انتظار شهادت
انگار به جواد الهام شده بود که به شهادت میرسد. این را از رفتارها و برخی از صحبتهایش میشد فهمید. روزی در مسجد توکلی قاب عکس شهدا را تمیز میکرد، بین قابها یک جای خالی گذاشت. پرسیدم جواد چرا اینجا را خالی گذاشتهای؟
گفت: «اینجا جای عکس خودم است.»
مادر شهید محمدجواد یاقوت
شجاعت و اطمینان از راه
داریوش در راه و کارش هیچگونه ترسی به خود راه نمیداد. یک روز تلفن همراهش زنگ خورد. داریوش دستش بند بود و به من گفت: «ببین چه کسی است؟» دیدم نوشته است «مشکوک». گفت: «ولش کن. جواب نده. چند روزی است که زنگ میزند و از من اطلاعات میخواهد.» با نیشخند ادامه داد: «رقم خوبی هم پیشنهاد میدهد.» این روزهای آخر مرتب تماس میگرفت و دیگر خبری از پیشنهاد رقمهای بالا نبود. فقط تهدیدش میکرد.
همسر شهید داریوش رضایینژاد
دقت در کار و مال
مصطفی در رعایت بیتالمان مخصوصا درکارش بسیار دقت میکرد. یکی از ارگانهای نظامی دنبال نیروهای فنی_مهندسی بود. مصطفی داوطلب شد و رفت. او روی سوخت ماشین کار میکرد. بعضی از افراد آن سازمان تخصص نداشتند، روشهایی که به کار میبردند، غیر علمی بود. مصطفی با آنها بحث میکرد. رئیس و مسئول وکارمند ساده هم برای اوتفاوتی نمیکرد. به آنها میگفت: «شما مانند جنگ جهانی کار میکنید.»
میدید بیتالمال را هدر میدهند، هنوز به 1سال نکشیده بود، از آنجا بیرون آمد.
همسر شهید مصطفی احمدی روشن