خنجر کینه‌ای که بر سینه سید حسینی نشست

Zshahidشهید سیدعلیرضا حسینی در سال ۱۳۳۷ش در خانواده‌ای مستضعف و مذهبی در شهر تهران چشم به جهان هستی گشود و از کودکی با معرفتی‌ انقلاب‌‌گونه پای در رکاب جریانات انقلابی نهاد و از زمانی که خود را شناخت، ارزش‏‌های معنوی را بر مادیات ترجیح ‌داد. روزهای سید، یکی پس از دیگری سپری می‌شد و این دنیا با همه رنگ و بویی که داشت نتوانست وی را در دام خویش گرفتار سازد.

اوج‌‏گیری مبارزات شکوهمند ملت، مصادف با فعالیت‏‌های انقلابی چشم‏گیر سید شد. تکبیرگویان در راهپیمایی‌ها سینه‌اش را سپر کرد و شب‏‌ها با پخش اعلامیه مراد و مقتدایش، در مسیر انقلاب قدم بر‌می‌داشت.

بارها به دوستان و هم‌رکابانش گفته بود: «انقلاب اسلامی باعث شد تا من به زندگی از دید دیگری نگاه کنم.» از این‏رو، پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز با همه نیرو خود را در خدمت آن قرار داد. در بسیج مستضعفین فعالانه شرکت داشت و به‏عنوان سرپرست بسیج نیروگاه منتظر قائم، به کارکنان این نیروگاه فنون نظامی را آموزش داد و آنان را برای مقابله با دشمنان انقلاب آماده ساخت.

در انجمن اسلامی نیروگاه نیز شرکت داشت و هم‏چنین یکی از اعضای هیأت اجرائی اتحادیه کارکنان نیروگاه منتظر قائم بود. در سنگر مساجد هم فعالانه حضور داشت و از اعضای گروه‏های مقاومت مساجد بود و در جهت خود کفایی و استقلال اقتصادی کشور و از میان برداشتن آثار رژیم ستم‏‌شاهی، در جهاد سازندگی نیز فعال بود و به ‏سبب تعهد و پشتکار فراوانش، مسئولیت جهاد سازندگی نیروگاه محل کارش را نیز بر عهده داشت.

در مقابله با دسیسه‌های گروهک‏های ضد انقلاب و وابسته به امپریالیسم و کمونیسیم غرب و شرق،  به کردستان عزیمت کرد و پس از بازگشت از آنجا، با برپا کردن نمایشگاهی، جنایات گروهک‏های آن منطقه را به تصویر کشاند.

به‏ دنبال تجاوز مزدوران بعثی به خاک میهن اسلامی، داوطلبانه به جبهه عزیمت نمود و در این باره گفت: «من نمی‌توانم به خودم بقبولانم که برادرانم در مرز‌ها شهید شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم.» پس از بازگشت از جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، کماکان بار سنگین مسئولیت‌های فراوانش را با عزمی استوار با سختی به دوش کشید؛ به ‏ویژه پس از گسترش جنایات منافقین در مبارزه با آن‌ها، با نهادهای انقلابی و دادستانی انقلاب همکاری نزدیک داشت و در همه سنگرهای اسلام، سنگرنشینی مقاوم و استوار شد.

فعالیت‏‌های انقلابی و صادقانه شهید حسینی، کینه و عداوت منافقین، این مزدوران خودفروخته آمریکا را برانگیخت؛ به ‏طوری‏‌ که آنان بار‌ها وی را تهدید به مرگ کرده بودند. خودش می‌گفت: «می‌دانم درصدد هستند که مرا از بین ببرند، ولی من از این‏‌ها باکی ندارم».

سرانجام پس از گذشت‌ سال‌های سخت انقلاب و حماسه، سحرگاه سه‏ شنبه هشتم دی‌‏ماه 1360 دو تن از تروریست‌های منافق و کوردلی که عداوت دیرین خود را با صفوف مردمی انقلاب آشکار کرده بودند؛ هنگامی که سید، به قصد سر کار رفتن از منزل خارج شده بود، بدن مطهر او را آماج گلوله‌های نفرت‌انگیز خود ساختند و سید، این سلاله‌ پاک رسول‏ الله(ص) بال در بال ملائک گشود تا ورقی دیگر از این دفتر ایثار و شهادت در برابر اندیشه‌های التقاطی منافقین گرگ‌صفت رقم خورد.

منبع:دفاع پرس


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31