نهایتاً در عصر روز شنبه ۳۰ خرداد، هواداران بنیصدر و سمپاتهای سازمان مجاهدین خلق که از سوی دیگر مخالفان متضاد نظام مانند گروه پیکار، جبهۀ ملی، حزب رنجبران و ... حمایت میشدند؛ حول مبارزه با آنچه ارتجاع میخواندند، قدم به عرصۀ مبارزۀ مسلحانه گذاشتند. در واقع حذف بنیصدر از ریاست جمهوری برای این گروهها این پیام را داشت که برای همیشه از عرصۀ سیاسی حذف خواهند شد.
سازمان تظاهرات مسلحانه در ۳۰ خرداد را به مثابه تنها راه بقاء میدانست، هر چند اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان در راهپیمایی ۳۰ خرداد که از هواداران حاشیهای و از طبقۀ متوسط شهری بودند، قصدی برای مبارزه مسلحانه نداشتند. جمعیت ۳۰ خرداد را سازمان قریب به ۵۰۰ هزار نفر عنوان میکرد، ولی ناظران تعداد شرکت کنندگان را بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفر تخمین میزدند. اقشار شرکت کننده را عموماً جوانان دانشآموز و دانشجو و از قشرهای کارمند تشکیل میدادند و در این راهپیمایی خبری از طبقۀ کارگر، پیشهوران، صنوف و کشاورزان نبود؛ پل سید خندان، میدان منیریه، خیابان ولیعصر، خیابان طالقانی، بلوار کشاورز، خیابان انقلاب، نظامآباد، میدان فلسطین و میدان ولیَعصر مکانهای تظاهرات بودند. شروع راهپیمایی برای ساعت ۴ یعنی ساعت پایان کار اداری تعیین شده بود.
در این تظاهرات اعضای سازمانت در بخشهای ویژۀ نظامی به صورت مسلحانه در اطراف تظاهر کنندگان حضور داشتند، دختران و پسران نوجوان با کارد و تیغ موکتبری حمل میکردند و تعدادی موتور سوار مسلحانه با بیسیم در اطراف و ابتدا و انتهای دستجات تظاهر کننده، مسئله ارتباطات را حل میکردند. مسئولیت تظاهرات در بخش اجتماعی زیر نظر محمد ضابطی بود و هواداران تشکیلاتی عموماً در تیمهای سه تا پنج نفره سازماندهی شده و به سلاح سرد مسلح بودند. البته کادرهای رده بالا سلاح گرم حمل میکردند.
بر اساس تصمیم رهبری سازمان مقصود از این تظاهرات، براندازی نظام نه به صورت کودتا، بلکه با حضور کمیت قابل توجه هواداران و با پیشتازی عنصر مسلح بود. در این میان بنیصدر به دلیل ضعف سیاسی، عدم متشکل بودن هواداران و مغلوبیت روانی در برابر سازمان، حرکت مسلحانه را به امید کسب موقعیت ارشد سیاسی در دولت جدید، بعد از تغییر احتمالی حاکمیت، همراهی نمود.
در طرف مقابل اما قریب به اتفاق جمعیت حزباللهی و حتی آن دسته از مردمی که نظرات میانهای داشتند، در مقابل این تظاهرات که نقطۀ عطف تبدیل فاز سیاسی به فاز نظامی تلقی میشد، موضعگیری کردند. از جنوب شهر تهران، میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، شهرری، خیابان مولوی و ... دستجات مردم از عصر شنبه ۳۰ خرداد به راه افتادند و به هر وسیلۀ ممکن خود را به محل حادثه یعنی مرکز شهر رساندند.۲۱
در ابتدا رویارویی مردم با هواداران سازمان با سنگ و کلوخ انجام میشد، اما اعضای سازمان با سلاح کلاشینکف و کلت و اسلحۀ سرد با مردم مقابله کردند. در این درگیری تعداد زیادی از معترضین به سازمان شهید و مجروح شدند. در این میان گشتهای سپاه پاسداران و کمیته در اولین برخورد به علت عدم آمادگی، در تعدادی از مواضع درگیری عقبنشینی کرده و درخواست نیروی کمکی کردند.
تهران آمادۀ انفجار بود. دو طرف با خشونت تمام درگیر بودند و لاستیکهای آتش زده در نقاط مختلف چهرۀ شهر را دگرگون کرده بود. میلیشیا و طرفداران بنیصدر، افرادی که قیافۀ حزباللهی داشتند را در خیابانها به شدت کتک زده و از آنها میخواستند علیه رهبر انقلاب شعار دهند. چاقوها و تیغهای موکتبری مشغول کار بودند و دهها نفر از مردم کشته و زخمی شده بودند. جو رعب و وحشت و غلبۀ سازمان به دلیل آمادگی میلیشیا تا ساعت ۱۸:۳۰ در تهران حاکم بود.
از این ساعت به بعد با ورود مردمی که اصل انقلاب را در خطر میدیدند به ناگاه صحنه عوض شد. دستههای منسجم مردم وارد عرصه شده بودند و برتری عددی هواداران سازمان دیگر به چشم نمیآمد. نیروهای سپاه و کمیته به شکلی سازمان یافته در خیابانهای اصلی وارد عمل شدند و مواضع خود را تقویت کردند. در این زمان بسیاری از اعضای میلیشیا توسط کمیته و سپاه دستگیر و به مقرهای نظامی و انتظامی منتقل شدند.
در ادامه شروع تیراندازی از سوی اعضای سازمان در خیابانهای طالقانی و ولیعصر و میدان فردوسی موجب پاسخ سنگین سپاه و کمیته شد و این کنش و واکنش نوع درگیریها را عوض کرد. با غلبه حضور تودههای خشمگین مردمی و حضور نیروهای سپاه و کمیته قبل از غروب آفتاب، اکثریت هواداران سازمان متفرق شدند. هواداران غیر تشکیلاتی سازمان که آمادگی ورود به فاز مسلحانه و واکنش شدید نظام را نداشتند، منفعل و سر در گم شده بودند. شب در راه بود و آیندۀ سازمان بر خلاف نویدهای مسعود رجوی در تاریکی مبهمی فرو میرفت؛ تئوریهای مسعود رجوی در آزمایشگاه تهران جواب منفی داده بود!!
در ادبیات سازمان، نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی فاقد پایگاه اجتماعی معرفی میشد؛ به این معنا که نظام نه وابسته به طبقۀ کارگر و نه وابسته به طبقۀ متوسط شهری و نه وابسته به فئودالها و بورژواها و نه حتی وابسته به خارج. سازمان پایگاه اجتماعی هواداران نظام را «طیف» میدانست و به آنها لقب خرده بورژوا میداد. با این تحلیل سازمان اعتقاد داشت که نظام جمهوری اسلامی دارای چسبندگی اجتماعی نیست و در مواقع بحرانی و حساس، پایگاه اجتماعیای ندارد که از او حمایت کند.
نشست خبری سازمان مجاهدین خلق در دی1358
سازمان معتقد بود که تودههای مردم در مقابل سرنگونی نظام از سوی سازمان ساکت خواهند ماند و بسیاری نیز با توجه به غلبۀ سازمان، به هواداری خواهند پرداخت. با این تحلیل سازمان به سمت استراتژی براندازی ضربهای رفت تا با یک شوک که میتوانست کودتا، راهپیمایی مسلحانه و یا یک انفجار باشد، رژیم را از ریل قدرت کنار زده و خود جایگزین شود.
اتفاقاً سازمان به دنبال اقدام در هر سه روش هم رفت، اما ناکام ماند. سازمان علیرغم یارگیری گسترده در ارتش، به دلیل وجود جنگ، درگیر بودن سازمان ارتش به دفاع و همچنین اعتقاد شدید سران ارتش به نظام و رهبری نتوانست ایدۀ کودتا را عملی کند، هر چند از برخی امکانات ارتش برای عملیاتهایش همچون فرار بنیصدر و رجوی از پایگاه نظامی در تهران به کار گرفت. راهپیمایی مسحلانه هم به صورت سراسری در ۳۰ خرداد و ۵ مهر ۱۳۶۰ و هم به صورت موضعی در تابستان ۱۳۶۰ امتحان شد، اما ناکام ماند.
مهمترین بخش راهبرد «براندازی ضربهای» ترکیب نفوذ و ترور بود. انفجار ۷ تیر ۶۰ باید کار نظام را تمام میکرد، اما خویشتنداری امام خمینی، بازسازی فوری نهادهای حکومتی و حضور بینظیر مردمی در تشییع شهدای ۷ تیر موجب شد تا تحلیل سازمان باطل شود. شهادت دکتر بهشتی در انفجار ۷ تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی همچنین ابزار مظلومنمایی برای جلب هوادار را نیز از سازمان گرفت و سازمان را به عنوان یک گروه تروریستی ضد مردمی تثبیت کرد
در مقابل موج گسترده تروریسم که سازمان از ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ راه انداخت و گاهی روزانه بیش از ده ترور موفق را انجام میداد، تنها امواج مردمی میتوانست مقاومت و مقابله کند. این مردم بودند که تحرکات مشکوک را به ستادهای خبری کمیته و اطلاعات سپاه گزارش میکردند و بسیاری از تروریستها در صحنۀ ترور توسط مردم عادی مضروب و دستگیر میشدند. مهمترین ضربه به سازمان یعنی ضربۀ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ توسط عضو توابی صورت پذیرفت که پدر خانواده به صورت داوطلبانه او را به نهادهای امنیتی معرفی کرده بود.
سازمان به شدت از اطلاعات مردمی هراس داشت و بسیاری از خانههای تیمی سازمان با اطلاعات مردمی کشف میشد. سازمان ترور را به مثابه پاره کردن تور اختناق میدید و گمان میبرد با هر ترور، تودههای فریادکشان به حمایت برخواهند خاست؛ اما واقعیت این نبود. پس از هر ترور با فریاد « مرگ بر منافق»، سیل سنگ و پاره آجر به سمت ضارب پرتاب میشد و تروریست یا بر اثر شکسته شدن کپسول سیانور در دهانش کشته میشد و یا با ضرب چوب و سنگ مردم!!
نویسنده: محمدحسن روزیطلب
ویژهنامه رمزعبور درباره 5 دهه فعالیت تروریستی سازمان مجاهدین خلق؛ منافقین بدون سانسور
- به عنوان نمونه می توان به پرخاشگری سازمان علیه دولت موقت را با انتقادهای گاه و بیگاه افراد خط امام نسبت به دولت موقت مقایسه نمود.
- توجه به آوردن فعل اول شخص و نه فعل جمع در جمله «از پیش صراحتاً اعلام میکنم...» نشانگر شخص اول سازمان یعنی مسعود رجوی و روحیات تندروانه وی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی است.
- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اطلاعیههای جنبش ملی مجاهدین
- نشریۀ پیام خلق، شماره ۱۱، ۳۰/۲/۱۳۵۸، ص ۲
- همان، شماره ۱۲،۶/۳/۱۳۵۸، ص ۱
- رضا چلنگر از اعضای سازمان که در درگیریهای فاز سیاسی نقش مهمی داشت میگوید: «مسئول ما، ما را نسبت به افراد مذهبی و حزباللهی حساس میکرد و میگفت چهار چشمی آنها را بپایید، منازلشان را پیدا کنید، اینها دشمنان سازمان هستند، همه باید در دادگاه خلق محاکمه شوند.»
- فیلم Z به کارگردانی کوستا گاوراس، دربارۀ یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری است که حزب حاکم سعی بر حذف او دارد، اما یک شبکۀ چریکی از این کاندیدا حمایت میکند. در واقع این متن به معنای لبریز شدن صبر سازمان و انجام اقدامات انقلابی و خشن در مقابل حاکمیت است.
- نشریۀ مجاهد، شماره ۵، ۲۹/۵/۱۳۵۸، ص ۱
- در این انتخابات سید محمود طالقانی، ابوالحسن بنیصدر و حسینعلی منتظری به ترتیب نفرات اول تا سوم تهران شدند که رأی بنیصدر بیش از دو برابر آرای آقای منتظری بود.
- بعد از تسخیر سفارت آمریکا در تهران، مجاهدین خلق اقدام به تسخیر کنسولگری آمریکا در تهران و تبریز نموده بود که با اقدام دانشجویان خط امام مجبور به تخلیه این مراکز شدند. در این درگیری چندین نفر زخمی شدند.
- نشریۀ مجاهد، شماره ۱۶، ۱۴/۱۰/۱۳۵۸، ص ۵
- یکی از اعضای سازمان در این باره میگوید: «خط ما در تبلیغات ریاست جمهوری رجوی، افشای ارتجاع و کار توضیحی خیابانی بود. یکی از افراد تیم به عنوان مخالف و یکی دیگر از افراد به عنوان موافق در خیابان به مباحثه میپرداختند و شکل کار را با عادی سازی خوبی آرایش میدادیم. مردم کم کم جمع میشدند و طرف مخالف محکوم میشد و مردم به حقانیت راه سازمان پی میبردند و سپس طرف مقابل با فحاشی و توهین سعی میکرد مخالفین سازمان را افراد بیسواد، هوچی و لمپن معرفی کند.» آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندۀ محمد رضا عزیزی
- نشریۀ مجاهد، شماره۲۰، ۲/۱۱/۱۳۵۸ ، ص ۵
- در روز ۲ اسفند ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران بحثهای خیابانی منجر به کتک کاری و ضرب و شتم میشود. میلیشیا که آموزش رزمی و نظامی بیشتری دیده و بر خلاف افراد مخالف از نظم بهتری برخوردار است، در درگیریها مخالفین را مورد ضرب و شتم بیشتری قرار میدهد. در روز ۹ اسفند ۱۳۵۸ شهرهای سبزوار، اصفهان، کرج، گرگان، قائمشهر، شیراز و تهران به آشوب کشیده می شود. حجم مخالفتها با سازمان غیر قابل کنترل توصیف شده است.
- نشریۀ مجاهد، فوقالعاده شماره ۲، ص ۲
- پروندۀ رضا هدایتی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- نشریۀ مجاهد، شماره ۱۱۰، ۳۰/۱۱/۱۳۵۸، ص ۱. در همین شماره نشریۀ مجاهد آمده است: «عمل کردن به مسئولیتها به خصوص عمل کردن به مسئولیتهای بزرگ [منظور قیام مسلحانه علیه نظام] البته سختیها و دشواریهای خاص خود را دارد... نیروها باید بهای جسارت و گستاخی خود را بپردازند که این بهایی است که در ازای جسارتها و گستاخیهای رهگشایانه انقلابی پرداخته نشده و به هدر رفته باشد.»
- نشریۀ مجاهد، شماره ۱۱۰، ۳۰/۱۱/۱۳۵۸، ص ۹
- سازمان مجاهدین خلق، از پیدایی تا فرجام، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج ۲، ص ۵۰۲ – ۵۰۱
- نشریۀ چشم انداز ایران، شماره ۳۲، ص ۳۵
- بررسی آرای انتخابات اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی نشان می داد که اعضای سازمان در مناطق شمالی شهر مانند خیابان وزرا، گاندی، جردن و شمیرانات بیشترین آراء را کسب نموده بودند.