همه سران طوایف بلوچ بر سر یک سفره
پس از اقامه نماز مغرب، سفره افطاری ساده و بیریا در گوشه نمازخانه سپاه پهن میشد. از همه طوایف جمع میشدند؛ آسکانی، صلاحی، شهبخش و دیگران. سردار مثل نزدیکان و خویشان خود، یکی یکی تعارف میکرد و با احترام سر سفره مینشاند. در تب و تاب بود تا کم وکسری نباشد، هر از چند گاهی هم که تازه واردی میآمد، تعارف به نشستن میکرد و دوباره افطار خود را ادامه میداد. با پایان یافتن افطار بگو و بخندها شروع میشد. سردار همیشه با اسم کوچک اهالی روستا را صدا میزد: «خان محمد صلاحی چطور است؟ کدخدا محمد بسیار تا بسیار خوش آمدید.»
این رابطه صمیمی سردار را که میدیدم، ناخودآگاه به یاد حرف حاج کمال، فرمانده گردان تکاورمان میافتم که با خنده میگفت:«اگر خواستی بفهمی سردار کی به منطقه میآید، کافی است از یکی از این عشایر بپرسی، نه من یا دیگری! زیرا آنها بهتر از ما خبر دارند.»
دیگر دغدغه امنیت نداریم
تلاش برای ایجاد و حفظ وحدت یکی از کارهای اساسی شهید شوشتری بود. سفره افطار که جمع میشد. سران طوایف بلوچ به دور سردار حلقه میزدند و او نیز همان ابتدا پس از نام و یاد خدا میگفت: «این را از همین اول بگویم که من با حضور شما مردم غیور دیگر هیچ دغدغه امنیتی در اینجا ندارم و یقین هم دارم هیچکس نمیتواند کوچکترین نفوذی در صفوف مستحکم شما داشته باشد.»
صحبت شهید شوشتری با خانهای بلوچی
شهید شوشتری وقتی با خانهای بلوچی صحبت میکرد، همیشه میگفت: «یکی از نکات قوت در کار شما خانهای بلوچ این است که شما از خادمی به خانی رسیدهاید، نه از سر تعدی، ظلم، قدرت و ثروت و این افتخار بزرگی برای شماست. پس این روحیه خادمی وخدمتگزاری را حفظ کنید. همانگونه که امام عظیمالشانمان به خادمی افتخار میکرد و میگفت که به من رهبر نگویید، خادم بگویید.»