ماطعمه رجوی برای کنترل تشکیلات بودیم

مصاحبه با جمال امیری عضو پیشین سازمان مجاهدین

* در بحث سیتی زن و بورژوازی زدایی که در تشکیلات مطرح شد، یکی از مخاطبینش کسانی بودند که قبلاً پناهندگی خارج از کشور داشتند و شما هم طبعاً در آن بحث مخاطب ماجرا بودید. چه شد که رجوی به این نقطه رسید که بیاید این بحث را مطرح کند؟

همانطور که می دانید بعد از آتش بس بعد از جنگ کویت سازمان تمام تلاشش بر این بود که به هر طریقی نفرات را به بهانه انقلاب و بندهای مختلف نگه دارد، یعنی نفرات از سازمان نروند. به بهانه این که شما می روید خارج از کشور و می شوید مزدور و علیه سازمان فعالیت می کنید راه را بستند. در طول این مدت تمام تلاش سازمان این بود که نفرات را نگه دارد. یک تحلیل هایی هم رجوی به خورد ملت می داد که ملت را نگه دارد. یعنی سرشان کلاه بگذارد. صحبت می کرد، دروغپردازی می کرد، کلک می زد، حقه می زد، به اصطلاح خودش دود و دم به پا می کرد که نفرات فکر کنند که مثلاً سال دیگر تمام است و ما می رویم ایران و همه آزاد می شوند و اینها... این تحلیل هایش هر سال با شکست مواجه می شد. چرا؟ چون اصلاً از ریشه و بنیاد دروغ بود. آمد جلو سر جریان آقای خاتمی گفت زهر است. این زهر تبدیل به یک چیز دیگر شد. ایران روابطش با کشورهای دیگر بیشتر شد، در سطح بین المللی فعالیت هایش بیشتر شد، به لحاظ تجاری بیشتر شد. و عکس آن چیزی شد که رجوی می گفت. معلوم است نفراتی که در تشکیلات بالاخره می شنوند و می بینند. می بینند این را می گوید درست عکسش دارد می شود. پس دروغ است. در دور دومی که آقای خاتمی انتخاب شدند دیگر تحلیل رجوی کاملاً بطلانش ثابت شد. همه متناقض شده بودند و عملیاتهایی هم که رجوی راه می انداخت سر این بود که می گفت ما می خواهیم کاری بکنیم که جمهوری اسلامی مجبور شود خاتمی را کنار بگذارد. این با شکست مواجه شد. ماهمه متناقض شدیم می گفتیم چی شد؟ پس چرا این نشد؟ مجبور شد یک بحثی راه بیندازد به نام طعمه که هر کس که بحث این را می کند که من نمی کشم یا نمی خواهم بمانم، مشکل استراتژی و خط ندارد. می خواهد برود خارجه، خارجه دوست است، سابقه اش را بگذارد جیبش و علیه ما فعالیت کند زندگی اش را بکند، به زنش هم برسد. در واقع این بحث طعمه به خاطر این بود که تحلیهایی را که کرده بود ماستمالی کند. شما توجه کنید نفرات تماماً کیلومترها راهپیمایی در این مرزها، کرده بودند ،کشته، زخمی و مجروح شده بودند ،خب جواب اینها را می خواست چطوری بدهد؟ جواب اینها را باید با سرکوب می داد. جواب اینها را با بزن بکوب و اینها باید می داد. واگر می خواست مثل قبل بنشیند و تحلیل های خودش را بکند چه داشت بگوید؟ آخر سر هم وقتی در نشست به طور جمعی به او فشار آمد گفت آقا هر چه من گفتم کشک بود! تحلیل های من همه کشک بود! همه آنهایی هم که بودند شاهدند. گفت من چیزهایی که گفتم کشک بود، دیگر سؤال نکنید، از این به بعد می خواهیم دستگاهمان را بچینیم. که در واقع این بحث هم مثل بحثهای قبلی سرپوشی بود بر روی اشتباهات و کارهای خطا و دروغهایی که گفته بود. این بحث سیتی زن هم شامل آن می شد. نفراتی بودند سیتی زن بودند و به طور قانونی باید بر می گشتند به کشورشان. این آمد اینطوری راه آنها را هم بست. چون می دانست اگر ده بیست نفر بروند و واقعیات درون سازمان را بگویند، دیگر سازمان نمی تواند بهشان مارک بزند بگوید مثلاً تو از طرف وزارت اطلاعات آمدی. نه! این نفر از آنجا رفته است و دارد واقعیت را و حقیقت را می گوید. مجبور شد به خاطر این که فرو نریزد به خاطر این که دستگاهش را نگه دارد، به خاطر این که سیاهی لشکر پیش خودش نگه دارد و به اصطلاح پیش صدام حسین هم همان امتیازات قبلی را داشته باشد،این بحث را مطرح کرد. صدام حسین هم طرفدار تعادل قوا بود، وقتی می دید نیروهای سازمان دارد از هم می پاشد، دیگر این را قبول ندارد. دیگر نمی تواند امتیازی بگیرد. مجبور بود این کار را بکند و درواقع این را راه انداخت. سوژه هایش هم کسانی بودند که در تشکیلات ضعیف بودند و آدمهایی بودند که می توانست این اتهامات را بهشان بزند. دستشان به جایی نمی رسید. اکثراً هم همینطور بودند. منجمله خود من. ما فقط می گفتیم بیا جواب ما را بده. جواب سؤالات ما را بده. منطقی بیا بنشین بگو. ولی چون منطقی نداشت. منطقش از اول زور و اجبار بود، طبعاً این جا هم که در نقطه سر فصل بود همین موضع را داشت.

 

 

Jamalamiri 2

 

*چند وقت پیش که جواد فیروزمند رفت خارج کشور وتهاجمی را که رجوی بر علیه اعضا در نشست طعمه کرده بود را توضیح داد، بعضی از آدمهایی که در خارج کشور هستند گفتند که این خیلی کار دموکراتیکی کرده است، آمده یک دادگاهی تشکیل داده بین سه چهار هزار نفر و بعد شخص را محکوم کرده است. نظر شما در این مورد چیست؟

اولاً این دادگاهی که اسمش را دادگاه 2000 نفره گذاشتند، دادگاه نبود و نشست بود. یعنی نفرات را آنجا در واقع می خواستند تحت فشار روحی قرار بدهند، طردشان کنند، منزوی شان کنند بعد رجوی در انتها باصطلاح بزرگ منشی کند و بگوید که من شما را بخشیدم و بگوید که این من بودم که تو را بخشیدم و ببین که هیچ کس تو را نبخشیده است. اولاً هم آقای فیروزمند و هم من قبل از این که وارد نشست های 2000 نفر بشویم، قبلش در حبس بودیم. یک ماه حبس بودیم. قبلش هم من یک ماه کلاً در یک جای دیگر بودم و با کسی تماس نداشتم، بعد هم یک ماه ما را در حبس نگه داشته بودند بعد در نشست های مسئولین بالایشان که شامل سپهری و ابریشمچی و واقف و همه سران سازمان می شد، مورد فشار، توهین و اذیت و آزار قرار گرفتیم، کتک خوردیم. بعد از این وارد نشست های 200 نفره شدیم که شامل MO ها بودند، شورای رهبریشان بود آنجا هم به ما فحش و فضیحت و تف و هر توهینی که فکرش را بکنید به ما کردند. بعد از این ریل فشار که ما را تسلیم می کردند و وادار می کردند که بیائید بگویید من اشتباه کردم،حرف رجوی درست است، بنویسید و امضاء کنید و با دوربین از ما فیلمبرداری کردند، بعد از این مارا وارد نشست های 2000 نفره می کردند. من آنجا دیگر حق حرف زدن ندارم. من فقط مثل یک آدم قربانی، مثل یک گوسفندی که دارند سرش را می برند ، دست و پایش را می بندند و می گذارند پشت میز. هر چیزی که رجوی می گوید تو باید تأیید کنم. نمی توانم آنجا مخالفت کنم. من رفتم پشت میکروفون یا آقای فیروزمند و یا سایر بچه ها که بودند، رجوی از ما سؤال می کرد، ما هم جواب می دادیم، از من یک سری سؤال کردند که پدر و مادرت کجایند و فامیل شما کی بوده و .... بعد به من گفت که می خواهی گزارشاتی که خودت نوشتی بخوانم؟ حالا گزارشات چی بوده؟ گزارشاتی که با فشار و کتک و مجبور کردند که مثلاً من بنویسم. که یک سری اش هم حقایق بود. گفتم بخوان! دو تا فاکت می خواند و نفرات به هم می ریختند. نفراتی که خودش نشست گذاشته تحریکشان کرده،نفراتی که می خواهند یک کاری بکنند سفید کاری کنند که خودشان هم از این مرحله عبور کنند کسی کارشان نداشته باشد. حالا این نفرات نشستند آنجا، یکدفعه بعد از همه اینها می گوید حالا نمی دانید درباره خواهر مریمتان چی گفته... وقتی این را می گوید یک دفعه سالن منفجر می شود، تمام بچه هایی که آنجا بودند شاهدند نزدیک بود ما را تکه تکه کنند. اینها ریختند روی ما، بعد خودشان آمدند جلوی اینها را بگیرند، آخر سر خودش مجبور شد مداخله کند که کشت و کشتاری آنجا صورت نگیرد و آبروریزی نشود. شما اسم این را می گذارید دادگاه؟ اسم این را می گذارید دموکراسی؟ در کدام دادگاه حمله می کنند به آدم مجرم که بکشندش؟ 2000 نفر حمله می کنند که بکشندش. شما فکر می کنید وقتی که من برگشتم دیدم این نفرات دارند هجوم می آورند سمت من یا آنهایی که اطراف من بودند دیگر من کاری می توانم بکنم یا حرفی می توانم بزنم؟ اصلاً می توانم فکر بکنم؟ این را اسمش را گذاشتند دموکراسی! اگر کسی واقعاً بخواهد این را بگوید، خیلی باید وجدانش را زیر پایش بگذارد. چون واقعیتی بود و صحنه ای بود که برای من پیش آمد. آنهایی که در نشست های من بودند و به من فشار می آوردند اگر این را ندیده بگیرند، خیلی آدمهای بی انصافی هستند. این که دادگاه نیست که، این شکنجه گاه است. این له کردن نفر است. این که تو را مجبور کنند بگویی غلط کردم. بیخود کردم، تو درست می گویی، اشتباهات تو را هم من می پذیرم. رجوی همیشه میخواست همه اشتباهاتش را بیندازد گردن ما. اگر ما نرفتیم مقصر شمائید! اگر خط ما پیش نرفت مقصر شمائید! پس شما چکاره بودید آقای رهبر؟ هیچی! من فکر نمی کنم که من خودم ذره ای حرفی زده باشم که واقعیت نداشته باشد. چون آدمها بودند اینجا زنده و حی و حاضر و الان هم هستند، هر کس هم می تواند کلاه خودش را قاضی کند بگذارد جلویش. اینها چیزهایی است که خودشان فیلمبرداری کردند. من همین الان از همینجا اعلام می کنم اگر شما واقعاً معتقدید به دموکراسی و می گویید که دموکراسی هست، در هر دادگاهی من آماده ام حاضر شوم و با شما روبرو بشوم و شما فیلمهای آن نشست ها را بیاورید نمایش بدهید. جرئت چنین کاری را ندارید. چون آن نشست ها بوده. چون نفرات در آن نشست ها بودند. نمی توانند جلوی دو هزار نفر سه هزار نفر بگویند ما چنین چیزی نداشتیم. چرا داشتید. فیلمش را بیاورید نمایش بدهید. بعد من حرفی نمی زنم، همه دنیا، مردم ایران بیایند قضاوت کنند دموکراسی کجاست. می توانند در آن، ذره ای دموکراسی پیدا کنند؟ اگر بتوانند من هم می روم به آن رأی می دهم و می گویم من اشتباه کردم و بر می گردم به سازمان. و این را اینجا قول شرف می دهم و چنین چیزی نیست. وجود ندارد و آنها هم چنین جربزه ای ندارند که فیلمهایشان را بیاورند پخش کنند. خودش می گفت که ما می خواهیم برویم در جوادیه تهران نشست بگذاریم و شما بیایید از خودتان انتقاد کنید. جوادیه تهران الان هست، تشریف بیاورید فیلم هایش را پخش کنید. چرا نمی آورند؟ چرا فیلم ها را می سوزانند؟ فقط تاریخ می تواند فردا در مقابل اینها قضاوت کند. کسی هم خبردار نشده داخل این گروه چه خبر است. چون اینها همه چیز را از بین می برند. همه چیزهایی که سند و مدرک بوده از بین بردند. البته بخشی اش را بچه ها با تلاش خودشان خارج کردند و مردم می توانند بروند ببیند. مثل معاملات کثیف رجوی با صدام حسین که اخیراً در تلویزیونها پخش شد. در ازای خون بچه ها می رفت پول می گرفت. پول خون ملت عراق را می گرفت. چرا سی درصد پول نفت در برابر غذا را رجوی از صدام حسین می گرفت؟ به چه علت؟ مگر رجوی چکار کرده بود؟ برای مردم عراق چه کار کرده بود؟ چرا باید به اوبدهند ؟ اصلاً سی درصد نه! چون در فیلم هجده درصد به او دادند. چرا هجده درصدش باید برود در جیب رجوی؟ به جز این که جنایت می کرد؟ با پول بهترین آدمهایی که واقعاً از همه چیزشان گذشته بودند می خواست این کارها را بکند. می خواست پول بریزد در جیب خودش و آخر چنین روزی فرار کند یک گوشه دنیا و برای خودش زندگی کند؟ به غیر از این بود؟ ما واقعاً دل پردردی داریم از این قضیه، چون دستمان به جایی نمی رسید. الان هم ممکن است دسترسی نداشته باشیم، ولی آدمهایی هستند که هنوز زنده اند و وجدان هم دارند و یک روزی باید این را قضاوت کنند و آنها باید بیایند گواهی بدهند. چون آدم نمی تواند تا آخر عمر وجدانش را زیر پایش بگذارد. بالاخره ما هم خدایی داریم. من فکر نمی کنم هیچ ظلمی باشد که بالاخره یک روزی رو نشود. من به این ایمان دارم که یک روزی اینها رو می شود، حتی اگر من نتوانم الان ثابت کنم. البته که می شود ثابت کرد، البته که شاهدین زنده هستند، نه یکی نه دوتا خیلی ها هستند. می توانند شهادت بدهند. همه که مزدور نیستند . باشد من مزدور هستم، آن یکی مزدور است، چهار صد نفر مزدورند؟ این همه آدم که بودند مزدورند؟ نه! یک واقعیتی است. وگرنه آدمها که نمی آیند وجدانشان را بگذارند زیر پایشان. به خاطر چی؟ الحمدلله من خودم به چیزی نیاز ندارم که بخواهم به خاطر آن حرفی بزنم. همه من را می شناسند ، وضعیت خانوادگی ام را هم می دانند. می دانند که به این چیزها نیازی ندارم. و اینجا هم با کمال افتخار می گویم چون برای خودم مسئولیتی می دانم در قبال افرادی که آنجا هستند و رنج و عذاب دیدند و مورد سوء استفاده آقای رجوی قرار گرفتند بالاخره از اینجا بگویم. اگر یک درصد هم تأثیر دارد بگذار تأثیر داشته باشد. بگذار به من هم هر چه می خواهند بگویند. اشکالی ندارد. من با همین انگیزه هم برگشتم.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31