روایتی کوتاه از شهادت بی‌رحمانه کاووس لطفی به‌دست کومله

Khatereh183

شهادت بی‌رحمانه کاووس

گردان 80نفره آن‌ها که در دیوان‌دره مستقر بودند، گاهی برای برقراری امنیت در جاده‌ها، گشت می‌زدند. روز 29مهر1361  هم مانند روزهای دیگر کاووس و دیگر دوستانش مشغول گشت‌زنی در جاده سنندج_دیوان‌دره بودند که با حمله دمکرات‌ها و درگیر شدن با آنها 70 نفر از آن گردان توسط دمکرات‌ها به شهادت رسیدند. شهادت کاووس بسیار دردناک بود. دمکرات‌ها ابتدا به پیشانی و سینه‌اش تیر زدند، بعد هم که او را گشتند و  عکس امام(ره) را در جیبش پیدا کردند، با خوی وحشیانه خود سرش را تا نیمه بریدند.

خاطره‌ شهادت کاووس لطفی اکبرآبادی

انس با برونسی

عید سال 1386 بود که همراه کاروان کانون رهپویان ،عازم مشهد شد. آن سفر راضیه را بسیار متحول کرده بود. از مشهد زنگ زد و گفت: «مامان! می‌دانی کجا هستیم؟» گفتم: «کجایی مامان؟» گفت: «در قطعه‌ای از بهشت هستیم؛ بهشت الرضا. می‌دانی سر مزار کی هستیم مامان؟ سر مزار شهید برونسی.»

از همان زمان مدام از شهید برونسی می‌گفت. خیلی دوستش داشت. بعد هم کتاب «خاک‌های نرم کوشک» او را خواند. خیلی برای راضیه تاثیر گذار بود و تا می‌توانست از او برای اقوام می‌گفت.

خاطره‌ای از شهید راضیه کشاورز، به نقل از مادرش

عاشقانه‌های الهی

در آیات الهی بسیار تدبّر می‌کرد و از آن لذت می‌برد. در حین حرکت به سوی جبهه، وقتی که همه در قطار خوابیده بودند، پیشنهاد داد تا به آسمان و ستارگان بنگریم. خودش هم محو تماشای آسمان شد؛ با اشک‌هایی بر گونه‌هایش.  سپس اینچنین گفت: «خدایا! قربانت شوم. خدایا برایت بمیرم. با این همه نشانه که به ما دادی، باز ما از تو غافل هستیم.»

خاطره‌ای از شهید علی‌اکبر مقصودی به نقل از دوستش

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31