دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران (6)

می توان از خوارج به عنوان سازمان یافته ترین تشکیلات تروریستی نام برد که آن زمان اتفاقاً از گرایشات تند آشوب و آنارشیستی نیز برخوردار بوده اند و اتفاقاً نقطه اساسی تلفیق تفکر آشوب طلبی و استفاده از ترور توسط خوارج به صورت سازمان یافته اتفاق افتاده است

Terorism

• سابقه عملیات تروریستی در تاریخ اسلام :

همان طور که آورده ایم ، ترور به عملیات و قتل های سازمان یافته ای اطلاق می شود که با هدف ارعاب و از میان برداشتن مخالفان صورت می گیرد . در این عملیات ها قتل و ارعاب برای رسیدن به هدف به خصوصی نظیر حذف مخالفان ، مجاب کردن به رضایت مخالفان نسبت به اهداف تروریست ها یا انتقام سیاسی صورت می گیرد .

اگر بخواهیم به ریشه های ترور در تاریخ اسلام برگردیم ، مشهورترین اقدام تروریستی که با هدف حذف و نابودی اساسی اسلام صورت گرفته بود ، عملیات ترور سازمان یافته اشراف قریش با هدف گم کردن عامل قتل و مسئولیت ترور علیه پیامبر (ص) بود که در لیلة المبیت به دلیل هوشیاری پیامبر اکرم (ص) و فداکاری علی بن ابیطالب (ع) ناکام ماند . (1)

ترور فردی ابولؤلؤ علیه خلیفه دوم ، عمر بن خطاب و ترور کاملاً سازمان یافته خوارج بر ضد امام علی (ع) در سحرگاه نوزدهم رمضان که منجر به شهادت آن حضرت شد ، مصداق کامل و اتم عملیات تروریستی است که توسط یک فرقه متعصب و متحجر با اهداف سیاسی و عقیدتی و به صورت سازمان یافته اتفاق افتاد که اهداف سیاسی ویژه خود را نیز دنبال می کرد .

به دنبال آن حکومت بنی امیه و در رأس آنها معاویة بن ابی سفیان بسیاری از مخالفان خود به خصوص رهبران شیعیان را به شیوه ترورهای شبانه از میان برداشتند و به صورت عمومی اعلام می کردند که شخص مقتول توسط اجنه به قتل رسیده است .

البته عملیات ترور به شیوه های مختلف صورت می گرفت که پاره ای از طریق حملات با تیر و کمان یا قتل با دشنه بوده است . در موارد بسیاری نیز از طرق خوراندن مخفیانه و یا اجباری زهر و سم صورت داده می شد .

ترور حضرت امام حسن مجتبی (ع) با اراده مستقیم معاویة بن ابی سفیان ، خلیفه وقت و از طریق به کارگیری سه تیم اقدامات تروریستی و اقدامات مختلف نهایتاً از طریق خوراندن مخفیانه سم و تطمیع و به خدمت گرفتن یکی از همسران آن حضرت ، اتفاق افتاد .

و اتفاقاً یکی از عوامل عمده خروج نابهنگام حضرت سیدالشهداء (ع) از مکه مکرمه و ناتمام گذاشتن مراسم حج تمتع و حرکت به سمت کوفه به خاطر احتمال جدی و قطعی فعالیت تروریست های دستگاه خلافت یزید در اراده به قتل رساندن حضرت امام حسین (ع) بوده است . (2)

 

اما در نقطه مقابل به هنگامی که برای جناب مسلم بن عقیل (ع) در کوفه فرصت لازم فراهم شد تا عبیدالله بن زیاد ، فرماندار خونریز و بی رحم یزید در عراق را در یک غافلگیری در منزل هانی بن عروه به قتل برساند و به رغم همه فرصت هایی که ممکن بود برای قیام امام حسین (ع) تسلیم و همراهی عراقیان به وجود آورد ، از انجام آن امتناع ورزید و قتل مخفیانه و ترور را با استناد به روایتی از پیامبر اکرم (ص) ، بر خلاف رویه اسلام دانست . (3)

بهره مندی خلافت بنی امیه از مقوله تروریسم دولتی تا پایان دوره خلافت آن خانواده تداوم یافت . شهادت امام سجاد (ع) توسط هشام بن عبدالملک و شهادت امام محمد باقر (ع) به امر سلیمان بن عبدالملک از نمونه های شاخص این موارد هستند .

و اگر تاریخ اسلام در این خصوص به خوبی کاویده شود به موارد بسیاری از عملیات قتل مخفیانه تروریستی در مورد مخالفان دستگاه خلافت برخورد می کنیم که جای بسی تأمل فراوان است و خود یک تحقیق جدی و مفصل را می طلبد .

اما نکته در خور آن است که ترور همیشه ابزار دست حاکمیت ها یا گروه های ستم پیشه در جهان اسلام بوده است و البته استفاده گسترده بنی امیه ، خصوصاً معاویه به عنوان پایه گذار خلافت امویان ، از این رو به شدت بی بدیل است .

و در عین حال می توان از خوارج به عنوان سازمان یافته ترین تشکیلات تروریستی نام برد که آن زمان اتفاقاً از گرایشات تند آشوب و آنارشیستی نیز برخوردار بوده اند و اتفاقاً نقطه اساسی تلفیق تفکر آشوب طلبی (که به آنارشیسم ترجمه شدنی است) و نفی حکومت تحت شعار « لا حکم الا لله » و استفاده از ترور توسط خوارج به صورت سازمان یافته اتفاق افتاده است .

 

• تاریخچه عملیات تروریستی در ایران :

اگر چه در دوره بعد از ورود اسلام به ایران ، تفکیک تاریخ ایرانیان از تاریخ اسلام چندان مقرون به صحت نیست و به دلیل در هم تنیدگی بسیار گسترده تاریخ ایران با اسلام تفکیک آن دو از همدیگر بسیار مشکل به نظر می رسد ، اما به لحاظ جغرافیایی و با اعتماد به عدم تفکیک جدی این دو از همدیگر می توان حوادث واقع شده در این مرز جغرافیایی را با توجه و لحاظ مرتبط بودن آنها با اسلام ، ایرانی نیز دانست .

نکته دیگری که باید یادآوری نماییم استعمال واژه تروریسم لزوماً به معنای محکوم بودن هر عملی که در این تاریخچه آمده است نیست ، بلکه موضوع مورد نظر ما شکل و فرم عملیات است که در قالب تعریف یک عمل تروریسم قابل بازیابی است .

 

• فداییان اسماعیلی :

شاید گسترده ترین و جدی ترین مجموعه عملیات های سازمان یافته تروریستی در ایران بعد از اسلام از زمان ظهور فداییان اسماعیلی ، به رهبری حسن صباح بوده است . وی رهبر یکی از شعبات فرقه اسماعیلیه بود که نزد صلیبیون به " شیخ الجبل " معروف بوده است .

وی بر عده زیادی از بزرگان فرقه و افراد فرقه حکومت می کرد و قدرت اعجاب آوری در متقاعد ساختن افرادش در فداکاری برای اهداف خود داشت . افرادی که حاضر بودند به دستور حسن صباح بمیرند یا بمیرانند . وی از قلعه الموت بر شبکه گسترده ای از فداییان اسماعیلی حکومت می کرد .

روایت ها و افسانه های بسیاری در مورد عملیات های فداییان اسماعیلی گفته و نوشته شده است که یکی از آنها درباره اعزام مأموران پادشاه سلجوقی نزد حسن صباح ، برای متقاعد ساختن وی به دست برداشتن از اعمالش بود .

صباح که به واسطه شبکه جاسوسان خود از ماجرا مطلع بود تصمیم گرفت نمایندگان شاه و به تبع آنها سلطان سلجوقی را به تسلیم وا دارد . در مراسم رسمی دیدار نمایندگان شاه از چند تن از پیروان خود برای اثبات اعتقاد آنان به رهبری صباح ، خواست که خنجر در قلب خویش فرو کنند ، که چنین کردند .

قدرت مطلق حسن صباح در متقاعد ساختن پیروانش در پذیرش هرگونه مخاطره ، دست وی را در مسیر ترورهای گسترده باز گذاشت . هر چند بسیاری از جمله مستشرقان معتقدند که حسن صباح به پیروانش حشیش می خورانده و آنها را پس از تخدیر به چنین اعمالی وا می داشته است ، اما به نظر می رسد که چنین مسئله ای بیشتر برای حل عدم درک قدرت تأثیر آدمیان بر یکدیگر مطرح می شود .

مورخان دوره های بعد چون نتوانستند مقوله فداکاری برای اهداف عقیدتی یا سیاسی را درک نمایند به تئوری استعمال حشیش متوسل شدند که اساساً غیر منطقی است . تخدیر و مواد مخدر اساساً قدرت هرگونه عقلانیت و سیاست و سپاهی گری را از انسان زائل می کند ، در حالی که یک اقدام تروریستی قدرت شهامت و توانایی بالایی را در پذیرش انجام اقدامات مخاطره آمیز را می طلبد که با مصرف حشیش و نئشگی آن سازگار نیست .

تأثیر عمیق ایده ها و مفروضات فرقه اسماعیلیه و حسن صباح بر ذهنیت پیروانش آن قدر بود که چندین دهه بعد از وی جانشینان وی توانستند زندگی و عملیات سازمان یافته و اقدامات تروریستی را در قلاع اسماعیلیه تداوم بخشند و بدون شک فرقه اسماعیلیه از نمونه های بارز سازمان های سیاسی و فرقه با گرایش تند در عملیات تروریستی است .

استر ویویا و لیود میولا و مستشرق مشهور اروپایی در کتاب تاریخ اسماعیلیان در ایران ، به علل و انگیزه های ترورهای فداییان اسماعیلی اشاره مبسوطی دارد که با اندکی تغییر ذیلاً می آوریم : (4)

 

ترورهای شخصی در مبارزه بر ضد دشمنان طبقاتی ، سیاسی و مذهبی دولت اسماعیلی :

بیش از هشتصد سال پس از نخستین جنگ صلیبی ، اسماعیلیان ایران و سوریه " فرقه کشندگان " نامیده می شدند . صلیبیان که نخستین بار در سوریه با اسماعیلیان روبرو شده بودند ، آنان را کشندگانی مرموز و دست نیافتنی شناختند که می توانستند از هر راهی به قربانی دست یابند .

و از آنجا که افسانه فداییان – در حالت نئشه حشیش ترور می کنند و اسماعیلیان سوریه و ایران به شکلی گسترده این ماده مخدر را به کار می برند – پخش شد واژه عربی " حشاشین " به وسیله اروپاییان به " اساسین " تغییر پیدا کرد و با معنی " کشنده " وارد زبان های اروپایی شد .

از نیمه دوم سده ششم هـ.ق (قرن دوازدهم میلادی) تا کنون تاریخ نگاری خارجی ، اسماعیلیان را فرقه ای تروریست که کشتار فراوان و غیر انسانی انجام داده است تصور می کرد . تنها هاجسون ، دانشمند آمریکایی ، تاریخ اسماعیلیان را به دور از افسانه ها منتشر کرد ، البته او واقعیت ترورها را انکار نمی کند . آنها ترور را به انتقام عادلانه ، کمک به متحدان و جز آن دسته بندی می کردند .

البته مدت ها پیش از اسماعیلیان نیز ترورهای سیاسی انجام می شده است . ترورهای سیاسی در تاریخ هر خاندانی معمول بوده است . برای مدعی تاج و تخت ، راه از روی اجساد پیشینیان و رقیبان می گذشت . کشتن از راه های گوناگون (ضربه گرز ، مسمومیت ، خفه کردن) و در جاهای گوناگون (خوابگاه شخصی ، کاخ ، حمام و جز آن) انجام می شد . برادر برادر را ، پدر پسر را و پسر پدر را می کشت .

کشتن برادر هم طبقه هرگز یک فئودال را نگران نمی کرد ، ترورهای شخصی اسماعیلیان و خنجرهای مرگ آور آنان تنها برای دشمنان طبقاتی ایشان ، خلیفگان ، پادشاهان ، وزیران ، امیران ، رؤسای طبقه فئودال دشمن بود که توسط کسانی از مردم انجام می شد . از این رو ، داستان این کشتن ها ، ناخشنودی از آنان و سیل ناسزا به کشنده ها تا روزگار ما رسیده و هنوز در آثار تاریخ نویسان دیده می شود .

بیهودگی تلاش برای تغییر رژیم اجتماعی سیاسی با کمک ترورهای شخصی بر همه روشن است . اما ترورهای شخصی که اسماعیلیان انجام می دادند تخم وحشت در میان طبقه حاکم و تک تک نمایندگان آنها می انداخت و در نتیجه آن ، کنار گذاشتن جنگ با دولت اسماعیلیان و تلاش برای صلح با آن و حتی بستن قراردادهای توافق و کمک مالی و پایان دادن به بدگویی آشکار به اسماعیلیان بود .

شمار قربانیان اسماعیلیان چه بود ؟ چه کسانی را ، کجا ، چگونه و برای چه کشتند ؟ قربانیان که بودند و کشندگان که ؟ چنین پرسش هایی بررسی نشده است .

در بسیاری از منابع ، اطلاعات ناهمگون درباره قتل هایی که اسماعیلیان انجام می دادند وجود دارد ، عطا ملک جوینی درباره قربانیان اسماعیلیان می گوید : " شمارش آنها بسیار خسته کننده است ."

رشیدالدین وطواط در سه لیست بسیار جالب ، نام های کسانی را که به وسیله اسماعیلیان در سده های پنجم و ششم کشته شده اند می آورد . اما او تنها سرشناس ترین چهره ها را نام برده است و به درستی تأکید کرده است که آنان همه از سرشناسان بوده اند . انتشار متن فارسی بخشی از آثار رشیدالدین توسط محمد تقی دانش پژوه و محمد مدرسی این لیست ها را در دسترس تحقیق قرار داده است .

با بررسی هر سه این لیست ها اطلاعاتی را درباره عملیات تروریستی اسماعیلیان می آوریم که در لیست های رشیدالدین آورده نشده و از منابع دیگر به دست آمده است و به سده هفتم مربوط می شود .

در اینجا سخن تنها درباره قربانیان ترور شخصی است و دشمنان اسماعیلی که در میدان های جنگ کشته می شدند در اینجا به شمار نمی آیند . همه اطلاعات منابع را درباره کشتارهای دسته جمعی در اصفهان ، که همچون افسانه پر بها داده شده اند ، را کنار گذاشته ایم .

لیست های رشیدالدین چنین اند :

• نخست شامل کشته های زمان حسن صباح (1124 – 1090 م / 518 – 483 هـ.ق) و به شمار چهل و نه تن می باشد .

• دوم کشته های زمان کیابزرگ امید (1138 – 1124 م / 532 – 518 هـ.ق) به شمار دوازده تن .

• پس از آن لیست سوم ، کشته های زمان محمد بن کیابزرگ امید ( 1162 – 1138 م / 557 – 532 هـ.ق) به شمار چهارده تن .

به این ترتیب قربانیان در مدت هفتاد و دو سال ، هفتاد و پنج تن بودند . در لیست ها نام و موقعیت اجتماعی قربانیان ، نام کشنده ، گاهی نام و نسب کشنده و شمارش کسانی که کشته است ، محل ، ماه و سال کشته کشتن و در برخی موارد علت کشتن آورده شده است .

قربانیان اسماعیلیان تنها نمایندگان طبقه حاکم بودند . در لیست ها خلیفگان ، فرمانروایان و شاهان ، سرشناسان بالاترین طبقه (وزیران ، سپهسالاران) ، ادارات سلجوقی (شحنه ، والی ، فرماندارها ، رئیسان ، مستوفیان) ، امیران ارتش ، قاضیان ، مفتیان ، روحانیان سنتی ، سران فرقه های مذهبی ، دانشمندان ، سیدها و نیز چند خائن که به اسماعیلیان خیانت کرده اند ، نام برده شده است .

ما لیست کشته شدگان رشیدالدین را به نسبت مقام اجتماعی شان دسته بندی کردیم و ترتیب زمانی را رعایت نکرده ایم .

• اسماعیلیان هشت خلیفه و شاه را کشتند ، آنها عبارت بودند از :

خلیفه و امام مستعلیان فاطمی امیر ابن مستعلی (کشته شده به سال 30 – 1129 م / 524 هـ.ق ) در مصر .

خلیفگان عباسی مسترشد بالله (کشته 17 ذیقعده ، 529 هـ.ق / اوت 1135 م) . پسر او راشد (کشته رمضان 532 هـ.ق / 1138 م) .

جهان اسلام از این کشتن ها تکان خورد . کشتن مسترشد بالله جسورانه و به سود خاندان سلجوقی بود . خلیفه راشد نیز در حمله ای که برای انتقام کشتن پدرش بر ضد اسماعیلیان ترتیب داد ، کشته شد . در سال 537 هـ.ق / 1142 م .

داود شاه سلجوقی عراق ، نواده ملکشاه ، امیر گرشاسب ، پادشاه گرجیان که سرسختانه با اسماعیلیان می جنگید و امیر گردبارزو بن علی بن شهریار ، پادشاه مازندران کشته شدند.

 

• دو تن از اتابکان :

پسر اتابک که در آن هنگام والی دمشق بود (کشته سال 524 هـ.ق / 30 – 1129 م) ، آق سنقر احمد یل ، پدر اتابکان مراغه (کشته سال 527 هـ.ق / 33 – 1132 م) را نیز باید در همین گروه به شمار آورد .

دشمن سرسخت اسماعیلیان وزیر سرشناس خواجه نظام الملک بود که در سال های هشتاد سده پنجم پیگرد اسماعیلیان را آغاز کرد و نخستین قربانی آنان شد (به سال 485 هـ.ق / 1092 م) .

دو تن از پسران او ، احمد وزیر سلطان برکیارق و فخرالملک ، وزیر سلطان سنجر که انتقام گیر مرگ پدرشان بودند در سال های 499 هـ.ق / 6 – 1105 م و 505 هـ.ق / 12 – 1111 م ، کشته شدند .

در رجب سال 490 هـ.ق (ژوئن ، ژوئیه 1097) ابوالفتح دردانه کوهستانی ، یکی دیگر از وزیران برکیارق کشته شد .

وزیر سیمرمی را اسماعیلیان در سال 555 هـ.ق / 22 – 1121 م به علت آن که مقبره امیرمؤمنان علی (ع) را چپاول کرده بود ، کشتند .

به این ترتیب اسماعیلیان شش وزیر را از میان برداشتند .

• از سرشناسان ارتش ترک :

اسماعیلیان ، امیر سرزن ، جلاد ملکشاه را که در زمان ملکشاه سپهسالاری بزرگ بود ، در شوال 490 هـ.ق / اوت – سپتامبر 1907 م ، کشتند .

امیران سپهدار ملکشاه ، ارغش کشته 488 هـ.ق / 1095 م .

انار ، کشته 489 هـ.ق / 1096 .

کوچومیش ، معاون ارغش و دامادش ، کشته 487 هـ.ق / 1094 م .

بورساق (برسق) ، شحنه خراسان کشته 488 هـ.ق / 1095 م .

احمد یل کردی ، برادر شیری محمد بن ملکشاه ، کشته 510 هـ.ق / 1116 م .

انار ، امیر خراسان ، کشته در شوال 515 هـ.ق / دسامبر 1121 ، ژانویه 1122 م .

به جز اینها ، هفت امیر دیگر کشته شده اند که سمت هایشان مشخص نشده است .

• اسماعیلیان پنج والی را کشتند :

سنقرچه ، والی دهستان کشته 491 هـ.ق / 98 – 1097م.

طغرل محلی ، والی دامغان و پسر اتابک ، والی دمشق که پیشتر یاده شده ، کشته 524 هـ.ق / 1129 م .

• اسماعیلیان پنج رئیس را کشتند ، از جمله :

ابوالحسن رئیس بیهق که به حوالی میمون دژ شده بود و ابوالقاسم اسفزاری ملقب به سلطان العلما باز هم رئیس بیهق کشته در شوال 495 هـ.ق / ژوئیه – اوت 1102 م .

ابومسلم رئیس ری ، کشته 488 هـ.ق / 1095 م .

سید دولتشاه علوی ، رئیس اصفهان ، کشته در جمادی یکم 528 هـ.ق/ مارس _ آوریل 1134 م .

رئیس تبریز ، کشته در ذی الحجه 528 هـ.ق / سپتامبر – اکتبر 1134 م .

ابو عمید ، مستوقی ری کشته به سلا 492 هـ.ق / 1098 م .

• اسماعیلیان پنج مفتی و پنج قاضی از مقامات بالای روحانیت سنی را نیز کشتند :

مفتی ری ، مفتی کرج و قزوین را در سال 492 هـ.ق / 99 – 1098 م .

مفتی اصفهان را در سال 491 هـ.ق .

جرجان را در سال 494 هـ.ق / 1100 – 1099 م.

مفتی قزوین را در ذی الحجه 529 هـ.ق / سپتامبر – اکتبر 1135 م .

چهار قاضی که فتوای کشتن اسماعلیلیان را داده بودند و زندگی خود را باختند ، آنان عبارت بودند از :

اسکندر صوفی قزوینی ، کشته در شعبان 490 یا 491 هـ.ق / ژوئیه – اوت 1097 یا 98 م .

قاضی قهستان ، کشته در شعبان 490 یا 491 هـ.ق / مه – ژوئن 1138 م .

قاضی تفلیس ، قاضی همدان ، کشته 534 هـ.ق / 40 – 1139 م .

ابوسعید هروی ، قاضی خاور و باختر . سفیر خلیفه عباسی نزد سلطان سنجر ، کشته در شعبان 526 هـ.ق / ژوئن – ژوئیه 1132 م ، را نیز باید از همین گروه شمرد .

مخالفان مذهبی نیز در قربانیان اسماعیلیان دیده می شوند . سنیان از هر فرقه ، شیعیان میانه رو ، پس از انشعبا سال 487 هـ.ق / 1094 م ، مخالفان نزار در مصر فاطمی از آن جمله اند .

افضل ، فرمانده فاطمیان ، عامل اصلی این که نزار پسر خلیفه مستنصر (تنها امام قانونی از نظر اسماعیلیان ایران) تاج و تخت را از دست داد و کشته شد ، مورد نفرت اسماعیلیان ایران بود . اسماعیلیان او را در رمضان 515 هـ.ق / نوامبر – دسامبر 1121 م در قاهره کشتند.

• از سنیان فرقه های گوناگون چهار تن کشته شدند :

عبدالطیف خجندی ، رهبر شافعیان اصفهان .

مخمشاد ، رهبر کرامیان نیشابور ، کشته 496 هـ.ق / 3 – 1102 م .

قاضی عبدالله اصفهانی ، کشته در صفر 493 هـ.ق / دسامبر – ژانویه 1100 – 1109 م .

سباک جرجانی که درباره حضرت علی (ع) ناشایست گفته بود ، کشته در جمادی دوم 513 هـ.ق/ سپتامبر – اکتبر 1119 م .

فعالیت شیعیان میانه رو که در مناطق همسایه اسماعیلیان تبلیغ امامت می کردند ، سبب واکنش شدید ایشان گشت . مثلاً هادی کیا علوی که در گیلان تبلیغ امامت می کرد ، در 23 رجب 490 هـ.ق / 6 ژوئیه 1097 م ، کشته شد .

رابطه اسماعیلیان با امام زیدیان سید هاشم زیدی ، پیچیده و مشکل بود . او پیشنهاد اسماعیلیان را برای شنیدن تعلیمات مذهبی ایشان نپذیرفت و با سپاه خود بر ضد آنان جنگید ، او در جمادی دوم 526 هـ.ق / آوریل – مه 1132 م ، کشته شد .

 

• اسماعیلیان سه تن مرتد را که در آغاز به اسماعیلیان گرویده و سپس از آنان بریده بودند ، نیز از میان برداشتند :

نخستین آنان سرلباری قرمطی بود ، او از الموت به قزوین گریخت و در 492 هـ.ق / 99 – 1098 م کشته شد .

دومین ، صلائی جمشید بود که داعی بود و سپس ببرید ، او در جمادی دوم 526 هـ.ق / آوریل – مه 1132 م ، کشتند .

سومین : یمین الدوله خوارزمشاه بود که هیچ نسبتی با خاندان خوارزمشاهیان نداشت . او مذهب اسماعیلی را تبلیغ می کرد و سپس دژهای اسماعیلی را با سپاهیان سلجوقی محاصره کرد ، او در جمادی اول 534 هـ.ق / دسامبر – ژانویه 1140 – 1139 م ، کشته شد.

سلطان سنجر که با اسماعیلیان قرارداد صلح بسته بود ، گاهی برای نابود کردن دشمنانش از اسماعیلیان استفاده می کرد . برای نمونه به اشاره او در سال 541 هـ.ق / 47 – 1146 م ، عباس والی ری در بغداد کشته شد و سر او را به خراسان فرستادند .

دشمن دیگر شاه غلام او ، آق سنقر والی ترشیز که ضد او به پا خاسته بود نیز به وسیله اسماعیلیان کشته شد . اما خدماتی که به متحدشان می کردند مانع آن نمی شد که چند تن از نزدیکان او را ، احتمالاً کسانی که سیاست دوستانه سنجر نسبت به اسماعیلیان را تأیید نمی کردند ، بکشند .

در ربیع الاول 528 هـ.ق / ژانویه 1134 م ، اسماعیلیان مختص کاشی ، وزیر سلطان و چند تن از امیران را کشتند ، همه این اشخاص در مدت هفتاد و دو سال به دست اسماعیلیان کشته شدند .

از بررسی لیست ها به این نتیجه می رسیم :

نخست : قشر اجتماعی قربانیان اسماعیلیان همیشه یکی بود . همه کشته ها بدون استثناء از طبقه حاکم و از سرشناسان اداری و ارتشی چه ترک و چه فارس و نیز قشر بالای روحانیت مسلمان سنی و همچنین رهبران فرقه های گوناگون سنی و شیعیان میانه رو بودند .

دوم : علت این کشتن ها در بیشتر موارد انتقام خون ریخته شده اسماعیلیان با شرکت فعال در جنگ مسلحانه علیه اسماعیلیان و نیز مرتد شدن (سه تن) بوده است . تنها دو تن را به خاطر منافع سلطان سنجر کشته اند . در سال های گوناگون شمار کشتگان یکسان نبوده است .

بیشتر قربانیان در سال های زیر بوده اند :

• 488 هـ.ق / 1095 م ، سه کشته .

• 489 هـ.ق / 96- 1095 م ، یک کشته .

• 490 هـ.ق / 97 – 1096 م ، پنج کشته .

• 491 هـ.ق / 98 – 1097 م ، چهار کشته .

• 492 هـ.ق / 99 – 1098 م ، شش کشته .

• 493 هـ.ق / 1100 – 1099 م . سه کشته .

به این ترتیب در پنج سال بیست و دو تن قربانی اسماعیلیان شدند و این تقریباً نصف شمار قربانیان در بقیه بیست و نه سال حکومت حسن صباح است .

آخرین دهه سده پنجم ، زمان خیزش اسماعیلیان ، مبارزه فشرده مسلحانه با سلجوقیان بود ، هنگامی که سرنوشت دولت اسماعیلی به مویی بسته بود . در این هنگام اسماعیلیان به بکارگیری ترور شخصی علیه مهمترین نمایندگان سرشناس فئودال دست زدند .

در آغاز حس انتقام گیزی کشته شدن هم مسلک شان به دست دشمن ، رهبر آنان بود ، اما خیلی زود آنان نتیجه سیاسی بزرگ سازمان دادن این کشتن ها ( و یا حتی تهدید به کشتن) را دیدند ، ایشان ترور را همیشه در حضور جمعیت بسیار مردم انجام می دادند تا پیدا باشد که کشتن به وسیله آنان انجام شده است .

در پنج سال پس از آن (500 – 494 هـ.ق / 1107 – 1101 م ) شمار قربانیان اسماعیلیان کاهش می یابد و تنها شش نفر می شود . در پانزده سال پایان فرمانروایی حسن صباح (500 هـ.ق/ 1106 م تا 515 هـ.ق / 1121 م ) کشتن به وسیله اسماعیلیان گاهگاهی است و تنها شش تن است .

اما همان بیست و دو قربانی پنج سال نخست ، سبب شهرت آدمکشان خونریز برای اسماعیلیان که تقریباً هزار سال برای آنان بر جا ماند . در زمان کیابزرگ امید ، در مدت چهارده سال ، دوازده تن کشته شدند ، یعنی به طور متوسط سالی یک تن ، اما همه آنها در سال های 529 – 526 هـ.ق / 30 – 1129 تا 5 – 1134 م ، یعنی در مدت پنج سال انجام شدند . مهمترین چهره ای که کشته شد مستر شد بالله خلیفه بود .

در زمان فرمانروایی محمد بن کیابزرگ امید ، از شمار قربانیان ترور اسماعیلیان بسیار کاسته شد . در مدت بیست و چهار سال ، چهارده تن کشته شدند ، یازده تن از آنان در سال های 532 هـ.ق/ 38 – 1137 م تا 541 هـ.ق / 47 – 1146 م ، یعنی نه سال کشته شدند .

و از سال 541 هـ.ق / 47- 1146 م تا 555 هـ.ق / 1160 م ، یعنی در مدت چهارده سال ، یک تن کشته شد و می توان گفت که ترور فئودال ها تقریباً پایان یافت .

این را باید با مبارزه داخلی که با فعالیت حسن علی ذکره الاسلام (1166 – 1162 م ) جریان داشت توجیه کرد . به این ترتیب شمار قربانیان اسماعیلیان فراوان نیست و بسیار کمتر از شمار کسانی است که هنگام جنگ با فئودال ها به دست اسماعیلیان کشته شدند . به این شکل مبارزه طبقاتی ، سیاسی و مذهبی که در آغاز بسیار گسترده به کار می رفت در پایان دوره یاد شده کاهش یافت و تقریباً به هیچ رسید .

مرز جغرافیایی ترور و موقعیت اسماعیلیان کشتن ها گسترده بود . اسماعیلیان در بسیاری از شهرها ترور کردند : آمل ، ری ، مرو ، سرخس ، نیشابور ، مراغه ، تبریز ، اصفهان ، همدان ، در ایالات خوارزم ، کرمان ، طبرستان ، گرگان ، در خارج از مرزهای ایران کنونی در بغداد ، موصل ، تفلیس ، قاهره و شهرهای سوریه .

پرسش بسیار مهم آن است که چه کسانی می کشتند ؟ و فداییان از چه گروه اجتماعی بودند ؟ زادگاه فداییان را در بیشتر موارد از نسبت آنان می توان تشخیص داد .

• از ایالات : دو تن از خراسان ، سه تن از خوارزم ، چهار تن از قهستان ، یک تن از کرمان ، یک تن از دیلم .

• از نواحی روستایی : هفت تن از دماوند ، سه تن از دهستان .

• از شهرها : دو تن از قزوین ، شش تن از دامغان ، یک تن از قاهره ، یک تن از سرخس و یک تن از خبوشان (قوچان) .

در مواردی نادر ، شغل کشنده نیز گفته شده است . برای نمونه در سه مورد " سراج " یک بار حسن سراج و دو بار حسین سراج نام برده شده اند ، دو بار " صیاد " ، محمد صیاد و یک بار " غلام روسی " نام برده شده اند .

زاده شدگان شهرها احتمالاً از پیشه وران یا بینوایان شهری بوده اند و زاده شدگان ایالات و نواحی روستایی احتمالاً کشاورز بوده اند . لیست رشیدالدین گواه آن است که میان فداییان ، کشاورز و پیشه وران بسیار بوده اند و در همه دوره بررسی شده چنین بوده است .

در هفتاد و پنج ترور بیش از یکصد و هجده تن شرکت کرده اند . (در دوازده مورد شمار شرکت کنندگان در ترور گفته نشده است) . در بیشتر موارد کشتن به وسیله یک تن (چهل و شش مورد) و کمتر به وسیله دو ، سه و چهار تن و به ندرت به وسیله هفت یا ده تن انجام شده است .

معمولاً فداییان را در جا می کشتند ، اما گاهی پس از مدتی شکنجه اعدام می کردند ، مانند زنده سوزاندن ، چهار میخ کشیدن و جز آن . اسماعیلیان گاهی نیز پنهانی می کشتند. گاهی فداییان می توانستند زنده گریخته و در تروری دیگر شرکت کنند .

مثلاً حسن سراج در سال های 493 هـ.ق / 1100- 1109 م ، قاضی کرمان را کشت ، در سال 510 هـ.ق / 17 – 1116 م ، احمد یل برادر رضایی (هم شیر) سلطان محمد را کشت و در سال 513 هـ.ق / 20 – 1119 م ، در مسجد نیشابور مخمشاد رهبر کرامیان را کشت .

مدت یکصد سال این اندیشه که فدایی قربانی خرافات و انضباط آهنین و اراده شیطانی " پیر کوهستان " است ، در ادبیات اروپا وجود داشت . گزارش رشیدالدین این اندیشه را نفی می کند. کشتن نظام الملک ، نخستین قربانی اسماعیلیان ، کاملاً داوطلبانه بود . قربانی را اداره کنندگان اسماعیلی معین کرده بودند . در آماده سازی ترور یک سری کسان چه اسماعیلی و چه از متحدان ، پنهانی در میان دشمن شرکت می کردند .

هنگامی که کشتن انجام می شد ، خبر به شکل گسترده در دولت اسماعیلی پخش می شد ، کشتن موفقیت آمیز و بازگشت فدایی به الموت را هفت روز جشن همگانی می گرفتند . پس از کشتن امیرافضل ، خلیفه مسترشد و خلیفه راشد نیز چنین شد . در همه این موارد به فدایی ای که کشتن را انجام داده بود همه گونه ، در الموت ، احترام می گذاشتند و این چنین مراسم تا سال ها در دولت اسماعیلی حفظ شده بود .

به گفته اسفزاری که داکسون می آورد (ج3 ، ص 21) مادر فدایی که پسرش پس از کشتن موفقیت آمیز کشته می شد ، شادی می کرد و مادری که پسرش وظیفه خویش را انجام نداده ، سالم باز می گشت ، غم خود را نشان می داد .

احترام همگانی و مردمی که به فدایی می گذاشتند به منظور نشان دادن آن بود که کاری سخت به سود مردم و امام و مذهب انجام داده است . چنین پاداشی و بیش از آن اعتقاد به حقانیت کار خویش ، انگیزه رفتن داوطلبانه فداییان برای عملیات تروریستی بر ضد دشمنان سیاسی ، طبقاتی و مذهبی می شد .

ایلیا پاولیچ پتروشفسکی در اثر مشهور خود درباره تاریخ ایران می نویسد :

" مشوق فداییان تروریست ، نفرت طبقاتی فرزندان کشاورزان و پیشه وران از شاهان و سرشناسان و ثروتمندان بود . " (145، ص 298)

اسماعیلیان برای کشتن با دقت آماده می شدند و گاهی ماهها و حتی سال ها به دنبال لحظه مناسب برای از میان برداشتن قربانی مشخص شده می گشتند . فداییان به همه چهره ها در می آمدند . برای راهیابی به نزدیکان قربانی خویش را به چهره قاری قرآن ، نوکر ، جنگجو و بازرگان در می آوردند .

زندگی پنهانی با چهره ای دیگر ، پایداری و اراده بسیار فدایی را لازم داشت . فاش شدن پیش از وقت خطر مرگ با شکنجه را همراه داشت . چنین کارهایی را زیر فشار " انضباط آهنین " نمی توان انجام داد ، تنها کسی که به حقانیت کار خود ایمان داشته باشد ، یعنی فدایی ، می توانست به آن کار دست یازد و فداییان ریسک می کردند و حتی نه یک بار .

داستان افسانه حشیشی و بهشت مارکوپولو درباره اسماعیلیان ، گرچه مربوط به اواخر سده هفتم است ، اما چون تنها خبری است که در آن روش به کار بردن حشیش برای آماده سازی فدایی گفته شده است ، ما آن را به شکل کامل در اینجا می آوریم :

" پیر آنان علاءالدین نامیده می شود (1155 – 1123 م ، 653 – 618 هـ.ق) او باغی عالی که مانند نداشت در دره میان دو کوه ایجاد کرد . در آن انواع میوه های روی زمین موجود بود . او در آنجا بهترین خانه ها ، زیباترین کاخ ها ، آنچنان که پیشتر دیده نشده بود بساخت ، آنها زراندود بوده و با بهترین چیزهای دنیا آراسته شده بودند .

او در آنجا کانالهایی حفر کرده بود که در برخی شراب ، در دیگری شیر و در سومی عسل و در چهارمی آب جاری بود . زیباترین زنان و دختران جهان آنجا بودند ، آنان بهتر از دیگر زنان می توانستند بر همه سازها بنوازند ، بخوانند و برقصند .

پیر این باغ را به مردم خود به نام بهشت شناسانده بود . او آن را دقیقاً همانگونه که [حضرت] محمد (ص) بهشت را برای پیروان خود توصیف کرده است ، ایجاد کرده بود . کسی که به بهشت رود هر چقدر زن زیبا بخودهد در اختیار خواهد داشت و از نهرها شراب و شیر و عسل و آب خواهد نوشید .

پیر آن باغ را دقیقاً همانگونه که [حضرت] محمد (ص) بهشت را توصیف کرده بود ساخته بود و ساکنان آنجا باور داشتند که آن باغ بهشت است . تنها کسی به آن راه می یافت که مایل بود به حشاشان بپیوندد . در ورود به باغ دژی تسخیر ناپذیر قرار داشت که هیچ کس در دنیا نمی توانست آن را در اختیار آورد و راه ورودی دیگری نداشت .

پیر در آن کاخ خود همه جوانان از دوازده تا بیست سال را نگهدای می کرد . آنان چون نگهبان بودند و شنیده بودند که [حضرت] محمد (ص) پیغمبر آنان بهشت را آنچنان که من گفتم توصیف کرده است .

دیگر چه بگویم ؟ پیر دستور می داد ، جوانان را چهار چهار یا ده ده یا بیست آن شمار که لازم داشت وارد این بهشت سازند . به این گونه : نخست به آنان می آشامانیدند و آنان را خواب به باغ می بردند ، آنجا ایشان را بیدار می کردند ، جوان بیدار می شد و آنچه توصیف کردم می دید و باور می کرد که به راستی در بهشت قرار دارد . زنان و دختران تمام روز با او بودند ، بازی می کردند ، می نوشیدند ، او را سرگرم می کردند ، هر خواست او را برآورده می ساختند ، هر چه آرزو می کرد داشت و داوطلبانه از آنجا نمی رفت .

پیر کوهستان کاخ خود را نیز خوب ثروتمندانه و با زندگی عالی اداره می کرد ، به کوه نشینان ساده می گفت که او پیغمبر است و آنان باور داشتند .

آنگاه که پیر می خواست کسی را بکشد ، دستور می داد چند جوان را بنوشانند ، هنگامی که آنان به خواب می رفتند ، ایشان را به کاخ خود می آورد . جوانان در کاخ دوم بیدار و متعجب می شدند ، اما شاد نبودند ، چون به میل خویش از بهشت نمی رفتند . آنان به نزد پیر می رفتند و او را همچون پیغمبر احترام می گذاشتند .

پیر از آنان می پرسید از کجا آمده اند ؟ آنان پاسخ می دادند : از بهشت و همه آنچه [حضرت] محمد (ص) به پدران آنان گفته بود توصیف می کردند و کسانی که آنجا بودند می خواستند به بهشت بروند . آنان برای مرگ نیز آماده اند ، در صورتی که به بهشت بروند و برای رفتن به آنجا انتظار می کشند .

هنگامی که پیر می خواست کسی از سرشناسان را بکشد ، دستور می داد بهترین حشاشان را انتخاب کنند ، او بسیاری از آنان را با دستور کشتن مردم به کشورهای نزدیک می فرستاد ، آنان می رفتند و دستور او را اجرا می کردند ، آن که زنده می ماند و به کاخ باز می گشت ، اتفاق نیز می افتاد که پس از کشتن ، آنان خود اسیر و کشته می شدند .

آنان که زنده می ماندند نزد پشتیبان خویش باز می گشتند ، دقیقاً گزارش می دادند که چگونه کار را انجام دادند و پیر دستور جشنی بزرگ و شادمانی می داد . او شجاعان را خوب می شناخت ، برای هر یک از آنان ، اشخاصی ویژه می گمارد ، که به او گزارش دهند چه کس در کشتن قوی تر و زرنگ تر است .

هنگامی که پیر می خواست کسی از سرشناسان را یا به طور کلی کسی را بکشد ، از میان حشاشان خود بر می گزید و جایی که نیاز داشت می فرستاد . به او می گفت که می خواهد وی را به بهشت بفرستد ، از این رو او برای کشتن فلان کس به فلان جا می رفت ، که در صورت کشته شدن خود فوراً به بهشت خواهد رفت .

کسی که پیر به او دستور می داد با میل هر آنچه می توانست می کرد ، می رفت و دستور پیر را انجام می داد . کسی که پیر کوهستان تصمیم به کشتن او می گرفت ، نجات نداشت . حقیقت را به شما می گویم ، شاهان و اشراف بسیار از ترس به پیر کوهستان پیشکش می دادند و با او دوستانه می زیستند ." (57 ، ص 72 – 70 )

از داستان مارکوپولو تنها نکات زیر با خبر رشیدالدین و واقعیت برابر است ، اسماعیلیان همچون سده های پنجم و ششم تنها سرشناسان یعنی نمایندگان سرشناس فئودال را می کشتند ، ترور موفقیت آمیز در همه کشور اسماعیلی اعلام می شد و به آن مناسبت جشن و شادی بزرگ بر پا می گشت .

فدایی پس از کشتن ممکن بود نجات یابد ، قربانی توسط رئیس دولت (علاء الدین) معین می شد ، فدایی که دستور کشتن کسی را دریافت می کرد ، با میل هر آنچه می توانست می کرد . البته داستان بهشت کاملاً برابر با بهشت توصیف شده حضرت محمد (ص) تخیلی است .

بسیار مهم است ، این که در این یگانه داستان درباره روش و هدف به کارگیری حشیش ، نشان داده شده که آن را نه برای لذت بردن فداییان ، بلکه تنها دو بار به عنوان خواب آور برای خوابانیدن آنان هنگام ورود و سپس خروج از بهشت و بردن آنان به کاخ فرمانروا استفاده می کرده اند . بنابراین افسانه این که فداییان به خاطر انضباط آهنین و لذت بردن از نئشه حشیش برای کشتن می رفتند در این داستان دیده نمی شود .

داستان درباره بهشت به منظور تبلیغات و تحریک نمی توانست تمایل جوان اسماعیلی را برای رفتن به سرزمین های بیگانه و ریسک با زندگی خویش برانگیزد . فداییان نه به دنبال فریب و دستور قاطعانه یا تحریک ، بلکه داوطلبانه و با دانستن این که کشته مورد نظر به سود مردم و امام است به سوی مرگ می رفتند . پاداش انجام وظیفه سخت نه حوری بهشتی ، بلکه احترام همگانی بود .

لیست رشیدالدین به سال 555 هـ.ق / 1160 م ، با نگارش تاریخ فرمانروایی محمد بن کیابزرگ امید به پایان رسید . آیا همه ترورهای اسماعیلیان الموت در لیست رشیدالدین آورده شده است ؟ اطمینانی به این نیست .

اما در منابع دیگر تنها خبر دو کشتن هست : بنابر گزارش ابن اثیر در 22 رجب 459 هـ.ق / 12 مه 1102 م ، سه ایرانی باطنی در مسجد حمص حاکم شهر ، جناح الدوله را کشتند . 11 محرم 502 هـ.ق / اوت 1108 م ، دانشمند سرشناس ابوالوحید الرواینی ، صاحب عنوان ابوالمحسن در مسجد آمل کشته شد ، او شافعی متعصب و بسیار محترم بود .

به گفته زکریا قزوینی تاریخ نویس سده هشتم ، کشندگان از سوی فرقه باطنی اسماعیلی فرستاده شده بودند که ابوالمحسن افشاگری درباره آنان را آغاز کرده بود .

ترورهای شخصی چه تأثیری در جریان آینده دولت اسماعیلی (1256– 1160 م / 654 – 554 هـ.ق) داشت ؟ در منابع گوناگون آگاهی های دقیق درباره کشتن به وسیله اسماعیلیان ایران کمتر دیده می شود .

به هنگام فرمانروایی گروه فئودال ها (فرمانروایی جلال الدین 1224 – 1210 م / 618 – 108 هـ.ق) که اسماعیلیزم و همه ایده آل های اسماعیلیان ساده را کنار گذاشت ، ما از دو ترور خبر داریم . (20، ص 121) که در سال 614 هـ.ق / بهار – تابستان 1217 م) به درخواست خلیفه بغداد ، ناصر ، انجام شد . در یک مورد فداییان اشتباه کرده و به جای فرماندار مکه برادر او را کشتند ، دومین قربانی ایغلمش (ایگال میش) بود که در خدمت محمد خوارزمشاه قرار داشت .

حتی پس از روی کار آمدن گروه مردمی در فرمانروایی علاءالدین ، که اسماعیلیزم احیا شد ، سنت های پیشین و کشتن دشمنان بسیار نادر بود . ما تنها از چند مورد خبر داریم . برای نمونه در سال 618 هـ.ق / 22 – 1121 م ، یمین الدین بهرام شاه ، فرمانروای سیستان و دشمن قدیمی اسماعیلیان کشته شد و در سال 624 هـ.ق / 27 – 1126 م ، پس از تلاش های ناموفق صلح آمیز برای حل مسئله مورد بحث ، اسماعیلیان ، اورخان عمو (یا دایی) جلال الدین خوارزمشاه را کشتند .

در نیمه دوم سده هفتم در بغداد به عطا ملک جوینی تاریخ نگار حمله شد ، او نه تنها کتابخانه الموت را سوزانده بود ، در آثار خود دشمنی شدید نسبت به اسماعیلیان نشان داده بود ، جوینی به سختی زخمی شد .

ما درباره دقیق بودن اخبار بحث نمی کنیم ، اما تذکر می هیم که شکل اجتماعی کشته ها تغییر نمی کرد . همه آنان از فئودال های سرشناس بودند . در سه مورد (از جمله زخمی شدن جوینی) قربانیان از دشمنان سرسخت اسماعیلیان بوده و از میان برداشتن ایشان انتقامی بوده است .

ترورها مانند پیش ، جغرافیایی گسترده است ، ایشان در مکه ، گنجه ، بغداد ، خوارزم و سیستان کشته اند . به این ترتیب در هشتاد و نه سال چهار تن را کشتند . می توان نتیجه گیری کرد که فعالیت تروریستی اسماعیلیان در واقع قطع شده بود ، گویا به این دلیل رشیدالدین که مشهور به دقت و اعتبار است ، لیست کشته ها را تا 1160 م / 554 هـ.ق ، محدود کرد .

اسماعیلیان در همه مدت حکومت شان ترساندن و خریدن را نیز در مورد دشمنان طبقاتی ، سیاسی و مذهبی خود به کار می بردند . برای نمونه خنجری که بر بالین سلطان سنجر به زمین نشانده بودند ، یکی از دلایل مهم صلح او با اسماعیلیان بود . رشدالدین داستانی جالب حکایت می کند :

" در روزگار کیا محمد (دوم) بن حسن (1210 – 1166 م ؟ 607 – 561 هـ.ق) در ری اندرزگری نویسنده و پیشنماز مسجد به نام فخرالدین رازی (مشهور به امام فخر رازی) می زیست . او برای طلاب سخنرانی می کرد و به قدرت کلام و توانایی اثبات و رد مسائل شهرت داشت . او بالای منبر به اسماعیلیان دشنام می داد .

هنگامی که این خبر به کیا محمد بن حسن رسید ، فدایی ای را به نزد فخرالدین رازی فرستاد ، که یا او را به الموت دعوت کرده و به سوی خود بکشاند یا ترسانده وادارد به اسماعیلیان دشنام ندهد . این فدایی به صورت دانشجو به ری آمد تا در ظاهر نزد او تحصیل کند ، او مدت هفت ماه برای اجرای وظیفه خویش انتظار کشید .

یک چاشتگاه که فخرالدین در خانقاه خود نشسته و به فکر حل مسئله ای فرو رفته بود و نوکر او برای تهیه غذا بیرون رفته بود ، فدایی از پاسخ نوکر دانست که امام تنها است ، به او گفت برای حل مسائل دشوار نزد امام می رود و به خانقاه او وارد شد و در را پشت سر خویش محکم بربست . پس از آن کارد را کشید و به سوی امام حمله برد .

فخرالدین از جا جست و پرسید: ای بشر چه می خواهی؟ فدایی پاسخ داد : می خواهم شکم مولانا را از سینه تا ناف پاره کنم ، چرا از بالای منبر ما را دشنام می دهی ؟ فخرالدین بر پا جست و فدایی با کارد برهنه به دنبال او جهید . پای امام از وحشت به چیزی گرفت و افتاد . فدایی او را گرفت به زمین انداخت و به روی سینه اش نشست .

فخرالدین درخواست بخشش کرد : توبه می کنم ، سوگند می خورم به اسماعیلیان دشنام ندهم ! فدایی فوراً برخاست به امام تعظیم کرد و گفت : نترس و بی خطر باش . از حضرت (یعنی محمد بن حسن) دستور کشتن تو نبوده است و گرنه فوراً تو را می کشتم . فدایی 365 دینار طلا به فخرالدین داد و او را مطمئن ساخت که همه ساله چنین مبلغی را به عنوان وظیفه دریافت خواهد کرد .

پس از چندی یکی از شاگردان از فخرالدین پرسید : مولانا تو همیشه درباره اسماعیلیان – لعنت خدا بر ایشان باد – سخنی می گفتی ، اما اکنون نمی گویی ، علت چیست ؟

فخرالدین پاسخ داد : ای یار من ، آنان دلیل های رد ناشدنی دارند . به ایشان دشنام دادن عاقلانه نیست . در مدت چهل و پنج سال تا دم مرگش در شوال 606 هـ.ق (مارس آوریل 1210 م) ، فخرالدین وظیفه خویش را از اسماعیلیان دریافت می کرد . "

چنین تابلوهایی در منابع فراوان یافت نمی شود ، در همه تاریخ دولت اسماعیلی ، قربانیان ایشان نمایندگان سرشناسان فئودال (چه فارس و چه ترک) ، اداره کنندگان سلجوقی ، روحانیون سنی و فرقه های گوناگون شیعیان میانه رو بوده اند .

علت کشتن ها بیشتر انتقام خون ریخته شده اسماعیلیان ، رهبری عملیات جنگی بر ضد دولت اسماعیلی و نیز تنبیه ملحدان و در موارد نادر کمک به متحدان بوده است . شهرت کشنده که بی خطا به قربانی دست می یافت ، برای اسماعیلیان سودمند بود . به موازات کشتن ، آنان تهدید و ترساندن و خریدن دشمنان را هم به کار می گرفته اند .

ترور شخصی که پیش و پس از اسماعیلیان نیز به کار می رفته است ، یکی از شکل های مبارزه طبقاتی اسماعیلیان بر ضد نمایندگان طبقه حاکم بوده است . (5)

 

پی نوشت:

1. محمد ابراهیم آیتی ، تاریخ پیامبر اسلام ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران 1362 ، ص 214

2. سید جعفر شهیدی ، قیام امام حسین (ع) ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران 1367 ، ص 121

3. سید جعفر شهیدی ، همان ، ص 123

4. استر ویویا ، لیود میولا ، تاریخ اسماعیلیان در ایران ، ترجمه پروین منزوی ، نشر اشاره ، تهران 1385 ، ص 184

5. استرویویا ، تاریخ اسماعیلیان در ایران ، ص 200

 

دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران (5)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31