دوری از ریا
محمد هر شب قبل اذان صبح بیدار میشد، نماز شب و بعد از اذان نماز صبح میخواند و سپس میخوابید. با دوستانش قرار گذاشته بودند که همدیگر را برای نماز شب بیدار کنند. من این موضوع را نمیدانستم و وقتی برای نماز صبح بیدارش میکردم، میدیدم که این دست و آن دست میکرد. یک روز به من گفت: «مادر من ساعت 5 بیدار میشم، نماز شب میخوانم و بعد هم نماز صبحم را میخوانم و میخوابم.» گفتم مادر چرا نمیگی که من بیدارت نکنم؟ گفت: «اگر به شما بگویم شما برای دیگران تعریف میکنی. نمیخواستم کسی بداند.»
مادر شهید محمد مهدوی
از جنس مردم
هر چند من برخورد زیادی با شهید رجایی نداشتم؛ اما از همان چند برخوردم با ایشان چیزهای زیادی یاد گرفتم. شهید رجایی فرد بیادعا و سادهای بود. زمانی که شهید رجایی نخستوزیر بود، ما بازدیدی از دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش داشتیم. شیوه حرکت بنیصدر(رئیس جمهور) طوری بود که همه باید کنار میرفتند و ادای احترام میکردند؛ اما نخستوزیر(شهید رجایی) همراه مردم و پشت سر رییسجمهور حرکت میکرد.
مردم از اینکه جلوی رئیسجمهور بیایند، هراس و واهمه داشتند؛ اما به محض اینکه به شهید رجایی میرسیدند، لبخندی به او میزدند و میگفتند: «آقای رجایی یک عکس با هم بگیریم؟» شهید رجایی لبخندی میزد و میگفت: «بگیریم.»
ردار رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام
آماده شهادت
بیشتر سخنرانيهای شهید دیالمه در دانشكده داروسازی و دانشكده ادبيات بود. در سخنرانیهای او درگیری زیادی اتفاق میافتاد. اعضای منافقین و طرفداران ميثمي و گروه فرقان جلسه سخنراني را به هم ميزدند. او اولين كسي بود كه در مشهد خانمها و آقايان را در جلساتش جدا مينشاند؛ حتي مورد نكوهش بعضي هم قرار ميگرفت، كه حالا اول كار است و هنوز زود است؛ اما ميگفت: «اول و آخر ندارد. كاری كه حرام است از ابتدا بايد جلويش را گرفت.» البته كساني بودند كه بيحجاب بودند و راحت سؤالاتشان را مطرح ميكردند و او هم جواب سوالشان را ميداد.
یکبار در یکی از جلسات سخنرانیهای او، نامهای به دستش دادند که نوشته شده بود: «داخل جلسه بمبی کار گذاشته شده و تا چند دقیقه دیگر منفجر میشود.» او هم نامه را بست و گفت: «ما آمادهایم و هر کس که میخواهد جلسه را ترک کند.» عده خیلی کمی جلسه را ترک کردند و بمبی هم در کار نبود.
محافظ شهید عبدالحمید دیالمه