پسرم از شهدا طلب شهادت کرده بود

90562487

توسل به حضرت ابوالفضل

همیشه هر اتفاقی که می‌افتاد به حضرت ابوالفضل توسل می‌کرد و ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت. یکبار برایم تعریف کرد: «هنگامی که بچه بودم در بازار آهنگری با دایی‌ام کار می‌کردم آهنگری که می‌کردم، پتکی به آهن زدم و تراشة آهن وارد چشم چپم شد. دکترها گفته بودند که بیناییت را برای همیشه از دست می‌دهی، خیلی گریه کردم و دلم شکست، به حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) توسل کردم و بینایی چشمم برگشت.»

پسر شهید رجبعلی حبیب‌زاده

طلب شهادت از شهدا

مزار شهدا برای مهدی مکانی بود که آرامش می‌گرفت. دوستانش تعریف می‌کردند که هر وقت به مزار شهدای گمنام می‌رفتیم، مهدی بسیار گریه و مناجات می‌کرد.

سه روز قبل از شهادتش، دوستانش قرار رفتن به مزار شهدا گذاشته بودند؛ ولی مهدی گفته بود که من نمی‌آیم. وقتی دوستانش علت را جویا شدند، گفته بود: «شهدا خلف وعده کرده‌اند.» پسرم از آن‌ها طلب شهادت کرده بود و در نهایت هم به آرزویش رسید.

مادر شهید مهدی درویشی

خلق نیکو

پدرم به شدت خوش‌اخلاق و دلسوز بود. به یاد دارم که او همیشه عادت داشت اسلحه‌اش را بالای سرش بگذارد؛ چون هر لحظه ممکن بود ضدانقلاب به منزلمان هجوم آورد، برای همین سعی می‌کرد تا آمادگی‌اش را حفظ کند. زمانی که خوابش برد، من آرام اسلحه را برداشتم و کنجکاوانه آن را واکاوی کردم. ناگهان گلوله‌ای شلیک شد. پدرم از خواب پرید و بعد از اینکه اطراف را بررسی کرد، متوجه شد من با رنگ پریده کنارش ایستاده‌ام! تمام اعضای خانواده وارد اتاق شدند. همه ترسیده بودند و من بیشتر از بقیه! نگران بودم. فکر می‌کردم، پدر حتما من را دعوا می‌کند؛ اما او سریع من را در آغوش گرفت و مقداری آب به من داد و نوازشم کرد.

پسر شهید داریوش چاپاری


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31