در آخرین دیدار با برادرم، خودش مژده شهادتش را داد

04529

شجاعت در خط مبارزه

پدرم ارتباط نزدیکی با شهید صدوقی داشت و تمام خط فکری خود را از این شهید بزرگوار گرفته بود. به سبب همین ارتباط، منافقین چندین بار پدر را تهدید کردند. فقط به هدف فکر می‌کرد و این تهدیدها هیچ تاثیری در فعالیت‌های انقلابی او نداشت. یک روز منافقین وانتی که داشتیم را به آتش کشیدند. آن صحنه هنوز در خاطرم است. من فقط گریه می‌کردم. پدرم من را بغل کرد و با خونسردی گفت: « غصه‌ات نباشد پسرم. یکی دیگر برایت می‌خرم.»

فرزند شهید محمدعلی حسین‌پور اشکذری

مژده شهادتش

آخرین باری که به مرخصی آمد، یک هفته پیشمان ماند. چند روز قبل از رفتنش به کردستان، با دوستانش به بهشت زهرا رفت. جمعه بود. مکانی در بهشت زهرا به دوستانش نشان داد و گفت: «این جمعه اینجا ایستاده‌ام؛ اما جمعه هفته آینده من در این مکان خوابیده‌ام.» دوستانش با تعجب از او پرسیده بودند: «می‌خواهی اینجا استراحت کنی؟» برادرم گفت: «من در این مکان زیر خاک می‌خوابم.»

خواهر شهید غلامرضا پیشه

رافت اسلامی شهید لاجوردی با زندانیان

به یاد دارم یکبار در زندان به خیال اینکه متهمی در دستشویی است، توهین‌آمیز برخورد کردم که زود بیرون بیاید، در حالی که شهید لاجوردی در دستشویی بود. وقتی بیرون آمد، من بسیار خجالت کشیدم. چند دقیقه بعد با من تماس گرفت و گفت که به دفترش بروم. او به من گفت: «کوچکترین برخوردی با زندانی بدون حکم شرعی دارای مشکل شرعی است و باید در آن دنیا خود پاسخگو باشید.» حتی وقتی متهمی به مرحله اعدام می‌رسید، می‌گفت که هیچکس حق هیچگونه توهین را ندارد.

همرزم شهید لاجوردی(حمید آقایی قهرودی)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31