خاطره‌ای کوتاه از حساسیت شهید شمقدری در توزیع بیت‌المال

Khaterattt154

شوق جبهه

زمانی که جنگ شد، دل تو دلش نبود به جبهه برود. پدرم رضایت نمی‌داد، می‌گفت: «درس بخوان، هر زمان دیپلم گرفتی به جبهه برو.» علی‌اکبر هم گریه می‌کرد و می‌گفت: «پس بدانید! اگر من در خواب مردم، شهید هستم؛ چون دوست دارم به جبهه بروم و شهید شوم، شما اجازه نمی‌دهید.»

آخر هم جبهه نرفت؛ ولی شهید شد.

به نقل از خواهر شهید علی‌اکبر باغبان

حساسیت در توزیع بیت‌المال

رضا مغازه‌دار بود. در آن زمان کالاهای تعاونی در مغازه‌ها بود. این‌ها متعلق به افرادی بود که از نظر مالی سطح پایین‌تری داشتند. او خیلی دقت می‌کرد که کالاهای تعاونی هم به دست افراد واقعا نیازمند برسد، هم کالاها دقیقا به همان قیمت مصوب تعاونی فروخته شود. به یاد دارم، یک روز پسرش امیر را تا شهرک شهید بهشتی فرستاد، تا مطمئن شود که آیا فلان شخص نیاز به این قفل دارد یا نه؟

به نقل از دوست شهید رضا شمقدری

واجد شرایط

شهید حسینی نسبت به مصرف بیت‌المال بسیار حساس بود. شورای مرکزی کارخانه تصمیم گرفته بود، برای کارگران شرکت با شرایط خاص، خانه‌هایی ساخته و به آن‌ها بدهد. به این منظور زمینی در بلوار وکیل آباد خریدیم که خود شهید حسینی هم در خرید زمین نقش بسزایی داشت. دویست‌وپنجاه خانه در آنجا ساخته شد. با اینکه سیدقاسم خودش هم واجد شرایط برای دریافت یکی از این خانه‌ها بود؛ اما هر چه اصرار کردیم، نپذیرفت.

به نقل از دوست شهید سیدقاسم حسینی(آقای صلح‌دوست)


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29