همیشه در خانه را بر روی نیازمندان باز می‌گذاشت

8976

ایستادگی در برابر ضد انقلاب

سیروس و 2نفر از همرزمانش، شبانه برای درست کردن بلدوزر راهی مریوان شده بودند، در راه بازگشت کومله‌ها توسط فرد نفوذی متوجه حضور آن‌ها شده بودند و  کمین کرده بودند، هنگامی که خودروی سیروس به کمین آن‌ها برخورد کرده بودند، شروع به تیراندازی کردند. خودرو از جاده منحرف شد. در این میان یکی از همرزمانش بی‌هوش شد. با تیراندازی کومله‌ها، سیروس از ناحیه پهلو، پا و بازوی راستش مجروح شد. حسین، دیگر همرزم سیروس با دیدن خون جمع شده جلوی پای او فریاد بلندی زد. سیروس به او گفت: «پاسدار خمینی جلوی دشمن باید جیغ و فریاد بزند؟! کسی که پاسدار وظیفه شد باید این مسائل را در نظر بگیرد.» این را که سیروس گفت، دل حسین اندازه کوهی شد و ترسش ریخت.

پدر شهید سیروس زارع

ایمان

یک روز در وسایل راضیه تقویمی پیدا کردم. این تقویم را خودش خریده بود. وقتی بازش کردم، دیدم درونش نوشته شده است: «نام و نام خانوادگی: شهید گمنام، شماره شناسنامه: 110، آدرس: دربست دل خدا، تلفن: همیشه اشغال است؛ چون همیشه با خدا صحبت می‌کنم.»

مادر شهید راضیه کشاورز

مهمان‌نواز نیازمندان بود

محمدرضا بسیار خون‌گرم بود و روحیه‌ای داشت که می‌توانست در 1برخورد با دیگران صمیمی شود. روزی در منزل نشسته بودیم که محمدرضا «یا الله» گفت و پشت سرش 2خانم و 1آقا وارد منزلمان شدند. محمدرضا من را کنار کشید و برایم تعریف کرد که این خانواده مشهدی می‌خواستند به تخت جمشید بروند؛ به علت باران شدید نتوانسته بودند. در مورد این موضوع با یکدیگر صحبت می‌کردند که محمدرضا از مشکل‌شان مطلع شد. جلو رفته بود و آن‌ها را به منزل دعوت کرد. به این کارهایش عادت داشتم. بارها پیش می‌آمد، گداهایی را که در کوچه می‌دید، ابتدا اجازه می‌گرفت و سپس به منزل می‌آورد. به آن‌ها چای و ناهار می‌داد و پس از استراحت، آن‌ها را بدرقه می‌کرد.

مادر شهید محمدرضا رفیعی

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31