زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده(4)

Zendegimobarezate Pirzade

فصل سوم : « شيرين كاري ها »

جلسه ختم مادر :

21 آذر در تاريخ آذربايجان و اردبيل از روزهاي ويژه اي است . در 21 آذر سال 1324 فرقه ي دموكرات آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشه وري و با پشتيباني دولت شوروي سابق ، در مقابل دولت مركزي ايران اعلام استقلال كرد .

با توجه به اين كه در اين زمان رضا شاه تبعيد شده بود و محمدرضا شاه يك شبه پادشاه كشوري شده بود كه در اشغال قرار داشت ، دولت مركزي ايران آنچنان قدرت و استحكامي نداشت . جنوب كشور در اشغال دولت انگليس قرار داشت و شمال كشور هم از جمله آذربايجان در اشغال شوروي بود .

دولت شوروي با اين كه در زمان اشغال شمال ايران خود مشغول جنگ با آلمان بود ، ولي در شمال ايران هم بيكار ننشسته بود و سعي مي كرد با روي كار آوردن گروهي وابسته به خود ، زمينه ي الحاق شمال ايران را به خاك خود فراهم آورد .

به همين علت در حالي كه طبق قراردادي كه بعد از پايان جنگ جهاني دوم با انگليس داشتند ، بايد شمال ايران را ترك مي كرد . ولي قبل از ترك ايران وابستگان خود را در حزبي به نام فرقه ي دموكرات آذربايجان متشكل كرد و با اعلام حمايت از آنها اشخاصي مثل سيد جعفر پيشه وري را بازيچه قرار داد و به نوعي از ايران اعلام استقلال نمود .

حكومت فرقه ي دمكرات آذربايجان با حمايت مستقيم مادي و معنوي دولت شوروي كمونيستي در 21 آذر سال1324و به محض خروج دولت شوروي از شمال ايران ، به خصوص منطقه ي آذربايجان آغاز شد .

بعد تحت فشار دولت انگليس و آمريكا در 18 آذر سال 1325 دولت مركزي ايران با امكانات نظامي مجهز روانه ي آذربايجان شد و در عرض سه روز تمام آذربايجان و ارتش فرقه ي دموكرات را در هم شكست و به اين ترتيب اكثر رهبران فرقه ي دولت آنها از شهرهاي آذربايجان و از جمله اردبيل به شوروي فرار كردند .

اين بخش از تاريخ آذربايجان در نگاه نگارنده از دو جهت بسيار مهم و تأثير گذار است . بخش اول مربوط به روزهاي 21 آذر سال 1324 است ، همان روزهايي كه حكومت فرقه اي دموكرات با ارتش خويش به تمام پادگان ها و پاسگاه هاي ارتش و شهرباني و ژاندارمري شاهنشاهي ايران حمله ور شدند .

تاريخ اين بخش از آذربايجان و به خصوص اردبيل در دل خود نام افسران و سربازان را ثبت كرده كه با وجود اين كه دولت مركزي ايران نظاره گر بود و از ترس شوروي كه تا قزوين حضور داشتند ، نمي توانست و يا اين كه جرأت نداشت از نظامياني كه با پرچم و آرم ارتش ايران در آذربايجان و اردبيل حمايت كند ؛ ولي اين افسران و سربازان دلير مرد ايران تا آخرين نفس در مقابل نيروهاي نظامي حكومت فرقه ي دموكرات كه توسط بيگانگان مجهز شده بودند ، دلاور مردانه و بي پشتيبان ايستادند و به خاطر حفظ دين و خاك و وطن تا آخرين نفس جنگيدند .

حكومت فرقه ي دموكرات اولين چهره ي خود را در اين روزها نشان داد . همان روزهايي كه اسيران جنگي كه همگي از سربازان و افسران ارتش بودند به خاطر اين كه به ارتش فرقه ي دموكرات آذربايجان نپيوسته بودند ، به فجيع ترين وضع اعدام شدند . در مقابل اين جنايات دولت مركزي ايران تنها اقدامش در تهران برگزاري مراسم ختم براي اين دليرمردان وطن بود .

بخش دوم از اين سال هاي تاريخ هم مربوط به 21 آذر سال 1325 است ، همان روزهايي كه ارتش نيروهاي نظامي حكومت دمكرات آذربايجان حتي سه روز هم نتوانست در مقابل ارتش دولت مركزي مقاومت كند و با توجه به اين كه مردم آذربايجان در يك سال حكومت فرقه ي دموكرات به شدت از آنان بيزار شده بودند ، از توده ي مردم كسي پيدا نشد تا از آنها حمايت كند و به همين علت ناچار به سوي مرزهاي شوروي كه سرسپرده ي آنها بودند ،فرار كردند .

دريغا ! اين افراد ديگر براي شوروي هم كارايي نداشتند و به همين علت هر كدام از آنها را به نوعي از بين بردند . مثل تصادف ساختگي كه در آن جعفر پيشه وري كشته شد و اين عاقبت هر گروه و حزب و مسلكي است كه بخواهد در مقابل مردم بايستد و پشتيبانش هم بيگانگان باشد و اين سرنوشت تنها براي فرقه ي دموكرات آذربايجان رخ نداد ، بلكه سرنوشت گروه سازمان به اصطلاح مجاهدين خلق و چريك هاي فداييان خلق كه هر كدام به نوعي سر سپرده ي دولت و كشوري بودند ، از نمونه هاي ديگر و نزديك به زمان و عصر ما مي باشد .

اين برگ از تاريخ را ورق زديم تا از هادي غفاري در اردبيل خاطره اي را نقل كنيم . در 21 آذر هر سال به مناسبت شكست حكومت فرقه ي دمكرات در اردبيل مراسمي برگزار مي شد . در سال 1351 هم به اين مناسبت در شهر اردبيل قرار بود ميتينگي برگزار شود . ميتينگ معمولاً با رژه ي طرفداران شاه كه به ميهن پرستان معروف بودند و رهبري آنها را رسول صميمي بر عهده داشت شروع مي شد و در خيابان هاي شهر افراد با اسب رژه مي رفتند .

در داخل پادگان هاي نظامي هم برنامه هاي خاصي از قبيل سخنراني و غيره اجرا مي شد . آن سال براي برنامه ي 21 آذر ، فرمانده پادگان اردبيل هادي غفاري را براي سخنراني برگزيد و از او خواست تا در سخنراني به مدح و ستايش از محمد رضا شاه بپردازد .

هادي غفاري بعد از اين كه متوجه شد اين حرف فرمانده يك دستور نظامي است و به هيچ وجه نمي تواند از آن سرپيچي كند ، با هوش و ذكاوت بالاي خويش چاره اي انديشيد . سيد علي اكبر اجاق نژاد در اين باره مي گويد :

" هادي قبل از اين كه به خاطر اين جريان به تهران فرار كند ، موضوع فرارش را با ما در ميان گذاشت و به ما گفت : از آنجايي كه نمي خواهم در مدح محمد رضا شاه سخنراني كنم ، به همين علت به تهران فرار مي كنم و بعد از دو سه روزي برمي گرديم مي گوييم يكي از نزديكانم فوت كرده بود و به همين علت مجبور شدم بدون اجازه راهي تهران شوم .

يك روز بعد از اين كه هادي غفاري راهي تهران شد ، من و ابوالفضل و ساير دوستان با او تماس گرفتيم و او گفت كه فردا بر مي گردد . همان طور هم شد و هادي غفاري در حالي كه براي ظاهر سازي گريه هم مي كردند ، به اردبيل بازگشت و گفت كه مادرش فوت كرده است .

جوانان كانون براي اين كه دروغ مصلحتي هادي لو نرود اعلاميه چاپ كردند و به علت فوت مادر هادي غفاري در مسجد اعظم مراسم گذاشتند . همه ي سربازان و كساني كه با هادي در پادگان بودند در اين مراسم شركت كردند و مسجد اعظم پر از سرباز شده بود .

چند روز بعد از اين برخي از نيروهاي مذهبي و مخالف حكومت كه در اين مراسم هم شركت كرده بودند ، بعد از اين كه فهميدند اين مراسم ظاهر سازي بوده ناراحت شدند و از اين كه بچه هاي كانون اصل ماجرا را به آنها نگفته بودند ، خيلي دلخور گشتند .

هنگام گردآوري مطالب اين كتاب وقتي به حاج لطيف نباتي (1) اين جريان را يادآوري كرديم ، شروع به خنديدن كرد و گفت : " اين آقاي هادي غفاري جوان خيلي زرنگ و تيز هوشي است .

و با توجه به اين كه ما مجله ي مكتب اسلام و نسل جوان را همراه حجت الاسلام جواد شهبازي (2) پخش مي كرديم ، از خريداران و مشتريان دائمي اين مجلات بود و چند بار براي اين كه از دستگيري فرار كند ، اين طور مراسم ختم براي مادر و يا پدرش به كمك جواناني كه در كانون قرآن فعال بودند ، برگزار كرده بود .

مرحوم شيخ احمد محسني هم كه متولي مسجد اعظم بود ، وقتي كه چندين بار مراسم ختم براي پدر و مادر آقاي هادي غفاري ديده بود متعجب شده و به همين علت روزي به من گفت : اين هادي غفاري مگر چند مادر دارد كه هي براي يكي از آنها مراسم ختم مي گيرد . هادي غفاري در روشنگري و آگاهي بخشي ابوالفضل و ساير جوانان مسجد اعظم نقش بسيار بارزي را ايفا كرد . "

پی نوشت ها:

1. لطيف نباتي مقدم متولد 1319 در محله ي معمار اردبيل از شخصيت هايي است كه از شروع جريانات انقلاب و از سال 1342 در كنار روحانيون و بزرگاني چون آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي ، آيت الله ميرزا علي مشكيني ، آيت الله مروج و آيت الله مسائلي حضور داشته و نقش بسيار ارزنده اي را در اين باره ايفا كرده است . ايشان در حال حاضر هم به عنوان يكي از خيرين تأثير گذار در تسكين آلام و دردهاي محرومين فعاليت دارد .

2. حجت الاسلام جواد شهبازي متولد 1306 در يكي از روستاهاي اطراف شهرستان نمين مي باشد . دروس حوزوي را از مدرسه ي علميه ي ملا ابراهيم اردبيل شروع كرده و از شاگردان مرجع بزرگ و شجاع اردبيلي مرحوم آيت الله العظمي شيخ غلام حسين غروي نجفي مي باشد و از محضر اين عالم فرزانه كسب فيض نموده است . ايشان چندين سال هم در قم ادامه تحصيل داده و بعد به اردبيل باز گشته و از شروع جريانات انقلاب در كنار رهبران انقلاب هميشه در صحنه حوادث و اتفاقات قرار داشته است ، مجلسه مكتب اسلامي و نسل جوان و اكثر اعلاميه ها و بيانيه هاي امام خميني توسط ايشان از تهران به قم آورده شده و توزيع مي گشت .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31