فرانسه اولین کشور حامی علنی منافقین مردم ایران پس از انقلاب اسلامی تا به امروز نه تنها خاطره خوشی از دولت های فرانسه ندارند، بلکه صدمات زیادی نیز از اقدامات فرانسوی ها در حمایت های بی حد وحصر از رژیم صدام در جنگ تحمیلی، پناه دادن به گروهک تروریستی منافقین، کارشکنی در توافقنامه هسته ای و چندین پرونده دیگر دارند؛ در مطلب زیر به تعامل خوب پاریس با منافقین خواهیم پرداخت. در سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق همه توان خود را به کار گرفته بود
پدرم با خانواده منافقین با محبت برخورد میکرد دشمنی که تبدیل به دوست شد مادرم میگفت: پدرتان هیبت خاصی داشت؛ در عین حال خیلی مهربان بود. زمانی که پدرم در کردستان فرمانده بود، میدانست همسر یکی از خانمهای روستا منافق است. او مدتی خانم باردارش را تنها گذاشته و رفته بود. آن زمان زمستان و هوا سرد بود. پدرم چند نفر از نیروهایش را فرستاده بود تا برای این خانواده آذوقه ببرند و از او سر بزنند. بعد از این که شوهر این خانم برگشت، خیلی عصبانی شده بود؛ اما آن خانم
مروری بر فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شهید حجتالاسلام بشارت شهید حجتالاسلام محمدتقی بشارت در سال۱۳۲۴ در شهرضا دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در این شهر به پایان رساند. سپس به علت علاقه به علوم دینی و معارف اسلامی به حوزه علمیه اصفهان راه یافت و تحصیلات حوزوی خود را آغاز نمود. وی تحصیلات خود را در حوزههای علمیه مشهد و قم ادامه داد و سطح چهار را در رشته الهیات و معارف اسلامی با موفقیت به پایان رساند. شهید بشارت طی این مدت از محضر اساتیدی گرانقدر چون آیتاللهالعظمی مرعشینجفی، آیتالله حسین نوریهمدانی، آیتالله صافیگلپایگانی
شرح شهادت ادموند در مسیر بازگشت به خانه، بهدست منافقین بخشش برای انقلاب آن زمان حقوق ما حدود 2000تومان بود. یک روز که ابراهیم از سر کار آمده بود، به او گفتم خرید کند، ولی ابراهیم گفت: «یک قران هم پول ندارم.» بعدها دوستانش گفتند که ابراهیم یک پسر جوان را دیده بود که روزنامههای منافقین را میفروخت و از طرفداران آنها بود؛ اما بعد که با آن پسر صحبت کرده بود، متوجه شد او یک طرفدار ساده است و به دلیل مشکلات اقتصادی چنین کاری را انجام میدهد. ابراهیم هم هر چه از حقوقش مانده بود را به او داد و برایش بلیط تهیه کرد تا به خانهاش برگردد.
منافقین شادی کریسمس را از ما گرفتند وقتی به خانه برمی گشت مقابل مسجدالجواد گلولهای به شکمش اصابت کرد. دو نفر از دوستانش که آنجا بودند او را به بیمارستان جم بردند، ساعتی بعد پسرم به بیمارستان امام خمینی (ره) منتقل شد اما به خاطر خونریزی شدید جان سپرد. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی هابیلیان هنوز هم وقتی میخواهد خاطرات خرداد و شهریور سال 13۶۰ را بیان کند بغض و اشک مانع میشود. ۳۳ سال قبل زندگی برای او به گونه دیگری رقم خورد. پیرزن عصا زنان وارد اتاق شد و درحالی که به عکس همسر و پسرش خیره شده بود از روزهایی گفت که خیابانهای
منافقین با ترورهای گسترده دنبال سهمخواهی از انقلاب بودند پس از پیروزی انقلاب گروهک منافقین طلبکارانه این نهضت مردمی را از آن خود دانسته و به سهمخواهی از آن روی آورد؛ اما پس از اینکه میان مردم جایگاهی پیدا نکرد مواضع خصمانهای علیه نظام جمهوری اسلامی اتخاذ کرد و به ترور سران مملکت و مردم کوچه و بازار پرداخت. عناصر گروهک منافقین در 1دی1360 امامقلی جعفرزاده و مجتبی استکی را در خیابان خواجهربیع مشهد بهشهادت رساندند. شهید جعفرزاده در زمان شهادت در سمت فرمانداری شهرکرد مشغول خدمت بود. در ادامه به شرح
خاطرات شهید مفتح به نقل از محافظ ایشان هنگام ورود حضرت امام شهید مفتح چه فعالیتی داشتند؟ هنگام تشریففرمائی حضرت امام، شهید مفتح در کمیته استقبال، فعالیت داشتند و کمیته انتظامات را تشکیل دادند، من هم افتخار داشتم که در این کمیته در خدمت او باشم. در نماز عید فطر سال 1357 در کنار او بودید؟ بله، یادم هست که سه صف پشت سر او ایستاده بودند. نماز که تمام شد، او پیام داد و راهپیمایی شروع شد. در ابتدای خیابان دولت، مأموران حمله کردند و او به زمین خورد و عمامه از سرش افتاد. عدهای دور او را که ضربه خورده بود، گرفتند؛ اما شهید مفتح بلند شد و
روایت آیتالله العظمی حسین نوری همدانی از زندگی شهید مفتح در سال 1321شمسی، برای فراگیری ادبیات و صرف و نحو وارد مدرسه علمیه همدان، مدرسه مرحوم آخوند، شدم. پدرم که یکی از علمای همدان بود، مرا نزد آیتالله العظمی آخوند ملاعلی همدانی برد و به ایشان پیشنهاد کرد که حجرهای در مدرسه در اختیارم بگذارند. مرحوم آخوند فرمود: «صبر کنید تا هم حجرهای مناسبی از لحاظ استعداد و هوش و... در نظر بگیریم، تنها تعیین حجره کافی نیست.» بعد از دو سه روز که همراه پدرم خدمتشان رفتیم، فرمود: «یک هم حجرهای مناسب از لحاظ هوش و ذکاوت و تقوی و اصالت خانوادگی برایش در نظر
روایت رهبر انقلاب از مجاهدتهای شهید مفتح شهید آیت الله محمد مفتح در ۲۷ آذر سال۵۸ توسط گروهک فرقان به شهادت رسید. امام خامنه ای در سخنرانی خود مطالبی در خصوص مجاهدت های او را بیان کردند. به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان (خانوادۀ شهدای ترور کشور) آیت الله محمد مفتح در سال 1307، در خانوادهای روحانی در همدان به دنیا آمد. پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری
شهید مفتح جزو پیشگامان مبارزه با استکبار بود شهید مفتح در نگاه شهید بهشتی مرحوم دکتر مفتح از دوستان قدیم من بود و اولین آشنایی ما با هم در سال 1325 بود که من به قم مشرف شدم. در آن موقع که درس کفایه مرحوم آقای داماد را میرفتم، ایشان هم در همان درس حاضر میشد و همچنین در درس مکاسب هم با هم بودیم. آشنا بودیم. دوست بودیم. بعد در قم یک گروه فعال فرهنگی به وجود آوردیم و ایشان در آن گروه عضویت داشت. در فاصله سالهای 1333 و 1336 دبیرستان دانش را به عنوان یک دبیرستان مترقی فرهنگی اسلامی تاسیس کردیم. بعد از یک سال، آقای دکتر مفتح به عنوان
پیکر پسرم را در خیابان پاسداران چاک چاک کردند تا سوریه رفته و با تروریستهای داعش جنگیده بود؛ اما اینجا در تهران، امالقرای جهان اسلام شهید شد؛ به دست کسانی که مدعی صلح و دوستی بودند، اما با مأموران تأمین امنیت کشور همان رفتاری را کردند که داعش با مردم سوریه و عراق میکرد. رفته بود سوریه جنگیده بود تا نیاز نباشد اینجا در تهران مقابل تروریستها بایستند؛ اما رد خشونت جایی وسط همین پایتخت امن غرب آسیا سربرآورد؛ تهران خیابان پاسداران، گلستان هفتم، مقابل منزل نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی. مریدان تابنده آمده بودند تا بکشند و بسوزانند. در
یادی از شهدای عملیات تروریستی تاسوعای حسینی در چابهار ظهر روز چهارشنبه ۲۴آذر۱۳۸۹ مصادف با نهم محرمالحرام، طی 2 انفجار انتحاری دستههای عزاداری سید و سالار شهیدان به خاک و خون کشیده شد. این انفجارها درحالی روی داد که مسلمانان بیدفاع و سوگوار شهرستان چابهار برای زنده نگه داشتن ارزشهای قیام عاشورا مشغول عزاداری بودند. حادثه تروریستی چابهار در ساعت۱۰:۳۰ صبح در نزدیکی مسجد امام حسین (ع) و میدان فرمانداری چابهار توسط پسماندههای گروهک ترویستی جندالشیطان به وقوع پیوست. طی این حادثه 35تن از پیروان راستین سرور و سالار شهیدان در خون خود غلتیدند و
روایت زندگی شهید دستغیب از زبان دخترش در تاریخ 20آذر1360 در شیراز هنگامی که آیتالله عبدالحسین دستغیب عازم نماز جمعه بود به دست یکی از عوامل گروه تروریستی منافقین به نام گوهر ادب آواز به شهادت رسید. در این فاجعه 12 تن از مردم نیز به شهادت رسیدند. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از مصاحبه با دختر شهید، سیده بتول دستغیب، است: روشهای تربیتی شهیددستغیب چگونه بود؟ ایشان همیشه خیلی آرام بود
مروری بر زندگی مبارزاتی آیتالله عبدالحسین دستغیب عبدالحسین دستغیب در عاشوراي سال 1332 هجري قمري برابر با 1292 شمسی در شيراز متولد شد. پدرش، مرحوم سيدمحمدتقي فرزند سيدميرزا هدايتالله از مراجع عاليقدر تقليد بود که هنگام تولد فرزندش در کربلا بهسرمي برد. خاندان دستغيب از سادات حسني و حسيني به شمار ميرفتند که از چهار قرن پيش در شيراز به دستغيب معروف شده بودند. تحصيلات حوزوي: سيدعبدالحسين در کودکي
مواضع شهید دستغیب در مقابل منافقین در اوایل پیروزی انقلاب کمتر کسی خطر منافقین را درک می کرد، ولی آن شهید بزرگوار افشاگری را آغاز کرد. بسیاری از خانه های تیمی منافقین با ترغیب ایشان کشف شد و بسیاری از آنان (منافقین) به دادگاه سپرده شدند. شهید در خطبه 13 آذر 1360 یعنی آخرین خطبه خود اشاره کرد:« تا یک خانه تیمی باقی بماند، وظیفه همه مسلمانان است که آن ها را پیدا کنند و به مسئولین بسپارند.» آن ها هم در ترور شخصیت وی از هیچ کاری کوتاهی نکردند و با کمک روحانی نماها و ساواکی های سابق و تحت لوای انقلابی بودن، نقش منافقانه خود را ایفا