ماموریت مریوان
سال ۱۳۵۹ تصمیم گرفت عازم خدمت سربازی شود و به کردستان رفت. دوستانش تعریف میکنند: «در آخرین روزهای خدمت بود که میخواست به مرخصی برود، همه چیز تایید شده بود که فرمانده گفت: «چه کسی حاضر است برای دو ماه به مریوان برود؟» علی اعلام آمادگی کرد. ما تعجب کرده بودیم. یکی از بچهها گفت: «علی مگر نمیخواهی به خانه بروی؟» او جواب داد: «اگر از این ماموریت برگشتم، بعد به خانه میروم.» علی راننده ژاندامری بود. با چند نفر دیگر در ماشین در جادههای کوهستانی مریوان بودند که با چند نفر از اعضای منافقین درگیر شدند و همه سرنشینان به شهادت رسیدند .
به نقل از مادر شهید علی هنرور
شهادت در کاظمین
سال 1391 من و آقا حیدر به سفر عتبات عالیات رفته بودیم. روز آخر سفر بود. در کاظمین، در هتل مشغول جمع کردن وسایل خود بودیم و میخواستیم به فرودگاه برویم. تعدادی از مسافرهای کاروان با اولین ون به سمت فرودگاه حرکت کردند. ما هنوز در اتاقمان در طبقه دوم بودیم. چهره آقاحیدر خیلی منقلب بود. با خودم گفتم حتما از اثرات معنوی زیارت است. احساس کردم حال خوبی دارد.
در همین فکر بودم که یک دفعه صدای انفجار آمد و شیشه اتاق شکست. لحظاتی بعد از انفجار آقا حیدر را دیدم که غرق در خون روی زمین افتاده است. در همان حال به من گفت: «دستم را بگیر.» خواستم سمتش بروم؛ اما چون خودم مجروح شده بودم، همانجا بیهوش شدم.
به نقل از همسر شهید حیدر هاشمینژاد
ترور محمدعلی یزدانی
بیستودوم مردادماه 1360 بود. ما خانهمان را از بنیاد مستضعفان گرفته بودیم و به ما گفتند که باید یک کارمند برای ضمانت بیاورید. دایی من کارمند دانشگاه بود و آن روز قرار شد، دایی و علیمحمد با هم بروند. سوار موتور شدند و رفتند. ساعت 9 صبح در مسیر برگشت، منافقین یک گلوله به سر علیمحمد و دو گلوله به داییام شلیک کردند. علیمحمد همان لحظه به شهادت رسید.
به نقل از همسر شهید علیمحمد یزدانی