شهيد هاشمي نژاد و جوانان

Hasheminejad003

درباره جوانان بسيار حساس بود ....

بخش اعظم فعاليت ها و تلاش هاي شهيد هاشمي نژاد به آموزش و ارتقاي آگاهي جوانان معطوف بود و در اين راستا پيوسته به تشكيل كانون هاي ديني و تقويت آنها مي پرداخت و با سخنراني هاي علمي و مؤثر خود نقش بارزي در جذب جوانان و ممانعت از افتادن آنها در دام جريانات الحادي داشت . در اين گفتگو به گوشه اي از اين تلاش هاي ارزشمند اشاره شده است .

_ شروع آشنايي شما با شهيد هاشمي نژاد از كجا و چگونه بود ؟‌

من در بهشهر متولد شدم و در اوايل جواني كه به مسائل مذهبي علاقه زيادي پيدا كردم و به محافل مذهبي رفت و آمد داشتم ، با شهيد هاشمي نژاد آشنا شدم . اولين آشنايي من با ايشان به ايامي بر مي گردد كه من كلاس پنجم دبستان بودم و شهيد هاشمي نژاد " كانون بحث و انتقاد ديني " را در مشهد راه انداخته بودند و جزوه هايي را مي فرستادند كه من در شهر مي فروختم .

انجمني در بهشهر بود به نام " انجمن جوانان بهشهر " كه در سال 1327 تأسيس شده بود كه مؤسسين آن وقتي آن را تأسيس كردند خيلي جوان بودند ، ولي وقتي ما وارد انجمن شديم آنها ديگر مردان كاملي بودند . رئيس اين انجمن آقاي مير عبدالواحد بني كاظمي بود كه بعد از انقلاب فرمانده سپاه شد .

جلسات اين انجمن هفتگي و بسيار مؤثر بود . آقاي بني كاظمي از شاگردان مرحوم آيت الله كوهستاني هستند . اين انجمن سالي 6 شب در مسجد نصيريان (مسجد امام حسين (ع) فعلي) مجلس مي گرفت ، تابستان در حياط مسجد صندلي مي چيد و مرحوم هاشمي نژاد را براي سخنراني دعوت مي كرد .

شهيد هاشمي نژاد بسيار پرشور و حماسي سخن مي گفت و حرف هايش محتواي جديد و نو داشتند ، مجلسش خيلي مي گرفت و جمعيت زيادي مي آمد و حياط مسجد هم پر مي شد . شهرباني هم كه آن روزها كار ساواك را انجام مي داد ، خيلي نسبت به شهيد هاشمي نژاد حساس بود . جوان هايي مثل من كه چندان هم زياد نبوديم در اين جلسات شركت مي كرديم و بهره مي برديم ، تا اين كه من دانشجوي دانشگاه شيراز شدم .

وقتي در بهشتر بودم مقلد مرحوم آيت الله آسيد محمد شاهرودي بودم . البته تحقيق كافي نكرده بودم و چون اغلب مردم شهر مقلد ايشان بودند ، من هم از ايشان تقليد مي كردم . سال آخر دبيرستان به تهران آمدم و يك مقدار سياسي تر شدم .

نمي دانم سال آخر دبيرستان بود يا سال اول دانشگاه كه يك شب در بهشهر در منزل مرحوم سيد محمد هاشمي نژاد ، برادر شهيد هاشمي نژاد بودم ، كه كاسب باشرافتي بود و با او دوستي داشتيم . در آنجا تنها خدمت شهيد هاشمي نژاد رسيدم و در مورد تقليد پرسيدم كه بايد چه بكنم ؟

من به ايشان گفتم كه من به اين دليل مقلد مرحوم آقاي شاهرودي شدم كه آن موقع در قيد حيات بودند كه در انجمن جوانان مسلمان بهشهر كه جلسات هفتگي داشت و مسابقه اطلاعات عمومي در زمينه معلومات ديني برگزار مي كرد ، برنده شدم و آنها به من رساله جايزه دادند و به اين ترتيب با مسئله تقليد آشنا و مقلد ايشان شدم .

حالا كه احساس مي كنم بايد از آيت الله خميني تقليد شود ، تكليف من چيست ؟ ضمناً شبهه خودم را درباره اين كه آيا آيت الله خميني از آيت الله شاهرودي بالاتر يا پايين تر هستند مطرح كردم .

شهيد هاشمي نژاد با كمال مهرباني بحث مفصلي با من كردند و درباره شرط اعلميت صحبت كردند و فرمودند كه هيچ دليلي نداريم كه آيت الله خميني از آيت الله شاهرودي بالاتر يا پايين تر باشند . به فرض كه اين طور هم باشد ، در تاريخ شيعه داريم مجتهدي را كه در برابر مجتهد اعلمي غير اعلم بود و همه هم از او تقليد كردند و مثال زد از مرحوم ميرزاي شيرازي كه وقتي آشيخ مرتضي انصاري به رحمت خدا رفت ،‌ فحول فقهاي نجف دور هم جمع شدند كه مردم را به چه كسي ارجاع بدهند .

در آن مجلس واضح بود كه يكي از علماي مشهور آن زمان كه الان دقيق يادم نيست آيت الله دشتي يا آيت الله عراقي بود ، از همه اعلم است و تمام افراد مجلس رو به ايشان كردند كه بايد همه را به شما رجوع بدهيم . ايشان فرمودند كه الان جهان اسلام با مشكلات سختي روبروست و در بين ما كسي بايد اين مسئوليت را بپذيرد كه به امور زمانه مسلط تر و عالم تر باشد و از اين حيث در ميان ما از همه عالم تر ، آيت الله شيرازي است .

ميرزاي شيرازي در جلسه حضور داشت ، اين حرف بسيار موجب حيرت همه شد . ميرزا برگشت و گفت : " آقا ! مسلم است كه شما اعلم هستيد ، من قبول نمي كنم . من كجا ؟‌ شما كجا ؟! " آن بزگوار گفت : " من اعلم هستم يا نه ؟ " گفت : " بله ." گفت : " من به شما دستور مي دهم و بايد بپذيريد ." و به اين ترتيب ميرزاي بزرگ مرجع بلامنازع عالم تشيع شد ،‌ در حالي كه در بين علماي حاضر افقه علما نبود .

اين داستان تاريخي را به شكل بسيار دقيق و كاملي نقل كردند و گفتند : " به فرض اين كه امام هم از نظر فقهي به مرتبه آيت الله سيد محمد شاهرودي نرسد ، چون عالم به زمان خودش هست ، حتماً بايد ترجيح داده شود . چون تقليد اوليه من اساس درستي نداشت ،‌ مرجع خود را تغيير دادم و به امام رجوع كردم .

_ درباره انجمن جوانان بهشهر توضيح بيشتري بدهيد كه چه مباحثي در آنجا مطرح مي شد و آيا ساواك روي آن حساسيت داشت يا نه ؟

خود آن انجمن با اين كه ظاهراً كار سياسي نمي كرد ، ساواك نسبت به آن حساس بود . علتش اين بود كه يك عده كارگر و كاسب متدين و فهميده و باسواد جمع شده و با ارشاد و حمايت آيت الله كوهستاني و آيت الله شيخ محمد شاهرودي كه بزرگ روحانيت داخل شهر بود ، به فعاليت خود ادامه مي دادند .

آيت الله كوهستاني بزرگ علماي زاهد آن موقع بود كه از تمام كشور به ايشان رجوع مي شد. آقاي بني كاظمي شاگرد خصوصي مرحوم آشيخ محمد كوهستاني بود ، شاگرد نه به معناي طلبه ، ولي از خصيصين ايشان و با آقاي شاهرودي هم همراه بود .

آيت الله شاهرودي مجتهدي مردمي و روشن بين بودند و يك روز نمي شد كه روزنامه نخوانند. انقلابي به معناي متعارف روز نبودند ، ولي فهم مسائل روز را داشتند . در نتيجه آقاي بني كاظمي و آقاي نيكخواه و آقاي سيد محمد هاشمي نژاد كه كاسب بود ، جمع شدند و اين انجمن را تأسيس كردند .

انجمن به سبك آن روز خيلي متجدد بود ، چون در مسجد صندلي مي گذاشتند و مردم روي صندلي مي نشستند و سخنران ها پشت تريبون صحبت مي كردند و اين خيلي مهم بود و تحصيل كرده هايي كه داخل شهر بودند ، در آن فضاي غرب زدگي دست چندم ، رغبت بيشتري براي شركت در اينجا پيدا مي كردند .

اين جلسه هر هفته در بعدازظهرهاي جمعه تشكيل مي شد و در آن معمولاً يك نفر تحصيل كرده دانشگاه كه در آن موقع چندان زياد نبود ، از پزشكان يا مهندسين شهر ، سخنراني علمي مي كردند كه بي ارتباط هم به دين نبود ، چند مسئله مي گفتند و يك مسابقه اطلاعات عمومي برگزار مي كردند و جايزه برنده هفته قبل را تعيين مي كردند و به او جايزه مي دادند و آخر مجلس هم آيت الله شاهرودي مسائل اخلاقي مي گفتند . در اينجا كانوني درست شده بود كه جواناني را كه علاقه ديني داشتند جذب مي كرد .

مرحوم هاشمي نژاد در عنايت به اين انجمن جدي بود و همان طور كه عرض كردم هر سال تابستان به بهشهر مي آمد و در خانه اخوي شان آسيد محمد مستقر مي شد و پنج، شش شب در اين انجمن كه در مسجد نصيرخان برگزار مي شد ، سخنراني مي كرد .

سخنراني هايشان معمولاً مباحث اعتقادي غير مستقيم سياسي بود ، مثلاً يك شب راجع به اسرائيل صحبت كرد و حرف هاي داغي زد كه در آن زمان فقط از سوي علماي شجاع مثل ايشان رايج بود ، چون رژيم درباره تبليغ عليه اسرائيل بسيار حساس بود .

و يا در مقايسه مكاتب جديد با اسلام سخن مي گفت و تا آنجا كه در ذهنم هست گمانم جزوه مقايسه اسلام و سرمايه داري كه چاپ شد ، سخنراني اش در آنجا گفته شد و آن طور كه يادم هست يك بار شش شب هم جلسات طول نكشيد و تعطيل شد ، چون ساواك به اين جلسه حساس بود و اگر مي توانست آنجا را تعطيل مي كرد .

_ كمتر برخورد پيش مي آمد ...

شما بايد به فضاي آن موقع دقت كنيد ، در آن موقع اختناق در كشور خيلي شديد بود و منبرهايي كه بويي از سياست در آن شنيده مي شد ، بسيار اندك بود و آن هم غير مستقيم نه به شكل تطبيقي . اين حرف هايي كه من مي زنم مال سال هاي 46 – 47 است .

_ با توجه به اين اختناق شديد ، چگونه است كه مثلاً در تهران طرح مسئله اسرائيل به ممنوع المنبر شدن يا حتي دستگيري فرد منجر مي شد ، اما در مورد شهيد هاشمي نژاد اينگونه نبود ؟

ايشان خيلي در بهشهر محبوبيت داشت ، در يك شهر كوچك براي ساواك راحت نبود كه با ايشان برخورد كند . تهران شهر بزرگي است و دستگيري ها و ممنوع المنبر شدن ها انعكاس قوي مثل شهرهاي كوچك نداشت .

البته در بهشهر هم تحركت اجتماعي قدرتمندي اتفاق نمي افتاد ، چون در فضاي اختناق سال هاي بعد از سال 42 به سر مي برديم ، ولي زير ساخت هاي اجتماعي توسط افرادي چون شهيد هاشمي نژاد انجام مي شد .

_ جذابيت هاي عمده صحبت هاي ايشان چه بود كه در چنان شرايطي جوان ها را به سوي خود مي كشيد تا حدي كه شما اشاره كرديد حتي جزوه هاي سخنراني ايشان را در شهرهاي ديگر هم مي فروختيد ؟

آن روزها موضوعات منابر منحصر مي شد به مسائل محدود فردي و روضه و قليلي روحانيون باسوادتر و با انگيزه تر مباحث فكري عميق را مطرح مي كردند و اقلي از اين قليل هم به مسائل سياسي اشاره مي كردند و طبيعي بود كه جاذبه اين طيف براي جوان ها بيشتر باشد ، چون فضا خيلي اختناق آميز بود و وقتي كسي راجع به اسرائيل صحبت مي كرد معني اش اين بود كه خيلي سياسي است .

رژيم از حمله به ماركسيسم خوشش مي آمد ولي از حمله به سرمايه داري خوشش نمي آمد ، بنابراين سخنراني هايي چون صحبت هاي شهيد هاشمي نژاد براي جوان هايي كه تمايلات مذهبي داشتند ، جاذبه داشت . رژيم به افكار الحادي اعم از كمونيستي و ليبراليستي اجازه رشد مي داد و وقتي روحانيون به هر دوي اينها حمله مي كردند ، براي جوان ها جاذبه ايجاد مي كرد .

_ چه شد كه شما براي نمايندگي مجلس از بهشهر انتخاب شديد ؟

در سال 1358 كه انتخابات مجلس اول قرار بود صورت بگيرد ، بحثي شد كه چه كساني بايد از بهشهر انتخاب شوند . من با سابقه ترين فعال سياسي شهر و دانشجوي رشته برق دانشگاه پهلوي آن موقع و از خانواده سرشناسي بودم و طبيعتاً بيشتر در مظان توجه ديگران قرار داشتم .

جلسه اي از ده پانزده تن افراد مذهبي از جمله آقاي بني كاظمي و آقاي نيكخواه و آقاي سيد محمد هاشمي نژاد و عده اي ديگر تشكيل شد ، اينها معمولاً شهر را دسته جمعي اداره مي كردند و رئيس كميته هم من بودم . من تعمداً در آن جلسه شركت نكردم تا اگر خواستند حرف بزنند راحت باشند .

جلسه تشكيل و نتيجه اش به من ابلاغ شد ، قرار شد نزد آسيد عبدالكريم هشامي نژاد بروند و اگر ايشان قبول نكردند كه نماينده بشوند ، من كانديدا شوم . بسيار تصميم عاقلانه اي بود ، سه نفر از جمله آقاي بني كاظمي مأمور شدند و به مشهد رفتند و با شهيد هاشمي نژاد جلسه اي داشتند و بعد از چند روز برگشتند .

جلسه اي تشكيل شد كه من حضور داشتم و گفتند كه ما نتيجه جلسه را به اطلاع شهيد رسانديم و ايشان گفتند كه حتماً فلاني (يعني من) نامزد بشود و دوم اين كه چرا بهتر است كه خودش انتخاب نشود .

در اين مورد گفته بودند كه مجلس خبرگان در پيش است و ترجيح مي دهد براي آن مجلس نامزد شود . به هر حال من براي مجلس نامزد و همان دور اول انتخاب شدم ، از آن به بعد ارتباط من و شهيد هاشمي نژاد خيلي كوتاه بود ، چون ايشان در سال 60 به شهادت رسيد .

_ چرا ايشان از مشهد نامزد مجلس خبرگان نشدند و از مازندران كانديد شدند ؟

چون مردم و روحانيت مازندران ايشان را خوب مي شناختند و با سوابق انقلابي ايشان آشنا بودند . ايشان شاگرد آيت الله شيخ محمد كوهستاني بود و نفوذ و اعتبار خوبي در مازندران داشت . رأي ايشان هم نسبت به ساير علما بسيار بالا بود ، چون مرتباً در شهرهاي مازندران سخنراني مي كرد ، البته براي مردم شهرهاي ديگر هم شناخته نشده بود .

والسلام

=================================

مطالب مرتبط دیگر :

شهيد هاشمي نژاد ازديدگاه آيت الله موسوي اردبيلي

شهيد هاشمي نژاد و جوانان (در گفتگو با علي براتي كجوان)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31