هر کس به ایشان میرسید، میگفت «منافق از سپاه برو بیرون» یا «سپاه جای شما افراد منافق نیست» حتی چند بارهم از دست برادران سپاه کتک خورد.
شهید محمد تورانی متولد سال ۱۳۳۶ درروستای ایلال از توابع شهرستان ساری، شهیدی ناشناحته اما اعجبوهای است که گمنامی را به نامش سند زدهاند. مردی که سراسر ماجرای زندگیش سند مظلومیت یاران خمینی (ره) است.
اخراج از سپاه با بیآبرویی
در سال ۱۳۵۸ به سپاهپاسداران انقلاباسلامی شهرستان ساری پیوست و در تمام مراحل خدمت اعم از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسیار فعال و کوشا بود. از جمله فعالیتهای شهید محمد تورانی برعلیه ضدانقلاب، نفوذ در تشکیلات گروهک منافقین در شهرستان ساری با اجازه مسئولین وقت سردار متولیان، سردار شهید طوسی، سردار شهید محمدیان، با مراعات تمام جوانب امنیتی بود و در همین راستا به طور سوری از سپاه اخراج گردید. این اخراج به طوری انجام گرفت که آبرو و اعتبارشهید در بین افراد حزب اللهی و پاسداران رفت به طوری که هر کس به ایشان میرسید، میگفت: منافق از سپاه برو و سپاه جای شما افراد منافق نیست، حتی بعضی از مواقع از دست برادران سپاه کتک هم میخورد. البته آن برادران حق داشتند که فرد مشکوک را به سپاه راه ندهند گرچه یکی از منافقین باشد.
ذاتاله محمدیان همرزم شهید از آن روزها این چنین میگوید:
شهید بزرگوار تورانی فردی تیزهوش و دارای شم اطلاعاتی بسیار بالائی بود. ایشان گفته بودند که من این توانائی را دارم که با آنها (منافقان) ارتباط برقرار کنم. در هر حال ایشان در این راه زحمات بسیار زیادی را متحمل شد.
موضوع از آنجایی شروع شد که ایشان متوجه شدند که چند نفر از دوستان و آشنایان گذشته در بیرون مشغول جمعآوری سلاح و مهمات غیرقانونی میباشند و این موضوع را با شهید محمدیان و شهید طوسی در میان میگذارند که این عزیزان با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متولیان تصمیم میگیرند که ایشان را به عنوان منافق از سپاه اخراج کنند!
این کار هم برای سپاه اهمیت داشت و هم برای شخص شهید تورانی و هم برای خانواده ما حائز اهمیت بود. لذا فرماندهان محترم وقت میبایست ترتیبی اتخاذ میکردند که با برنامه فراگیری بتواند همه اهمیتها را تحت پوشش قرار بدهد و آنگاه اقدام کنند.
روزی به اتفاق این شهید بزرگوار در آسایشگاه سپاه مشغول استراحت بودیم که یکی از برادران پاسدار به ایشان گفت: منافق برو بیرون! اینجا جای شما نیست. ایشان گفتند: باشد من بیرون میروم اما شمائی که حزب اللهی هستید، ولایت فقیه را برایم تعریف کنید یعنی چه؟ چرا بدت میآید که میگویم بهشتی در لانه جاسوسی پرونده دارد، در این موقع بود که آن برادر پاسدار با عصبانیت تمام ایشان را از آسایشگاه بیرون کرد، با هم به خارج از سپاه رفتیم.
گفتم: آقای تورانی این چه حرفی است که شما میزنید که بهشتی در لانه جاسوسی پرونده داشته، ایشان گفتند بهشتی که هیچ حضرت امام در لانه جاسوسی پرونده دارند. این دیگر زمانی بود که به قول معروف آمپر ما بالا رفته بود و با عصبانیت سرش داد زدم: چرت و پرت میگوئی! ایشان با حالت لبخند گفتند: آن پسر نفهمید، شما هم نفهمیدی من چه میگویم، یقیناً حضرت امام و آقای بهشتی و دیگر بزرگان در لانه جاسوسی پرونده دارند، اما نه به نفع آمریکا بلکه به ضرر آمریکا... تازه فهمیدم که ایشان علیه حضرت امام حرف نزده است!
همسرش طلاق میخواست
ایشان داماد ما بودند یعنی شوهر خواهرمان و پس از اینکه قضیه نفاق ایشان مطرح شد، چندین مرحله خواهرمان آمد که من دیگر با ایشان نمیتوانم زندگی کنم و میخواهم درخواست طلاق بدهم. این موضوع را وقتی با حاج آقامحمدیان در میان میگذاشتیم، میگفت: حال کمی صبر کنید شاید خداوند چاره سازی کند و مشکل حل شود. انشاءالله عقل بر سرش میآید و از این افراد بیوطن جدا میشود! درودیوارهای خانه توسط خواهرمان (همسرشهید تورانی) شعارهای مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه نوشته میشد و ایشان هم مظلومانه در منزل سکوت میکرد.
بهت و حیرت همه از اخراج محمد
در مرحله اول شایعه اخراج در سپاه مطرح شد در یک جو ناباورانهایی همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهایی که خانواده تورانی را میشناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته است. با همه ناباوری و حیرانی، این خبر سریع و جدی مطرح شد که همه باور کردند حتی همسر و بستگانش، لذا تورانی مظلومانه با سپاه خداحافظی کرد.
اما فرماندهان بیکار ننشستند، قدم بعدی او ارتباط با کتابخانه رسالت بود که یکی از برادران پاسدار مسئول آنجا بود. فصل بهار و تابستان و با توجه به شرایط، با پول سپاه یک دستگاه آبمیوهگیری و شربتسازی و ماشینبستنی و یخچال به طور غیر مستقیم برای ایشان خریداری گردید و با اشاره سپاه ایشان برق مغازه خود را از خانه رسالت تامین میکرد و پس از مدتی به دستور فرماندهان سپاه برای عادی جلوه دادن موضوع نفاق این شهید برق این دستگاه یخچال سیار را قطع کردند و ایشان مجبور شدند مثلاً دستگاه را به نصف قیمت خریداری شده به فروش برسانند.
در مرحله بعد فرماندهان محترم سپاه تصمیم میگیرند که یکدستگاه موتورسیکلت برای شهید محمدیان خریداری کنند که از طریق ایشان به شهید تورانی فروخته شود. این معامله انجام میشود و پس از مدتی که مثلاً سپاه متوجه این معامله میشود، به شهید محمدیان تذکر داده میشود که به لحاظ پاسدار بودنتان حق معامله با افراد منافق (شهید تورانی) را نداشته و باید این معامله را بههم بزنید، شهید محمدیان نیز موتورسیکلت را از ایشان پس گرفته و به دیگری میفروشد. البته تمام اینها فشارهائی برای عادیسازی مسائل و تحلیل جهت انجام مأموریت شهید تورانی بوده است.
نقشه جواب داد
درتاریخ ۱۵مهر13۶0 بود که نقشه سپاه جواب داد و با همکاری این شهید بزرگوار تیم منافقین و خانه تیمی آنها را به همراه چندین قبضه اسلحه و مهمات و تعداد زیادی از ضدانقلاب به دست مردان سپاه دستگیر و منهدم شد، ما این خبر را در روزنامه یا رادیو شنیدیم تورانی این مظلوم انقلاباسلامی مأموریت خود را به پایان رسانیده بود اما به چه قیمتی؟ همان طور که حضرت امام (ره) فرمایش کرده بود در قبول قطعنامه که من آبروی خود را با خدا معامله کردم، این شهید عزیز نیز آبروی خود را با خدا معامله کرد ازپی این قضیه، با توجه به ارتباطی که با دمکرات وکومله برقرار کرده بود به اتفاق شهید طوسی، شهید محمدیان، برادر کریم کریمی و برادر سورکی آزاد به ارومیه رفت.
ایشان توانسته بود چندین قبضه اسلحه از آنان خریداری کند و با یکی از فروشندگان سلاح، آنرا با اتوبوس تا تهران بیاورد که در یکی از ایست بازرسیها توسط اسکورت نامحسوس توسط برادران طوسی، محمدیان، سورکی آزاد و کریمی، فروشنده سلاح دستگیر میشود.
بازگشت محمد به سپاه
پس از اینکه شهید تورانی به دو مأموریت خود پایان داد در اواخر مهر ماه سال 13۶۰ رسماً وارد سپاهپاسداران انقلاباسلامی ساری شده و مجدداً لباس سبز پاسداری را به تن کرده و یکبار دیگر دوستان و همرزمان او با شادمانی و شرمندگی او را به آغوش گرم خود گرفتند، شادمانی از محبت و لطف خدا که دشمن نتوانسته بود یکی از برادران پاسدار را از جمع خانواده سپاهی جدا کند و سنگ بیدفاعی یاران امام علی (ع) در عصر و زمانه ما پایهگذاری نشده است. اما شرمندگی از آن جهت که چرا آنقدر به این شهید عزیز توهین کردند و آبرویش را بردند و کتکش زدند و آرزوی مرگش را داشتند. اما این شادی و شرمندگی خیلی به طول نیانجامید. پایان مهر ماه تا ۲۲ آبان خیلی کم بود که یک دفعه خبر شهادت این عزیز در محوطه سپاه ساری پیچید.
اعزام به آمل وماجرای شهادت
سالن عملیات آن وقت، و محوطه لشکر ۲۵ کربلای فعلی پر از غم شد. پس از اینکه شهید عزیز به جمع خانواده سپاه باز میگردد مأموریت مییابد که دوره اطلاعات را طی کند و برای موفقیتهای بعدی از تجربیات علمی نیز بهرهمند گردد. لذا عازم چالوس (منطقه ۳ سپاه گیلان و مازندران) میشود که پس از چند روز ماندن ایشان در چالوس مصادف میشود با حمله گروه ضدانقلاب موسوم به «سربداران جنگل» در «آمل» مواجه میشود.
گروههائی برای مقابله با ضدانقلاب از اطراف به منطقه عازم میشوند که به دو دسته تقسیم میشدند. دسته اول چند گروه به عنوان چکش و دسته دوم به عنوان سندان، که گروه شهید طوسی و گروه تورانی و چند گروه دیگر به عنوان گروه چکش عملیات را آغاز میکنند و گروه شهید محمدیان و چند گروه دیگر به عنوان گروه سندان از قسمت برنامهریزی شده عملیات را پی میگیرند. با غروب افتاب روز ۲۲ آبان۱۳۶۰ آفتاب عمر شهید محمد تورانی به همراه دوست همرزمش شهید شعبان کاظمی غروب کرده و از جمع پاسداران ساری جدا میشوند و به لقاءحق پیوستند.
آتش زدن جنازه شهید توسط منافقین
جنازه پاک و مطهر شهید کاظمی پس از انتقال به بیمارستان به ساری منتقل میشود و تشیع گردید اما جنازه پاک شهید تورانی همچنان مظلومانه در جنگل «آمل» باقی مانده و به دست ضدانقلابیون کور دل افتاد. از تاریخ شهادت ایشان در ۲۲آبان13۶۰ تا مورخه ۱۱بهمن13۶۰ کسی خبری از جنازه مطهر این شهید نداشت و پس از اینکه ضدانقلابیون موسوم به «سربداران جنگل» حمله به شهر «آمل» را شروع کردند و آن به سر آنها آمد که امام (ره) فرمود: دیدید که مردم «آمل» چه بر سر شما آوردند، مردم «آمل» و اطراف با همکاری برادران پاسدار و ارتش و بقیه نیروهای مسلح آنها را منهدم کردند، عدهای از آنها کشته و عدهای هم به اسارت رسیدند و در بازجوئی که از آن مزدوران به عمل آمد معلوم شد آنها جنازه بیجان یا نیمه جان شهید تورانی را گرفتند و پس از جدا کردن سر از بدنش، جنازه اطهرش را به آتش کشاندند و با راهنمائی آنها تکههایی از جنازه آن بزرگوار که ۲ کیلو هم نمیشد، روی دست ملائک و دوستان و آشنایان و همرزمان ساروی از مسجد ساری به گلزار شهداتشیع گردید.