پست و مقام دنیا برایش بی‌ارزش بود

KHATTT

محبت به همسر

یک روز اسمش برای زیارت خانه خدا در آمد؛ اما قبول نکرد و نرفت. برای دومین بار دوباره اسمش در آمد، باز هم قبول نکرد که برود. یکی از همکارانش از او پرسیده بود: «چرا نمی روی؟» شهید جعفرخانی گفته بود: «دوست دارم همسرم نیز در این سفر همراهم باشد، چون همسرم در همه سختی‌ها و مشکلات زندگی همراهم بوده است و نمی‌خواهم تنهایی به سفر حج بروم.»

سه ماه قبل از شهادتش، با هم به سفر حج رفتیم. زمانی که در مکه بودیم، مصادف با روز تولدم بود؛ اما من تولدم را فراموش کرده بودم. همانجا همسرم هدیه‌ای به من داد و گفت: «امروز روز تولدت است که در خانه خدا هستی.»

همسر شهید محمد جعفرخانی

آخرین دیدار

آخرین مرخصی که آمد، می‌گفت: «شبانه‌روز با گروهک‌های ضدانقلاب و تروریستی درگیر هستند. سوم محرم بود که از همه خداحافظی کرد. وقتی می‌رفت، به من گفت: «مادر من در کردستان می‌مانم.» به او گفتم دیگر این حرف را نزن. انشاءالله بعد از تمام شدن خدمت سربازی بر می‌گردی. پانزده روز بعد خبر شهادتش را آوردند.

مادر شهید محمدعلی سالاری

تواضع در زندگی

شهید جعفرخانی در تمام این سال‌ها هرگز از درجه شغلی‌اش چیزی نگفت. به همسرم می‌گفتم: «یعنی من که همسر شما هستم، نباید بدانم درجه شما چیست؟» او در پاسخ می‌خندید و می‌گفت: «درجه من را خدا باید بدهد و آن نیز نزد خدا محفوظ است. خدا هر وقت درجه‌ام را داد، شما هم متوجه می‌شوی»

همسر شهید محمد جعفرخانی


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31