تمام وجودش را وقف جبهه و میهنش کرد
همسرم وقتی به مناطق جنگی میرفت تمام وجودش وقف جبهه و میهنش کرد. اصلا فرصت تماس گرفتن و نامه نوشتن نداشت تا از اوضاع و احوالش مطلع شویم. وقتی از جبهه برمیگشت، گاهی که فرصت نداشت همه حرفهایش را بگوید، آنها را روی کاغذ مینوشت و در زمانی مشخص کاغذ را تحویل میداد و میگفت: «این بقیه حرفهایم هست که فرصت نشد برایت بگویم.»
شهید همسر عباس گودرزی
اهمیت به معنویات
وجود مهران بین ما صفای خاصی داشت که نمیتوانم توصیفش کنم. خیلی فعال و پویا بود. در کنار تمام ویژگیهای خوبش به معنویات اهمیت زیادی میداد. مهران نماز جماعت بر پا کرده بود. بین نماز برایمان صحبت میکرد و از احترام به پدر و مادر میگفت. بچهها که دلشان میگرفت، زیارت عاشورا میخواند. گاهی که به ما میگفت شما بروید به جماعت بایستید ما میگفتیم تا آب است تیمم جایز نیست. همیشه قبل اذان صبح بیدار میشد و نماز شب میخواند. در خوابگاه ما تختها کنار هم قرار داشت و فضای بسیار کوچکی بود. یکبار که نیمههای شب بیدار شدم متوجه شدم مهران بین دو تخت ایستاده و نماز شب به جا میآورد.
همرزمان شهید مهران اقرع
حقیقت جبهه
پدرم با این دلایل که سربازیت را در جبهه گذراندهای و دیگر باید ازدواج کنی سعی داشت مانع رفتن حیدرعلی به جبهه شود؛ اما او جوابی به پدر داد که در مقابلش سکوت اختیار کرد: «پدر! اگر فضای معنوی جبهه، پیشروی عراق در خاک ایران و شهید شدن جوانان مردم را ببینید خودتان هم به سوی جبهه میشتابید. هر ایرانی اگر حقیقت جبهههای جنگ را بداند در خانه نمیماند و به آنجا میرود.»
برادر شهید حیدرعلی قرباننژاد