تصویر من از سازمان بعد از 18 سال اسارت

" علی نخعی "

قسمت آخر خاطران 18 ساله اسیر تروریست

 

 

Nakhaee

 

فروپاشی تفکرات خشونت گرای رجوی تروریست

قبل از تهاجم آمریکا به عراق اجازه فکر کردن به مسائل شخصی خود را نداشتیم ، فرد تمام عیار باید در اختیار اهداف تروریستی رجوی باشد ، دستور رجوی در حکم دستور خداست و مخالفت با رجوی مخالفت با خدا بود .

ابریشمچی می گفت مسئولیت همه ما با مسعود است و مسئول مسعود فقط خداست ، هر فرمانی که از بالا می رسد فرد بی چون و چرا موظف به اجرای آن بود ، مناسبات خشک و خشن و سوژه قرار دادن افراد در نشست های جمعی اجباری همچنان برقرار بود .

اما با فروپاشی صدام ، آمریکایی ها کنترل این گروهک را به دست گرفته و مجموعه انتقادات موجب شده که مسئولین گروهک رفتار ملایم تری بگیرند تا دامنه اعتراضات افزایش پیدا نکند ، ولی این شیوه نیز فایده ای نداشت ، به گونه ای که بعد از مدتی نارضایتی گسترده شد و شمار افرادی که خواهان جدایی از سازمان بودند رو به افزایش نهاد .

مضافاً این که استاتو ( تعیین وضعیت حقوقی و مشمول قرار گرفتن مجاهدین از سوی آمریکا در چهاردهم ژوئن به عنوان اسیران جنگی ) نیز تغییری در تصمیم افراد به جدایی از سازمان نداشت .

به نحوی که تا زمانی که من در کمپ آمریکایی ها بودم حدود 600 نفر از اعضای سازمان به طرف مختلف خود را تسلیم آمریکایی ها نموده و در کمپ حضور داشتند و خواهان بازگشت به ایران بودند .

اندکی پس از بازگشتم به ایران از طریق رسانه ها مطلع شدم که این رقم افزایش داشته ، شرایط یأس و ناامیدی فضای اردوگاه اشرف را پر کرده و اکثراً به بیماری های افسردگی و روحی روانی ناشی از غربت زدگی و دوری از خانواده گرفتار شده اند و تمایل شدیدی به بازگشت دارند .

که در صورت فراهم شدن زمینه های لازم عموماً کسی داخل سازمان نخواهد ماند ، به خصوص کادرهای قدیمی و با سابقه گروهک که همه چیزشان را از دست رفته می دیدند ، تمایل شدیدی به خروج از این فرقه تروریستی داشتند و این مسئله به طور جد در محفل هایی که با هم داشتیم مطرح بود .

و لیکن عنوان می کردند دستمان خالی است و پس از بیست و چند سال روی بازگشت نزد خانواده هایمان را نداریم و بعضاً در فضای رودربایستی قرار گرفته و برخی هم متأثر از تبلیغات منفی این گروهک بودند که مانع تصمیم آنها می شد .

خانواده و حیات دوباره :

حضور سبز خانواده ها در اسارتگاه اشرف و دیدار با فرزندان و بستگان و همسران خود ، امکان ادامه زندگی و حیات دوباره ای به فراموش شدگان تاریخ بخشید .

با گذشت یک نسل هیچ کس حق کوچکترین ارتباط و تماسی ولو تلفنی را خانواده نداشت ، گروهک تروریستی مجاهدین وابستگی به خانواده را مانع اهداف تروریستی می دانست و می گفت نفر را از مبارزه سرنگونی رژیم باز می دارد .

ولی چون مسئله عواطف خانوادگی خیلی عمیق تر از این حرف ها بود هر کدام خانواده هایشان که آمده بودند با تجدید خاطرات گذشته قلبشان پیش خانواده بود و از آن به بعد سازماندهی فکری نفرات عوض شد و عموماً هیچکدام از نفرات با سازمان نبودند و دل خوشی از ادامه همراهی با تروریست را نداشتند .

به واقع به دنبال روزنه نجاتی بودند و هستند ، اما بمباران تبلیغاتی دستگاه دروغ پرداز رجوی این فرصت را از آنها سلب کرده و ادامه چنین حرکت ها لازمه استفاده از هر امکان و ابزاری برای هویت بخشی به این سوختگان می باشد .

نگاه فرماندهان آمریکایی به تشکیلات تروریستی مجاهدین :

فرماندهان آمریکایی مستقر در کمپ ، نفرات پناهنده را تشویق می کردند ، آنها به ما می گفتند خیلی کار خوبی کردید که فرار کردید ، راحت شدید ، ژنرال میلر فرمانده کمپ آمریکاییان ، نامه ای به ما نوشت و گفت شجاعت به خرج دادید که از آنها ( مجاهدین ) جدا شدید .

یکبار هم سرهنگ جرجتس عنوان کرد مجاهدین تمام شده هستند و کماکان در لیست گروه های تروریستی باقی خواهند ماند . موقعی که می خواستیم برای اولین بار با صلیب دیدار کنیم ، وی توصیه می کرد هر چه از مجاهدین دیده و سرتان آورده اند با دست باز به صلیب بگویید .

مجاهدین نوکر حلقه به گوش صدام :

اگر چه گروهک تروریستی مجاهدین مدعی بود که تمامی تصمیمات را خودشان می گیرند و کاملاً از استقلال رأی برخوردار هستند ، ولی واقعیت امر چیز دیگری بود ، در واقع تمامی رهبران و فرماندهان زیر نظر نیروی اطلاعات و امنیت عراق یعنی استخبارات بودند .

و استخبارات در همه جا مستقر بود و بر فعالیت ها و ایاب و ذهاب نیروهای گروهک مجاهدین نظارت و آنها را تحت کنترل داشت ، ضمناً حفاظت قرارگاه ها بر عهده نیروهای عراقی بود و به فاصله هر 200 تا 300 متر یک تعداد از عراقی ها با تجهیزات کامل مستقر بودند .

علاوه بر آن یکسری نیروهای ویژه ، حفاظت هوایی قرارگاه ها را بر عهده داشتند که با پدافند ضد هوایی به نام رولاند و راهدار و سیستم های هشدار دهنده و آژیر خطر از قرارگاه محافظت می نمودند ، تردد گروهک تروریستی در داخل شهرها نیز با همراهی نیروهای استخبارات بود .

همچنین تمامی آموزش های تروریستی توسط نیروهای عراقی صورت می گرفت که این آموزش های عبارت بودند از : رزم نفری ، آموزش سلاح های سبک و سنگین ، آموزش رانندگی زرهی مانند نفربر و تانک ، آموزش تعمیرات خودروهای زرهی ، آموزش صنایع ، آموزش های کوپر و آموزش های انبارداری و ....

نیروهای استخبارات در همه قرارگاه ها حضور داشتند و در قرارگاه بدیع زادگان که در نزدیکی بغداد و فلوجه بود و محل استقرار سر کردگان گروهک مجاهدین بود ، حضور نیروهای اطلاعاتی عراق بیشتر و حفاظت این قرارگاه با شدت بیشتر صورت می گرفت .

هنگامی که دولت صدام می خواست سلاح و تجهیزات نظامی تحویل رجوی دهد ، حضور نیروهای استخبارات الزامی بود و جالب این که گاهی اوقات در هنگام تحویل تجهیزات به طور مخفیانه مبلغ پول به عنوان هدیه یا رشوه به نیروهای استخبارات داده می شد تا آنها متقابلاً تجهیزات بیشتری را تهیه نمایند و از گروهک مجاهدین به نحو مطلوبتری دفاع کنند .

نمونه دیگر از وابستگی گروهک مجاهدین به صدامیان مربوط به تهیه و تأمین آب مورد نیاز قرارگاه ها بود ، مثلاً آب شرب مورد نیاز قرارگاه اشرف از کانالی به فاصله 15 کیلومتری توسط عراقی ها لوله کشی شده بود و در کنار کانال آب توسط پمپ پمپاژ می شود و یک گروهان نظامی عراقی به صورت 24 ساعته بر روند انتقال آب نظارت و نگهبانی می دادند ، در داخل قرارگاه نیز دو مکان برای تصفیه آب وجود داشت و در محل تصفیه نیز نیروهای عراقی حضور داشتند و تصفیه آب را در اختیار خودشان داشتند .

نمونه دیگر این که در داخل قرارگاه اشرف محلی به نام هتل وجود داشت که محل استقرار نیروهای عراقی به تعداد 200 تا 250 نفر بود ، که از افسر تا درجه دار و سرباز عادی در بین آنها بود و امور مربوط به تعمیر سلاح های سبک و سنگین و تعمیر خودروهای زرهی و تعمیرات امور الکتریکی مخابرات بر عهده آنها بوده و قطعات مورد نیاز نیز توسط همان نیروهای عراقی و از انبارهای ارتش عراق تهیه می شد .

تصویر من از سازمان بعد از 18 سال اسارت :

در ابتدا تصور من این بود که من به اسارت سازمان مجاهدین در آمدم که همانند سایر سازمان ها و احزاب و گروه ها دارای هدف مشخص و عملکرد معینی است ، اما بعدها متوجه شدم اعمال و رفتار سردمداران این مجموعه نه در قالب سازمان و نه گروه قابل گنجاندن است ، بلکه گروهکی است که کاری جز نوکری ایادی غرب و صهیونیست ها را ندارد .

زمانی کودکان را به غرب می فروشد ، زمانی جهت خوش خدمتی به صدام کُردها و شیعیان عراق را قتل عام می کند و زمانی هم برای حفظ بقای خود برای نیروهای آمریکایی جاسوسی می کند و زمانی هموطنان ایرانی خود را طی عملیات های تروریستی قتل عام می نماید .

علیرغم این که شعارهای پر زرق و برق زیادی داده شده و بارها شروع صحبت آنها به نام خدا و خلق قهرمان آغاز گشته ، اما هیچکدام از آن شعارها جامعه عمل نپوشید و به تنها چیزی که اصلاً توجه نداشتند خلق قهرمان بود .

من مدت 18 سال در اسارت آنها بودم و در طی این مدت یکبار هم حتی نگذاشتند با خانواده ام تماس بگیرم چه به صورت مکاتبه ای و چه به صورت تلفنی ، به مدت 18 سال هیچ اطلاعی نه من از خانواده ام داشته ام و نه آنها از سرنوشت من اطلاعی پیدا نمودند .

پس از این که با مشقات فراوان از اسارتگاه اشرف فرار کردم و خود را تسلیم نیروهای آمریکایی نمودم و بعد از مدتی با همکاری مسئولین جمهوری اسلامی و صلیب سرخ جهانی به کشورم بازگشتم متوجه شدم پدر و مادرم فوت نموده اند ، من 18 سال از بهترین سال های عمرم را بیهوده تلف نمودم و در این مدت جز آموزش های تروریستی هیچ حرفه ای را نیاموخته تا بتوانم برای ادامه زندگی ام مفید باشد .

در پایان از کلیه مجامع بین المللی حقوق بشری تقاضا دارم که رنجنامه و شکایت مرا به گوش جهانیان برسانند تا جهانیان و انسان های آزاده اندیش متوجه شوند که به نام خدمت به خلق ، بدترین ظلم ها و جنایت ها نصیب خلق می شود و چگونه از افرادی مانند من و مشابه من سوء استفاده تروریستی شده و سالیان عمرم را از من گرفته اند .

خدا را شکر می کنم پس از 18 سال از اسارت در چنگال مجاهدین تروریست رهایی یافتم ، اما امثال من افراد زیادی هنوز در چنگال خفاشان اشرف گرفتار هستند که هر روز در باتلاق غرور و نفهمی دستگاه امامت پیشه رجوی بیشتر فرو می روند و امید آنها به تلاش سازمان های بین المللی و انسان های آزاده است .

به امید آن روز .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31