به استقبال شهادت رفت

 

Khatere35

بسیار دلسوز و مهربان بود

مصطفی به شدت دلسوز و مهربان بود. روزی من و مصطفی به حرم رفته بودیم و پس از زیارت قصد خارج شدن از حرم را کردیم. زمستان بود و هوا به شدت سر شده بود. پیرمردی را دیدیم که داخل حرم می‌شد و از شدت سرما دستانش را دور خودش حلقه کرده بود و اشک در چشمانش جمع شده بود. مصطفی به سمت پیرمرد رفت و گفت: «سلام حاجی.» پیرمرد جوابش را داد و مصطفی شال گردنش را در آورد، دور گردن پیرمرد انداخت و گفت: «حاج‌آقا التماس دعا!»

دوست شهید مصطفی احمدی روشن

وجدان کاریش مثال زدنی بود

وجدان کاری داریوش به همه همکارانش ثابت شده بود. روزی وارد آزمایشگاهم شدم و دیدم داریوش در آزمایشگاه من مشغول کار است. از منشی پرسیدم من با آقای رضایی‌نژاد قرار داشتم؟ گفت: «نه.» جلو رفتم و پرسیدم داریوش اینجا چه می‌کنی؟ گفت: «بعضی از دانشجوهای تو از من سوال داشتند، نمی‌شد تلفنی آن‌ها را حل کنم. قرار گذاشتم تا در آزمایشگاه مسأله‌ها را برایشان حل کنم.» برای من عجیب بود. آن‌ها دانشجویان من بودند و داریوش هیچ مسئولیتی نسبت به آن‌ها نداشت. فقط همان وجدان کاریش بود که داریوش را تا آزمایشگاه من کشانده بود. 

همکار شهید داریوش رضایی‌نژاد

به استقبال شهادت رفت

در جبهه غرب در برابر دشمن می‌جنگید و خیلی سریع آموزش‌ها را فرا گرفت. بسیار شجاع و نترس بود. در منطقه لاچین که حضور داشت بدلیل ناامنی آن منطقه کسی شب جرات بیرون رفتن نداشت؛ ولی او و چند نفر از هم‌رزمانش اقدام به گشت زنی در آن منطقه می‌کردند، تا ابهت ضدانقلاب شکسته شود. شرایط سختی را در کردستان می‌گذراندند. این شجاعتش ریشه در اشتیاش به شهادت داشت.

یک روز قبل از شهادتش حنا بسته بود و غسل شهادت کرد. گفت: «ما از یاران امام حسین(ع) هستیم. می‌خواهم مثل حضرت علی‌اکبر(ع) به استقبال شهادت بروم.»

برادر شهید حمدالله رزمی

 

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29