نا‌شناس چون گذشته

Berojerdiآیت الله خامنه ای: چهره شهيد بروجردي را بازسازي کنيد ... آن صورت نجيب و سالم. آن آدم کم‌حرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهيد، حالاتش را نشان بدهيد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی هابیلیان به نقل از بصیرت، بچه روستای «دره گرگ» بروجرد، زود‌تر از آن‌چه گمان می‌رفت بزرگ شد و خود را برای مبارزه با دژخیم پهلوی آماده نمود. میرزای ۱۷‌ساله که مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی «عراق» شد. در مرز دستگیر شد و به مدت شش ماه، در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژیم به سر برد.

با اتمام سربازی به‌طور جدی مبارزات سیاسی، نظامی خود را آغاز نمود و با چند تن از همراهانش گروه توحیدی صف را راه‌اندازی نمود. از اقدامات نظامی این گروه می‌توان به خلع سلاح پاسگاه مامازن، انفجار ساختمان کاخ جوانان‏، انفجار ساختمان بانک صادرات، انفجار دکل برق فشار قوی‏ و قطع بخشی از برق تهران، انفجار هتل خان‏سالار، انفجار هلی‏کوپتر شنوک در آسمان شهر اصفهان، حمله به مینی‌بوس حامل مستشاران آمریکایی اشاره کرد.

محمد بروجردی و یارانش در گروه صف وظیفه خطیر حفاظت از حضرت امام را در هنگام ورود در 12بهمن۱۳۵۷ بر عهده داشتند. اعضای مسلح این گروه در تسخیر کلانتری‏‌ها، پادگان‏‌ها و دیگر نقاط تحت تصرف رژیم پهلوی تا ۲۲ بهمن نقش‏ مهمی را برعهده داشتند. گروه توحیدی صف در کنار ۶ گروه مبارز دیگر به توصیه رهبران انقلاب، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را جهت دفاع مسلحانه از انقلاب و مقابله با گروهک‌های انحرافی و جریان منافقین راه‌اندازی نمودند که در آن بروجردی از چهره‌های کلیدی به حساب می‌آمد.

در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرت‌ها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب عازم پاوه شد. حضور آن شهید در کردستان منشا خیرات و برکات زیادی گردید.

پس از تصویب طرح تشکیل سازمان «پیشمرگان مسلمان کرد»، مسئولیت این کار از رهبران انقلاب به ایشان سپرده شد. اقدامات موثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشه‌های مزورانه اجنبی‌پرستان را به‌هم‌ریخت و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد. او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمال‌غرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان می‌رفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاک‌سازی کند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای که آن روز‌ها به‌عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع در مناطق حساس غرب حضور مستقیم و مستمر داشت درباره شخصیت برجسته شهید بروجردی می‌فرمایند:

«مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یک‌بار در سال ۱۳۵۹ یا اوایل ۱۳۶۰ رفتم منطقه غرب. ایشان آن‌وقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که از شهید بروجردی در آن‌جا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به‌وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می‌کند، مسئولیت و وظیفه است. برخی با احساسات شخصی و گروهی فکر می‌کردند یک نفر که با او موافقند، او را تقویت کنند و کسی را که با او مخالفند، با او مخالفت کنند. اما شهید بروجردی هیچ‌گونه حرکتی که از آن حرکت، آدم احساس کند که در آن کارشکنی یا مخالفتی هست، انجام نمی‌داد و این، علاقه من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد. من تصور می‌کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه‌جویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارض‌های کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود.»

محمد بروجردی چنان مجذوب مردم کردستان شده بود که به وی لقب «مسیح کردستان» را داده بودند. شهید بروجردی برای همیشه در کردستان ماند و در جایگاه فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء امنیت کردستان و غرب کشور را برای مردم مظلوم و محروم این مناطق تامین نمود، تا این‌که در تاریخ اول خرداد۱۳۶۲ در حالی‌که با عده‌ای از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت می‌کردند بر اثر انفجار مین به آرزوی دیرینه‌اش رسیده و به فیض عظیم شهادت نایل شد.

آخرین کلام عبارتی کوتاه از رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره این شهید بزرگوار می‌باشد:

«چهره شهید بروجردی را بازسازی کنید... آن صورت نجیب و سالم. آن آدم کم‌حرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهید، حالاتش را نشان بدهید».

در آخر خاطره‌ای از صداقت و اخلاص و تقوای شهید محمد بروجردی می‌تواند چراغ راه امروز ما باشد:

«در اتاقی که جلسه شورای انقلاب برگزار می‌شد، آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی و آیت الله مفتح کنار یکدیگر نشسته بودند. آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و نیز اعضای کادر مرکزی سازمان منافقین هم حضور داشتند. مهدی ابریشم چی و موسی خیابانی که تازه از زندان آزاد شده بودند، کنار رجوی نشسته بودند، البته دکتر باهنر نیز حضور داشت.

آیت الله مطهری ابتدا آیه‌ای خواند و سپس موضوع اصلی بحث را مطرح کرد. از صحبت‌های او مشخص بود که امام به شورای انقلاب مأموریت داده تا با توجه به شرایط داخلی در مورد حفاظت تصمیم‌گیری نمایند و آن روز قرار بود تکلیف این مسأله روشن شود.

آیت الله مطهری نگاهی به جمع انداخت و گفت: ما دو طرح پیشنهاد داریم، هر دو مطرح و تصمیم نهایی گرفته خواهد شد. سپس رو به مسعود کرد و گفت: ما آماده هستیم طرح شما را بشنویم.

رجوی که منتظر بود، گفت: ما ضمانت کتبی می‌دهیم که هیچ اتفاقی برای امام نیفتد. کلیه نیرو‌هایمان را به کار خواهیم گرفت.

سپس اشاره‌ای به موسی خیابانی کرد و گفت: آقای خیابانی مسئول شاخه نظامی ماست، ایشان توضیح خواهند داد.

موسی خیابانی هم شروع کرد: اگر شما به ما اسلحه بدهید، ما ۱۵۰ نفر را مسلح خواهیم کرد و کلیه مسیرهای حرکت را پوشش خواهیم داد، هیچ کس حق دخالت در تصمیمات نظامی ما را نخواهد داشت. فرودگاه را کاملا در اختیار می‌گیریم. از پای پلکان هواپیما، آیت الله خمینی را تحول خواهیم گرفت و تا پایان مراسم ایشان را همراهی خواهیم کرد.

آیت الله مطهری نگاهی به مسعود رجوی انداخت و گفت: شرایط دیگری هم دارید؟

رجوی گفت: از ابتدا تا انتهای مراسم غیر از خودم هیچ کس همراه آیت الله خمینی نخواهد بود. در مسیر حرکتمان، مکان‌هایی را برای استقرار اعضای سازمان انتخاب کرده‌ایم که پرچم و آرم سازمان و عکس شهدای سازمان را نصب خواهند کرد.

آیت الله مطهری نگاهی به آیت الله بهشتی انداخت و گفت: شما طرح دوم را بخوانید.

آیت الله بهشتی کاغذی را که از میرزا گرفته بود، از جیب بیرون آورد و گفت: شما حتماً نام گروه توحیدی صف را شنیده‌اید. آن‌ها طی دو سال گذشته فعالیت زیادی داشته‌اند؛ از جمله ترور مستشاران آمریکایی. آن‌ها در سطح وسیعی آموزش نظامی دیده‌اند و در عملیات زیادی شرکت کرده‌اند.

و سپس نقشه‌ای را جلو خود گذاشت و گفت: آن‌ها روی جزئیات این طرح هم کار کرده‌اند، حتی نحوه نشستن هواپیما را، که در صورت پیاده شدن امام کسی نتواند از برج مراقبت تیراندازی کند. آن‌ها ده دستگاه اتومبیل ضدگلوله پیش‌بینی کرده‌اند و علاوه بر آن آمادگی دارند در صورت لزوم چهار هزار نفر را مسلح کنند. تهیه اسلحه هم به عهده خودشان است. ما نمی‌دانیم از کجا تأمین می‌کنند، اما من به رهبر آن‌ها کاملا اطمینان دارم. جوان ناشناخته‌ای است، اما بار‌ها صلاحیت خود را ثابت کرده است.

آیت الله طالقانی پرسید: پیشنهاد آن‌ها چیست؟

آن‌ها برخلاف سازمان منافقین فقط یک شرط دارند. هیچ کس متوجه نشود که ما افتخار این مسئولیت را به عهده گرفته‌ایم؛ می‌خواهیم چون گذشته ناشناخته باشیم! ترس آن را داریم که تمام زحمات ما نزد خدا بی‌اثر شود. ما قصد نداریم سهمی برای خود قائل شویم.

آیت الله طالقانی برخاست و گفت: من می‌خواهم این‌ها را از نزدیک ببینم.

پشت در منتظرند.

آیت الله بهشتی همراه آیت الله طالقانی از اتاق خارج شدند.

شهید محمد بروجردی و مصطفی تحیری در سالن قدم می‌زدند. چشمشان که به آن دو نفر افتاد، ایستادند.

آیت الله طالقانی نگاهی به آن‌ها انداخت؛ دو چهره کاملا متفاوت. یکی به چریکی می‌مانست که تجربه زیادی دارد و دیگری جوانی که چهره‌اش هر چشمی را مجذوب می‌کند.

آیت الله بهشتی در گوش آیت الله طالقانی از سوابق مصطفی و تیزبینی میرزا گفت.

آیت الله طالقانی شتاب‌زده به اتاق برگشت.»


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31