تاکید شهید افشاریان بر بازگویی جنایات گروهک‌ها و ضدانقلاب

994789jfk

وصیت شهید اردلان قبل از شهادت

در پاییز سال 1368 تصمیم گرفته شد تا گروهی از پاسداران را برای مقابله با ضدانقلاب‌ها به شهر بوکان اعزام کنند. او جزو اولین گروه اعزامی بود. وقتی که اسامی افراد را قرائت می‌کردند من در آن محل حضور داشتم. زمانی که اسم علی اردلان خوانده شد، با خوشحالی و شور از جایش بلند شد و با صدای بلند گفت: «علی شیر خدا خواهد شد.»

من هم جزو گروه اعزامی بودم. در شهر بوکان هم نزد من آمد و چند قطعه عکس به من تحویل داد و گفت: «من می‌دانم شهید می‌شوم، این عکس‌ها را به مادرم بده و به او بگو من شهید شدم، برایم گریه نکند و افتخار کند که من شهید شده‌ام. امام را فراموش نکند و تا می‌تواند به انقلاب و جمهوری اسلامی کمک کند.»

گویی به او الهام شده بود که در آن ماموریت به شهادت می‌رسد.

به نقل از هم‌رزم شهید علی اردلان، غلامحسین محمدیاری

منطقه جنگی دیواندره

شهید افشاریان در منطقه دیواندره خدمت می‌کرد. آن زمان دیواندره از مناطق ناامن کردستان بود. بعد از ازدواجمان او یکبار من را با خود آنجا برد. کوچه پس کوچه‌های آن‌جا برای او خاطره بود. از شهادت و مجروح شدن دوستانش برای من تعریف می‌کرد و محل شهادت آن‌ها را به من نشان می‌داد. همان روز من شاهد ترور یک نوجوان چهارده ساله بودم که جلوی چشمان من شهید شد. با دیدن این صحنه شهید افشاریان به من گفت: «تو باید این جنایت‌ها را برای دیگران بازگو کنی که این مزدوران چه جفایی در حق مردم مظلوم کردستان روا می‌دارند.» او با این صحبت‌ها و کارها می‌خواست من را آماده کند تا تحمل شهادت او را داشته باشم.

به نقل از همسر شهید یوسف افشاریان

خدمت بی‌منت

در خیلی از کارها مهارت داشت. علاوه بر حرفه قنادی که در مغازه پدر آموخته بود، به حرفه جوشکاری و بنایی هم علاقه داشت. در همان سال‌هایی که در سپاه خدمت می‌کرد، به کمک یکی از هم‌رزمانش که مشغول ساختمان‌سازی بود و وضع مالی ضعیفی داشت، می‌رفت و تا دیروقت کار بنایی می‌کرد. بی‌منت و فقط برای رضای خدا و کمک به بندگان او این کارها را انجام می‌داد و از اینکه با دست او گره‌ای از مشکلات رزمندگان باز می‌شد، لذت می‌برد.

به نقل از دوست شهید محمدرضا ترابیان


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31