رساله ی ناتمام (6)

Resale Paknejad01

کار بی وقفه وطولانی او در امر طبابت نیز واقعاً ستودنی بود . دکتر رمضان خانی هم از یاران او در خاطره ای اشاره دارد :

«دکتر پاک نژاد پس از ساعت ها کار و تلاش ودرمان بیماران بسیار ، هنگامی که در مطب خود با من روبه رو شد ، با شرمندگی در خواست می کرد هزار تومان پول ، به صورت قرض ، در داخل کشوی میز کارش قرار دهد .

رمضان خانی پیش خود فکر می کند که دکتر می تواند این مبلغ را با توجه به حرفه ی پر در آمد خویش وفقط از طریق معالجه وویزیت چند نفر از بیماران خود به دست آورد : «اما وقتی کشوی میز را برای قرار دادن هزار تومان پول در آن باز کردم ، تنها چند سکه واسکناس خرد که مبلغ کمی به نظر می رسید در آن دیدم وفهمیدم که دکتر پاک نژاد ، تا آن موقع اکثریت قریب به اتفاق مراجعین وبیماران خود را نه تنها مجانی معالجه کرده است ، بلکه حتی به برخی از بیماران خود ، مبلغی هم بابت خرید دارو یا کمک به آنها داده است .

در حالی که در دلم به این روحیه ی ایثار واز خود گذشتگی دکتر احسنت می گفتم ، رو به طرف دکتر کردم و گفتم : «آقای دکتر قابل شما را نداره ، به خدا تارف ( 1) نکند ، پول بیشتر هم هس ، ما که غریبه نیستم ، اگه لازم دارد تقدیم کنم ، آخه شما بیش از این چیزا به گردن ما و همه ی مردم شهرمون حق وحقوق دارد آقای دکتر !».

«نه همون هزار تومن که گفتم کافیه ، شرمنده ی شما ! إن شاء الله سر فرصت به شما بر میگردونُم آقای رمضان خانی ، ولی خواهش مَکنم این موضوع را به کسی نگِد...» .

«چشم آقای دکتر ! ما که غریبه نیستم ؛ اما اگه پررویی نباشه مشه بپرسم که این وقت شب ، این مبلغ پول را برای چه مُخد (2) ».

«راستش ، از شما چه پنهون آقای رمضان خانی ، همسر بنده هر ماه به مطب می آن و با بازکردن کشوی میز کارم ، مقداری پول ، جهت خرید ما یحتاج زندگی وامور روزمره ی خانه و خرج ومخارج مون بر می داره ؛ بنابراین نخواسم در هنگام اومدن او ، مورد سؤالش واقع بشم که چرا پس از یک ماه تلاش تو مطب ، پولی داخل کشو نیس ...».

«بی اختیار جلو رفتم ودرحالی که از این همه ایثار مرد دوست داشتنی ، اشک در چشمانم حلقه زوده بود ، او را در آغوش گرفته وپس از بوسه دادن صورت وپیشانی او ، از شوق داشتن چنین دوست ونعمتی گریه ی شوق نمودم ».

تحقیقات وتلاش های علمی دکتر سید رضا پاک نژاد ، فقط محدود به امر پزشکی ورشته ی تخصصی وی نمی شد . آقای انتظاری ــ مدیر کارخانه ی وزیری یزد ــ ضمن یاد آوری خاطره ای از فعالیت های مجدانه ی دکتر پاک نژاد در امر تحقیق ودرخواست وی در خصوص یاری ومساعدت کردنش در زمینه ی جست وجوی کتاب های علمی ، از تلاش هیا مذهبی وعقیدتی ایشان در جهت مباحثه ی علمی با عالمی یهودی ومغلوب ساختن وی در این مناظره یاد کرده است .

سال 1349 شمسی ، مقارن با تولد یکی دیگر از فرزندان دکتر پاک نژاد به نام سید محمد علی (هاشم) بود . با تولد این نوزاد ، زحمت ها وگرفتاری های مادر خانواده بیشتر وبیشتر شده ؛ اما با بردباری همسر پاک نژاد وکمک های او در امور خانه در هر فرصت مقتضی وسرگرم کردن بچه ها به خصوص ، محمد هادی ومحمد هانی مقداری از مشکلات فراوان زهرا خانم کاسته می شد .

تلاش ها وفعالیت های تخصصی دکتر پاک نژاد وسخنرانی های وی در محافل مختلف علمی ــ دانشگاهی ، اگر در زمینه ی ایجاد تردید در احکام یا (به نیت تقض) یا زیر سؤال بردن حکمی از احکام اسلامی ، از سوی پزشکان بی تعهد وبی تفاوت به مذهب اسلام صورت می گرفت ، با تعصب وشور وحال عجیبی از سوی دکتر پاک نژاد پیگیری می شد . به طوری که در این لحظات ، شور وسیادت وغیرت او در این جلسه ها ، با نکات ظریف وفنی ودلایل متقن علمی اش ممزوج می گشت وتبدیل به سخنرانی چندین ساعته وبی وقفه وجذابی از سوی وی می شد که به مجاب شدن طرف مقابل وبیشتر حاضران در جلسه می انجامید و تحسین وستایش آنها را در پایان سخنرانی ایشان به دنبال داشت .

نمونه ی این سخنرانی ها ، به نقل از برادرش ــ سید حسن ــ مربوط به سخنرانی دکتر در جلسه ای است که در ارتباط با مسأله سقط جنین از سوی وزارت بهداشت ودرمان وقت وبا حضور کارشناسان مدعو ونمایندگان علما تشکیل شده بود . دکتر سید رضا پاک نژاد به عنوان نماینده ی متخصص آیت الله ناصر مکارم شیرازی در این کنفرانس شرکت کرده بود .

وی با توکل به خدا ، استعانت از قرآن وپیامبر (ص) و استعاذه به ارواح مطهر ائمه (ع) وبه خصوص ، مدد جستن از امام عصر (عج) ، در این جلسه که بیشتر افراد آن را کارشناسان وپزشکان وابسته ولا قید تشکیل می دادند ، شرکت کرد .

با حضور قریب به اتفاق این دسته از پزشکان خود فروخته در همایش ، شواهد نشان از تأیید وامضای خواسته ی از پیش تعیین شده ی رژیم ــ بر خلاف احکام اسلام ــ داشت . به طوری که این قضیه از لحن کلام وحتی سخنان صریح وحرکت های نمایشی رئیس جلسه قبل از شروع بیان نظرات کارشناسان و پزشکان درباره ی موضوع اصلی جلسه ، به طور کامل مشخص بود .

سخنرانی کوتاه ونمایشی هر یک از پزشکان در طول چند دقیقه وقت تعیین شده برای ایشان ، در موافقت ، تأیید و امضای دسته جمعی صورت جلسه پایان گرفت ودکتر پاک نژاد که به پیشنهاد خودش ، به عنوان آخرین سخنران این جمع ، فرصت کوتاهی به او داده شده تا پس از سخنرانی اش ، به عنوان آخرین کارشناس ، صورت جلسه تأیید وموضوع اجازه ی سقط جنین فراهم شدن شرایط علنی آن در مطب های خصوصی وبیمارستان های عمومی (با امضای همه) رسمی شود .

لحظه های سخت ونفس گیری برای دکتر وبرادرش ــ سید حسن ــ بود که در آن جلسه حضور داشت . دکتر در حالی که نام خدا ورد زبانش بود ، پشت تریبون رفت و در آن لحظه ی سخت ، چنان سخنرانی جذاب و طولانی ای ایراد کرد که اوضاع واحوال سالن همایش را به کلی متحول نمود .

تأثیر این سخنان به حدی بود که همه ی کسانی که در جلسه حضور داشتند ، به چشم خود مشاهده کردند که پس از پایان گرفتن این سخنرانی ، رئیس جلسه با بغل کردن دکتر پاک نژاد وبوسیدن وی وقول دادن به او که از این به بعد نمازهای خودش را خواهد خواند ، به روی سن آمد و در حضور همه ی کارشناسان صورت جلسه را پاره کرد وبدین طریق انزجار خویش را از موافقت با این کار خلاف شرع اسلام و عرف جامعه ی ایرانی ــ اسلامی اعلام نمود .

از دهه ی پنجاه به بعد ، ارتباط دکتر پاک نژاد با آیت الله صدوقی بیشتر وبیشتر شد . به طوری که مسجد حظیره ی یزد که از سال ها بیش از این زمان ، از نظر آیت الله صدوقی و دکتر پاک نژاد ودیگر همفکران آنها ، پایگاه انقلابی ومبارزاتی استان در ابعاد مذهبی و اجتماعی بود ، اینکه نیز محلی برای تجمع وبحث وتبادل نظر با یکدیگر ــ به طور کاملاً مخفیانه ــ وآگاهی از آخرین وضعیت مبارزاتی دیگر انقلابیون در شهر های دیگر وحتی پخش اعلامیه های حضرت امام ونیز محل ذخیره ی ابزار ووسایل مبارزه یا تبلیغ بود .

 

Resale Paknejad02

 

مسئولیت سنگین تر پاک نژاد که ممکن بود در بعضی موارد حیثیت اداری وشغلی او را به خطر اندازد وحتی باعث خانه نشین شدن او وانفصال از دستگاه های اداری و حتی اجتماعی شود ، به عهده داشتن نمایندگی وسمت مشاورت آیت الله صدوقی بود . به همین دلیل از وی به عنوان کانال ارتباطی صدوقی با دستگاه های دولتی وسیاسی و به خصوص ، محل رجوع مأموران ساواک جهت رساندن پیام ، گزارش وهشدارهای این سازمان به صدوقی به عنوان فرد واسطه ، میانجی وحتی ضامن ، میان «ساواک واشخاص انقلابی ومجرم ومخّل» (از نظر ساواک) نام برده می شد .

در همین رابطه سندی مربوط به تاریخ 2/3/52 ، موجود است که در آن ساواک با سعی در معرفی دکتر پاک نژاد به عنوان فرد دولتی وواسطه ی میان سازمان وصدوقی ، به مأموران اجرایی وعملیاتی ساواک دستوری می دهد تا ضمن ملاقات یا برقراری تماس با دکتر پاک نژاد ، از وی بخواهند که موضوع احضار شدن این روحانی از سوی ساواک برای پاره ای توضیحات وهشدارها را به اطلاعش برساند وبه هر شکل ممکن این روحانی مبارز را متقاعد کند ، در غیر این صورت ساواک با خشونت واز طریق مأموران خود ساواک اقدام خواهد کرد.

در طول سال های ابتدایی از دهه ی 50 ، روحیه ی نوع دوستی وعملکرد ایثار گرایانه ی دکتر پاک نژاد همچنان ادامه داشت . بر اساس خاطره ی یکی از کارگران کارخانه ی یزد ، دکتر پاک نژاد در یک موقعیت دشوار ، ناشی از بیماری برای خانم این کارگر ، پس از حضور آنان در مطب وی پیش می آید واز مرد کارگر در خواست می کند :

«... آقا شما باید هر چه سریع تر خانوم تون را با گرفتن ماشین به زایشگاه بهمن ببرد حالُش خیلی بده ، عجله کُند».

مرد کارگر در عین اضطراب ، حالت به خصوصی به خود گرفت ، به طوری که دکتر متوجه بی پولی آنها شد ؛ بنابراین با در اختیار قرار دادن پول تاکسی ، آنها را راهی بیمارستان بهمن یزد کرد و پس از رفتن آنها ، خودش هم که از موضوع بیماری شدید زن اطلاع داشت ، خود را به آنجا رسانید :

«آقای دکتر ! راضی به زحمت شما نبودم ، واقعاً ما را شرمنده کردد ، چرا خودتون را به زحمت انداختد واز مطب به اینجا اومد».

«راستش آقای محترم ! بیماری خانم تون خیلی شدیده ! اگه به او خوب رسیدگی نشه ودرمونش لحظه ای به طول بیانجامه ، احتمال داره که خدایی نکرده از دست بره . توی دلُم راضی نشدم . پیش خُدم گفتُم سریع بیَم (3) اینجا تا هم معاینه اش کُنُم وهم سفارشات لازم اونو ، به پرستارا ومراقبا بدَم وزمینه ی خوب شدنُش را فراهم کُنُم واون وقت با خیال راحت به مطب برگردم».

اشک در چشمان مرد کارگر حلقه زده بود ونمی دانست که به چه زبانی از خوبی ها وانسانیت این پزشک مهربان و بی ریا ودرد آشنای شهرش تشکر کند . چون خجالت می کشید که خودش را در آغوش دکتر بیندازد وصورت و پیشانی او را غرق بوسه کند ، تنها کاری که کرد در خلوت خود هم برای شفای خانم خودش وهم برای طول عمر و عاقبت به خیری دکتر مهربان وهمه ی انسان های مثل او دعا کرد .

شهرت دکتر در چنین مواردی فقط منوط به دستگیری از بیماران محروم ودرمان رایگان آنها نبود ، بلکه در برخی موارد که دکتر متوجه می شد بیماران مراجعه کننده به وی حتی از خریدن داروهای داروخانه نیز عاجزند ، در کمال بزرگواری وبدون اینکه آنها خجالت بکشند یا بر آنها منت بگذارند ، با نوشتن یادداشتی بر پشت نسخه ، بیماران را به داروخانه ی آشنای خود معرفی می کرد ودر آن یادداشت از دارو فروش می خواست که پول داروها را از آنها نگیرد ، بلکه در عوض ، آن پول را به حساب بدهی های خود دکتر در دفتر یادداشت کند.

خودش در اولین فرصت به داروخانه مراجعه می کرد وحساب بیمارانش را که به حساب دکتر داروی مجانی دریافت کرده بودند را می پرداخت .

در این سال ها ــ سه چهار سالی پیش از انقلاب ــ تعداد مراجعه کنندگان به دکتر به قدری زیاد شده بود که در مواردی هم که بیماری خاصی در شهر شایع می شد ، (شبیه آنفولانزایی که در یک زمستان سرد در یزد شیوع پیدا کرده بود) ، ممکن بود که بیش از 60 نفر بیمار در عرض چند ساعت در روز در مطب دکتر ویزیت ودرمان شوند ؛ اما ــ بنا به اظهارات شاهدان عینی ــ پولی که پس از درمان و معاینه ی این تعداد بیمار ، در کشوی میز او موجود بوده است ، از 5/16 تومان بیشتر نبوده است .

در این سال ها محبوبیت دکتر در میان انسان های فقیر و کم در آمد زیاد شده بود.

برخی از خانواده ها هم به علت سیادت وی واینکه ذریه ی حضرت زهرا (س) بود ، اعتقاد خاصی به او داشتند ، به طوری که دست های او ودواهایی که به بیماران آنها می داد یا با دست خود به آنها می خوراند ، همچون اکسیری شفابخش برای بیماران شان قلمداد می شد .

این اعتقاد وخلوص نیت داشتن به دکتر تا حدی بود که بر اساس گفته های خانمی ، حتی پس از شهادت دکتر پاک نژاد ، از خاک تربت او برای درمان لکه های صورت خود استفاده می کرد وبه طور معجزه آسایی بیماری او برطرف شده بود.

دلسوزی دکتر برای جوانان نیز خاطره ای دارد : به نقل از شخصی هنگامی که سه نفر از جوانان یزدی با یکدیگر به مطب دکتر برای معالجه ی بیماری خود می روند ، پس از ویزیت شدن توسط دکتر ، مبلغی روی میز به عنوان فرانشیز می گذارند ؛ دکتر با لبخند به آنها می گوید که اگر آنها از این پول برای رفتن به سینما استفاده نمی کنند ، می توانند پول ندهند .

ادای احترام دکتر به مردم واهل علم ــ به خصوص ، روحانیت متعهد به اسلام ــ نیز وجهه ی اجتماعی ومذهبی او را در میان قشرهای مختلف علمی ومذهبی افزایش داده بود .

بنا به اظهار نزدیکان روحانی معروف آن زمان یزد «اخوان کرباسی» دکتر پاک نژاد در زمان بیماری این روحانی معظم تا آخرین لحظه های عمر او در کنار تحت بیماریش حاضر بود وهنگامی هم که متوجه آخرین لحظات عمر اخوان کرباسی شده بود ، با چشمانی اشکبار سر در گوش این روحانی گذارد و از اوخواست که سلامش را به جدش رسول الله (ص) برساند .

ساده زیستی دکتر پاک نژاد در این دوران ، در عین توانمندی اقتصادی ووضعیت مالی خوب نیز ، یکی از عواملی بود که بیماران محروم وخانواده های کم بضاعت اجتماع یزد ونواحی اطراف ، با راحتی با وی ارتباط برقرار می کردند ، دکتر نه فقط خودش ساده زندگی می کرد ، بلکه دیگران را نیز به ساده زیستی دعوت می کرد .

در یک موردی به نقل از همشهریان دکتر پاک نژاد ، در ماه مبارک رمضان وهنگام افطار ، وی به حضور در یکی از مساجد شهر وسخنرانی کردن در مضرات شیرینی که در آن زمان ، خاص محافل اعیانی بود ، در میان روزه داران نان خشک سنتی توزیع کرده بود .

چهارمین فرزند دکتر پاک نژاد که او هم پسری بود ، به نام سید محمد حسن در سال 1354 شمسی ، به جمع خانواده اضافه شد وآخرین پسر او هم در سال 1357 ، متولد گردید وبه این ترتیب خانواده ی پاک نژاد هفت نفر شدند .

در سال های 1355 ــ 1356 و به خصوص ، سال 1357 که مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه به اوج خود نزدیک شده بود ، شهر یزد نیز دچار تحول گردید . این شهر ، شور انقلابی خود را در این زمان مرهون عملکردهای انقلابی ، اجتماعی ، مذهبی ، سیاسی وتبلیغاتی دکتر پاک نژاد ، صدوقی وهمفکران دیگر آنها بود .

 

پی نوشت:

1 ــ تعارف

2 ــ میخواهید

3 ــ بیایم

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31