مردم عراق از مجاهدین متنفر هستند

گفتگو با علی اکرامی عضو پیشین سازمان مجاهدین

* شما به عنوان عضو بخش ارتباطات مجاهدین ،نظرتان را راجع به دیدگاه مردم عراق نسبت به مجاهدین و ادعاهای مجاهدین در این رابطه بیان کنید .

 

 

Ekrami

 

با سلام

ببینید، آنچه مجاهدین در مورد مردم عراق مطرح می کنند ، مطلقاً دروغ است و مثال این که شرکت چند نفر در تظاهراتشان را 35000 نفر اعلام می کند ، تعدادی از طرفداران صدام و اهل سنتی که در زمان صدام دارای امتیاز بوده اند را مردم عراق می نامد و می خواهد با پیوند با آنان برای خود جای پایی در عراق بدون صدام ایجاد کند ، چرا که می داند در هیچ کجای دنیا جا ندارد.

مردم عراق بخاطر ارتباط سازمان با صدام از آن متنفرند ، به عنوان مثال من مدتها در بخش روابط بودم (بخش روابط ، وظیفه هماهنگی با نیروهای عراقی را داشت )، در آنجا با نفرات مخابرات هم در تماس بودیم و کم کم از موضع روابطی که با آنها داشتیم و تنظیمی که می کردند بر خلاف تصور اولیه ما که فکر می کردیم یک رابطه مستقل و پایا پای با نیروهای عراقی داریم ، مشخص شد که آنها مشخص می کردند ما چه باید بکنیم. یعنی در حکم یک تحت فرمان و تحت امر آنها بودیم. در خلال کارها، ارتباطاتی با مردم عراق داشتیم و عمق تنفر و انزجار مردم را از خودمان می دیدیم، چون می دیدند که ما با نیروهای مخابرات خیلی نزدیک هستیم، تأثیرات منفی زیادی روی مردم عراق داشت که تصور قبلی از ما داشتند. ما خیلی هم در این رابطه تلاش می کردیم که به نحوی خودمان را مستقل نشان بدهیم، ولی مشخص بود از نحوه تنظیم رابطه ای که داشتیم از این که هر جایی می رفتیم کوپل و اسکورت ما مخابراتی ها بودند،اینها همه برای مردم عراق مشخص بود.

در همین مدت من مسئولیت بردن نیروهای ارتش آزادیبخش به کربلا و نجف را داشتم. باز آنجا هم با مردم نجف و کربلا که شیعه هستند و ما فکر می کردیم چون ما مذهب شیعه داشتیم می توانیم یک سمپاتی داشته باشیم،ولی وقتی رفتیم آنجا دیدیم که برعکس است. به طوری که وقتی ما می رفتیم نیروهای مخابراتی مجبور می شدند کامل صحن را خالی کنند، کل محوطه صحن را نیروهای امنیتی پر می کرد. همراه ما نیروهای مخابراتی بود که به هر حال به نحوی از ابراز انزجار مردم و تهدیدات آنها نسبت به ما جلوگیری کنند،اما گاهی ما خودمان که رابطه مستقیم با مردم داشتیم و می رفتیم خرید ، به هر نحوی اینها به ما گوشزد می کردند که این نیروهای مخابرات نیروهای منفوری بین مردم عراق هستند. کارشان سرکوب شیعیان عراق است. اگر شما می گویید که مسلمان هستید و شیعه اید، چرا با اینها اینقدر رابطه تنگاتنگ و نزدیکی دارید؟ و این ارتباط باعث می شد که دافعه شدیدی بین مردم عراق بر علیه سازمان ایجاد کند.

در سال 70 ،بعد از تصرف کویت توسط نیروهای عراقی، من سازماندهی ام تغییر کرد و به بخش اطلاعات و عملیات اشرف منتقل شدم. چون من زبان عربی را می دانستم می خواستند که ما وضعیت نیروهای ارتش عراق و تهدیدات آن را در بیاوریم که در چه وضعی است، نیروهای آمریکایی چطورند، جمهوری اسلامی چقدر نفوذ کرده، نیروهای مخالف صدام که آنجا هستند، چقدر نفوذ دارند. من و دو نفر دیگر به نامهای جهانگیر و معین که در جریان انفجار اتوبوس کشته شد، یک پژوی سفید داشتیم و می رفتیم گشت جنوب با ما بود. یک گشت هم در کربلا بود که با یک تیم دیگر بود. ما می رفتیم اطلاعات آنجا را در می آوردیم می دادیم به سازمان و این اطلاعات را در اختیار استخبارات قرار می دادند.

بعد از دوران جنگ کویت نیروها به حال قفل راکد مانده بودند، چون در تحلیل های مسعود رجوی هیچ وقت پیش بینی نشده بود که جنگی به نام جنگ کویت رخ می دهد که بتواند برایش یک اقداماتی انجام بدهد. از یک طرف هم همه می دانند که با شروع جنگ کویت جبهه اصلی که جنگ ایران و عراق بود که رجوی سرمایه گذاری کرده بود رویش و می گفت ما در شکاف جنگ ایران و عراق کار می کنیم و از همین طریق می توانیم عملیات سرنگونی را برنامه ریزی کنیم، در اولویت دوم صدام قرار گرفت. چون ما با این تحلیل به عراق آمده بودیم که می گفتند ما یک استراتژی واحد در جنگ با ایران با عراق داریم و تحلیل رجوی هم این بود که هیچ وقت جمهوری اسلامی آتش بس و صلح را نمی پذیرد. همیشه در هر نشستی رجوی می گفت که صلح در حقیقت طناب دار رژیم است، جنگ شیشه عمرش است و بنابراین به هیچ وجه صلح نمی کند و به خاطر همین ما استراتژی را بر جنگ ایران و عراق بنا کردیم. بعد از این که نیروهای عراق مسیرشان را تغییر دادند و به سمت کویت رفتند،سازمان در حقیقت در یک بن بست قرار گرفت. همچنین نیروهای سازمان عمدتاً مسئله دار بودند که از این به بعد وضعیت چه می شود. چون مشخص بود که منبعد دیگر امکان رفتن ما به مرز نیست. چون عراقی ها گفته بودند که ما در لحظه نمی توانیم با دو تا رژیم بجنگیم. در این وضعیت کم کم راه عراق از راه سازمان جدا می شد و سازمان در حقیقت در یک بن بستی قرار گرفت.

در زمان پذیرش آتش بس در همان فاصله مسعود رجوی طی نشستی گفت که یک ملاقاتی با صدام حسین کرده که سه روز فرصت خواسته که بتواند در این سه روز عملیات فروغ جاویدان را سازماندهی کنند و به قول خودشان رژیم را سرنگون کنند. صدام حسین گفته بود که من سه روز بیشتر نمی توانم فرصت بدهم که به هر حال سه روز را مشخص کرده بود و گفته بود که در این سه روز عملیات آخر را انجام بدهید. عملیات فروغ انجام شد و رجوی می گفت ما پشتیبانی هوایی می شویم از طریق نیروهای عراقی پشتیبانی لجستیکی می شویم. ولی این پشتیبانی صورت نگرفت و ما ماندیم با نیروهای رژیم که به لحاظ کمیت چندین برابر ما بودند.

به هر حال ما شکست خوردیم و برگشتیم. آنجا که آتش بس پذیرفته شد در حقیقت سازمان آچمز شد. چون بر خلاف تحلیل هایش که می گفت رژیم آتش بس را نمی پذیرد و نمی تواند حکومتش را در صلح ادامه بدهد، آتش بس پذیرفته شد. در این شرایط دیگر سازمان مانده بود چکار کند که وقتی جنگ کویت شروع شد فهمید که به هر حال معادلات پیچیده تر شده، درگیریهای شهرهای عراق کم کم شدت می گرفت و به همین دلیل عمده نیروهایش را به منطقه کفری منتقل کرد تا به قول خودش بتواند جلوی سرنگونی صدام را بگیرد. سازمان سعی می کرد تحت عنوان عوامل ایران به این جنگ مشروعیت بدهد، ولی آنچه که مشخص بود می دانستیم نیروهای کرد مربوط به اتحادیه میهنی کردستان و همچنین مربوط به حزب دموکرات کردستان ازمنطقه شمال و از منطقه جنوب هم نیروهای بدر و مجلس اعلا و دیگر نیروهای شیعه، پیشروی شان را شروع کرده اند سازمان در حقیقت در هماهنگی و در خدمت برای صدام حسین مسئولیت حفاظت و نگهداری این قسمت از شمال که منطقه کفری و خالص و سلیمان بک را پذیرفته بودند، گفتند این قسمت را ما می گیریم و قسمت جنوب بغداد با شما. این طور هم نیروها را توجیه کردند که اینها نیروهای رژیم هستند و با لباس کردی دارند می آیند که حمله کنند به شما و باید ما در مقابل اینها مقاومت کنیم. در حالی که همان نیروهایی که شب اول و دوم و سوم در منطقه سلیمان بک اسیر کردند، همه از اعضای حزب یه‎کتی بودند و اصلاً پاسداری داخلشان نبود. اینها را تحویل نیروهای عراق دادند. این سالها در ذهن مردم عراق بود و همین الان هم یکی از شکایاتی که مردم عراق دارند، کشتن مردم کردستان است.

این وضعیت ادامه داشت تا این که به کمک نیروهای صدام حسین و خودشان، قیام اولیه مردم عراق سرکوب شد و به این دلیل هم خیلی دستمزد کلانی رجوی دریافت کرد چه به لحاظ سلاح، چه به لحاظ امکانات مالی، که درتلویزیونها هم نشان دادند پولهایی که می گرفتند و به هر حال بابت این خوش خدمتی که کردند به رژیم بعث آن مژدگانی را دریافت کرد.

بعد از جنگ کویت به قسمت نیرویی رفتم که مسئولیت تأمین نیروهای کارگر عراقی با من بود باضافه مصالح ساختمانی که آنجا هم باز رابطه هایی با اداره امنیت داشتیم، به لحاظ چک نیروهای عراقی، چون امکان داشت که نیروهای شیعه از طریق کارگرها نفوذ کنند. ما تمام مشخصات کارگرها را می گرفتیم و می دادیم به اداره امنیت بعقوبه، آنجا چک می کردند.

مثلاً یکی از مواردش این بود که ما هیچ وقت اسیران جنگی را راه نمی دادیم یا این که شیعه ها ورودشان در مناطق اماره یا بصره یا ناصریه یا منطقه مندلی ممنوع بود. که اینها همه دروغ بودن ادعایشان که ما با مردم عراق هستیم را می رساند.درب ِ قرارگاهشان کلاً به روی شیعیان بسته بود.

بعد از آن وارد سر رشته داری شدم وبعد از مدتی به بغداد رفتیم به قرارگاه جلال زاده سابق که کارم مترجم و همچنین افسر خدمات بود. آنجا هم گارد عارفی(مخابرات) مسئولیت حفاظت از پایگاه ما و همچنین خیابانهای اطراف را به عهده داشت.البته یک سری گشتها هم نیروهای سازمان برای جلوگیری از تهدیدات مردم عراق داشتند و آنجا کار من هماهنگ کردن اینها بود و همچنین نقش مترجم را داشتم در نشست هایی که می گذاشتند برایشان نشست های هفتگی که مرضیه زارع مسئول قرارگاه و مسئول بالاترش محبوبه جمشیدی با عراقی ها داشتند. بعد از این مجدداً به سر رشته داری برگشتم چون آنجا خیلی مسئله دار شده بودم به لحاظ مجموعه مسائلی که پیش آمده بود، بر سر استراتژی سازمان و مواضع سازمان و تناقضاتی که بیشتر روی روابطشان با نیروهای عارفی(استخبارات عراق) و قفل شدن در عراق داشتم، احساس می کردم وضعیت در عراق خوب نیست و نمیتوانیم در عراق بمانیم. من را سریع برگردادند به خود قرارگاه اشرف که قابل کنترل تر بود. آنجا من را در قسمت قصابی سازماندهی کردند.بچه هایی که آنجا بودند مسئله دار شده بودند که چرا من که در روابط بودم یک مرتبه گذاشتند مسئول قصابی ؟در واقع به نحوی می خواستند من را جلوی بچه ها خرد کنند و هم این که این کار ِسنگین یدی بود که نفر را مدتها سرگرم می کرد و اجازه فکر کردن پیدا نمی کرد و هم از بقیه منزوی بود.

به هر حال مردم عراق ، همواره سازمان را در کنار صدام دیده اند ، سوابق خیانت آنان بر مردم عراق آشکار است و بخصوص شرکت در کشتار مردم و مبارزان کردستان ، واقعیتی نیست که آن با بتوانند بپوشانند و لذا هیچگاه به سازمان اجازه نخواهند داد که در عراق بماند.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31