کومله تغذیه و امکانات رزمندگان را نابود می‌کرد

3311209

سزبازان امام هراسی از مرگ ندارند

‌اکبر مدام روی دیوارها شعار می‌نوشت. روزی پزشکی موافق با رژیم شاهنشاهی به روستا آمد که شناختی از امام نداشت. او در مورد شعارنویسی روی دیوارها جویا شد. اهالی اکبر را پیش پزشک بردند. پزشک به او گفت که مامورین ساواک تو را خواهند کشت، اکبر در پاسخ گفت: «ما همان سربازان در گهواره‌ امام هستیم و از مرگ هراسی نداریم.»

اهالی روستا روی دیوارها شعار «درود بر شاه» می‌نوشتند و اکبر هم در‌ ادامه می‌نوشت «نجف علی(ع)» و اینطور بود که شعار آن‌ها خوانده می‌شد «درود بر شاه نجف علی(ع).»

خواهر شهید اکبر سلطانی

شور جبهه

حمید 17 ساله بود. شناسنامه‌اش را دستکاری کرد، یک سال سن خود را بالا برد و داوطلبانه عازم خدمت سربازی شد. بعد از اتمام خدمت خود، وارد ارتش شد و آموزش‌‌هایی ویژه نیروهای مخصوص گذراند و راهی کردستان شد. چهارده ماه در کردستان خدمت کرد. وقتی به مرخصی می‌آمد، از شرایط سخت کردستان می‌گفت: «آنجا نمی‌توانیم از سنگر بیرون بیاییم. یکبار توسط کومله‌ها یک هفته در محاصره بودیم؛ به طوریکه حتی آب برای خوردن نداشتیم.»

وقتی این مسائل را تعریف می‌کرد، شور و امید در چشمانش بود. هیچوقت ترس یا ناامیدی در او ندیدم.

خاطره‌ای از برادر شهید حمید پورحیدری زرندی

دغدغه کردستان                                                  

آشوب کردستان را برایمان شرح می‌داد و از دغدغه‌های خودش می‌گفت:

«برای رساندن تغذیه به پایگاه‌ها باید مسیر را کاملا پوشش دهیم و هر 20متر یک نیرو باید بایستد تا کومله‌ها نتوانند تغذیه پایگاه‌ها را به تصرف خود درآورند. کومله نمی‌گذارد غذا به مبارزین برسد، می‌خواهد مقاومت نیروها به هر قیمتی از بین برود. رزمندگان برای رساندن غذا به پایگاه‌ها شهید می‌شوند.»

آخرین مرخصی که آمده بود، به خواهرم گفت که شهید می‌شوم. آنقدر شرایط آنجا سخت بود که آغاز هر عملیاتی، احتمال شهادت برایشان خیلی بیشتر از جان سالم به در بردن از آنجا بود.

خاطره‌ای از برادر شهید حسین محمدی ‌سربنایی


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31