پيام رهبر معظم انقلاب پس از شهادت شهيد شوشتری و جمعي از ياران انقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم
جنایت تروریستهای خونخوار در بلوچستان چهره اهریمنی دشمنان امنیت و وحدت را که از سوی سازمانهای جاسوسی برخی دولتهای استکباری حمایت میشوند بیش از پیش آشکار ساخت. به شهادت رساندن مؤمنان فداکاری همچون سردار شجاع و بااخلاص، شهید نورعلی شوشتری و دیگر فرماندهان آن بخش از کشور و دهها نفر از برادران شیعه و سنی، فارس و بلوچ جنایتی در حق ملت ایران و به خصوص منطقه بلوچستان است که این انسانهای شریف همت خود را بر امنیت و آبادی آن نهاده و مخلصانه برای آن تلاش میکردند. دشمنان بدانند که این ددمنشیها نخواهد توانست عزم راسخ ملت و مسئولان را در پیمودن راه عزت و افتخار که همان راه اسلام و مبارزه با جنود شیطان است سست کند و به وحدت و همدلی مذاهب و اقوام ایرانی خدشه وارد سازد. مزدوران حقیر و پلید استکبار نیز یقین داشته باشند که دست قدرتمند نظام اسلامی در دفاع از امنیت آن منطقه مظلوم و آن مردم وفادار لحظهای کوتاهی نخواهد کرد و متجاوزان به جان و مال و امنیت مردم را به سزای اعمال خیانتکارانه خواهد رسانید. اینجانب شهادت جانباختگان این حادثه به ویژه سرداران شهید شوشتری و محمدزاده و دیگر پاسداران عزیز را به خانوادههای محترم آنان تبریک و تسلیت گفته، علو درجات آنان و شفای عاجل آسیب دیدگان را از خداوند متعال مسئلت مینمایم.
خاطراتی از سردار شهید نورعلی شوشتری
۲۶مهر ماه۱۳۸۸ تاريخی است كه هيچگاه از حافظه ملت ايران، به خصوص مردم سيستانو بلوچستان پاك نخواهد شد. روزي كه وحدت شيعه و سنی با شهادت معنا میگيرد، همان روز كه خون پاك سرداران بزرگی چون شوشتریها و محمدزادهها در كنار خون بيش از ۴۲نفر از شيوخ اهل سنت و مولویهای بلوچ در شهر سرباز به ثمر مينشيند و درخت يكپارچگی و وحدت انقلاب از قطره قطره خون شهدای بيگناه سرزمينمان جان ميگيرد...
رهبر معظم انقلاب
شفاعت امام خمینی(ره)
روزی يكی از زيباترين خاطراتش را از عمليات مرصاد برايم اينگونه تعريف كرد: «وقتي عمليات با موفقيت به اتمام رسيد. مرحوم حاج سیداحمد خمینی با دفتر امام تماس گرفت و به ایشان اطلاع داد كه عمليات با موفقیت تمام شده و دشمن منهدم شده است. نيروها هم در حال برگشتن به عقب هستند. صدای امام خمينی (ره) را از پشت تلفن شنيدم كه فرمودند: «اگر قابل باشم، در روز قيامت شوشتری را قطعا شفاعت میكنم.» شهید با گريه و اشك اين خاطره را برايم تعريف كرد.
طيبه درری(همسر سردار شهيد نورعلی شوشتری)
زینبی زندگی کن
زمانی که پسر دومم بهدنیا آمد، حاج اقا کردستان بودند. پسر دومم چهل روزه بود که به نیشابور آمدیم. پانزده روز بعد جنگ ایران و عراق آغاز شده بود. شهید شوشتری پس از مدتها به منزل امده بود، به من گفت: «حاج خانم جنگ ایران وعراق شروع شده میخواهم بروم منطقه.» تا این راگفت یکدفعه اشکایم ریخت. گفت: «نه نشد، میخواهم مثل زینب باشی مثل زینب بچههایم را بزرگ کنی، میخواهم زینبی زندگی کنی. میروم. ممکن است بیایم. ممکن است نیایم. شاید شهید بشوم.» دلم محکم شد. زندگی حضرت زینب جلو چشمهایم آمد.
طيبه درری(همسر سردار شهيد نورعلی شوشتری)
هيچكس براي من شهيد شوشتري نميشود
روزی در ماه شعبان حضرت آیتالله خامنهای به منزل ما تشریف آوردند. در آن ديدار آقا فرمودند: «بعد از جنگ خيليها به حاشيه رفتند، اما شهيد شوشتری همچنان که بودند، ماندند.» ايشان در ادامه فرمودند: «هيچكس برای من شهيد شوشتری نمیشود.» عكسی از شهيد را در دستشان گرفته بودند که مربوط به دورانی بود كه از دست حضرت آقا درجه گرفته و ایشان پيشانی شهيد را بوسيده بودند. حضرت آقا خطاب به فرزندانم فرمودند؛ «فكر نكنيد محاسن سفيد پدرتان از سن و سال ايشان است، محاسن ايشان در اين اواخر سفيد شده است، وقتی مستضعفين را میديدند، وقتی مشكلات را میديدند.»
طيبه درری(همسر سردار شهيد نورعلي شوشتری)
یادداشتهای پدر
پدرم بسيار اهل مطالعه بود و كتابهای فراوانی برای ما به يادگار گذاشته است. هميشه كنار سجادهاش يك جلد قرآن، مفاتيح و ديوان حافظ بود. وقتی مطالعه میكرد، در كنار صفحات كتاب يادداشت مینوشت. يك جور نكتهبرداری و حاشيهنويسی بود. هر كتابی را كه الان باز ميكنيم، در هر گوشه آن نكتهای، دستخطی و يادداشتی از پدر را ميبينيم كه مانند يك وصيتنامه ما را در مشكلات ياری میكند.
زهرا شوشتری(فرزند شهید)
ميوه اي كه فصل چيدنش رسيده بود
شب قبل از شهادتشان، با شهید ديدار كردم. پس از اين ديدار احساس كردم ديگر جای سردار شوشتری بر روی زمين نيست. ايشان عكسی از سرداران شهيد باكری، همت و زين الدين را به من نشان داد در حالی كه با غبطه در مورد آنها صحبت میكرد. سردار شوشتری مانند ميوهای بود كه فصل چيدنش رسيده بود، او با اين شهادت به آرزوی خود رسيد.
سردار محمود چهارباغی( فرمانده توپخانه و موشكهای نيروی زمينی سپاه)
عملیات کربلای5
در عملیات کربلای5 از نیروهای لشکر، 5نفر در موقعیت سخت و خطرناکی قرار گرفتند. ما داخل سنگر کوچکی که گروهی از فرماندهان از جمله شهید شوشتری در آن بودند، نشسته بودیم. سردار شوشتری توسط بیسیم مشغول هدایت عملیات بود. اصلا در جمع ما نبود و تمام فکرش پیش بچههای خط بود. همین لحظه سعید مولف اناری برداشت و مشغول آبلمبو کردن آن برای شهید شوشتری شد. به سعید گفتم: «آقا سعید خیلی فشار میدهید. الان می ترکد.» اما گوشش بدهکار نبود. انار ترکید!... سر و صورت شهید شوشتری هم... شهید شوشتری که تا آن لحظه اصلا حواسش نبود. از جا پرید و نگاهی به اطراف کرد و با گوشی بیسیم به سر من زد. بعد که عملیات تمام شد، گفتم: «حاج آقا سعید انار رو ترکاند. چرا من را زدید؟» پاسخ داد: «سعید دور بود و من وقت نداشتم که او را بزنم...»
همرزم شهید شوشتری
خادم علیابنموسیالرضا(ع)
در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر حضرت رضا(ع) ميگذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد میشد. همیشه شهيد شوشتری برای كشيك از «در طلا» میآمد. قبل از شهادتش آنجا كنار در طلا، روبهروی ضريح مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد. سلام و احوالپرسی كردم. سردار شوشتری گفت: «اجازه میدهی آقای اسلامفر بايستم؟» گفتم: «اختيار داريد، شما هر زمان كه تشريف بياوريد در خدمت هستيم.» چوبپَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت. او اين كلام را به من گفت: «شايد اين آخرين پستم باشد در اينجا.» واقعا به ايشان الهام شده بود و به اين رسيده بود كه اين سفر آخر است و اين زيارت كه الان آمده، زيارت آخری است و اين آخرين خاطره من از اوست.
حسين اسلامفر(از خدام کشيک حرم رضوی)