پس از دو جنگ در نيمه دهه نود، فعاليت گروههاي مسلح چچني، به جمهوريهاي همسايه امتداد يافت. حملات انتحاري در «اوستياي » در ميانه سال 2010، که منجر به کشتهشدن 18 نفر و مجروح شدن حدود 100 نفر شد و منطقه قفقاز و «امارت اسلامي قفقاز» را در آن زمان به سرخط مهم رويدادها تبديل کرد.
«دوکو عمروف» رهبر امارت اسلامي قفقاز که در سال 2014 کشته شد، قبل از انفجارها، استعفايش را از رهبري امارت اعلام کرده بود؛ اما بعد از چند روز، از آن استعفا منصرف شد. اين مسئله باعث فرمانناپذيري گروهي از فرماندهان، که خواستار استعفاي او شده بودند، از وي شد.
اين موضوع، اشاره به وجود اختلاف بين دو جريان داشت: اول، تروريستهايي که خواهان ارتباط قفقاز، با تروريسم جهاني؛ مانند رهبر گروههاي مسلح در جمهوريهاي قفقاز همسايه چچن و بهرهگيري مالي و لجستيکي از حضور و نفوذ عمروف، بودند. دوم، گروهي از فرماندهان مسلح در جمهوريهاي همسايه چچن که ميتوان آنها را قومگرا ناميد. اينها تلاش ميکردند درگيريها از چچن خارج نشود تا بتوانند از اهميت و توجهي که به موضوع شده استفاده لازم را ببرند.
انفجارهاي «اوستيا» و قبل از آن در «داغستان» و «اينگوش» نشانگر افزايش قدرت جريان بهاصطلاح «جهادي» و گسترش عمليات آنها در آن برهه زماني است.
بر اساس گزارش مقامات روسيه، حملات در شمال قفقاز در سال 2009، يک سوم نسبت به سال پيش از آن پيشرفت داشته است. اگرچه گزارشهاي سالهاي اخير هنوز در دست نيست، اما روشن است که حملات در اين سالها بيشتر شده است. بنابر اظهارات مقامات روسيه و نيز بررسي مؤسسه آمريکايي «جيمز تاون» چهار تعداد حملاتتروريستي (به گفته روسيه) که بين ژانويه و اوت 2010، اتفاق افتاد در مقايسه با حملههاي سال 2009، (37 حمله) بيشتر شده است.
همچنين گزارش سالانه «مرکز تحقيقات بينالمللي و استراتژيک» واشنگتن، پيرامون خشونت در شمال قفقاز، بر اين نکته تأکيد دارد که در سال 2009 نسبت به سال 2008، حملات تروريستي افزايش بيشتري داشته است.
نکته درخور توجه اين است که بنابر اين گزارش، خشونتها به جمهوريهاي همسايه چچن نيز منتقل شده است. زيرا باتکيه بر آمارها، چچن از نظر فعاليتهاي تروريستي جايگاه خود را حفظ کرده است، اما «داغستان» و بهويژه «اينگوش» و با درجهاي کمتر قبردينبالکار شاهد افزايش خشونتها در سالهاي اخير بودهاند.
آنچه درخور توجه است، افزايش ارتباط اين جريان با جنبش به اصطلاح جهاني جهاد، تروريستهاي تکفيري، بهويژه در سطح رسانهاي است. زيرا بيشتر توجهات فرومها و صفحات جهادي بهسوي قفقاز رفته و دو صفحه به زبانهاي روسي و عربي براي اخبار امارت قفقاز اختصاص داده شده است.
اخيراً فيلمي به زبان عربي بهنام «50 سال قفقاز» از انجمنهاي اينترنتي تکفيري منتشر شده است که اشاره به استمرار درگيريها با روسيه در مدت 50 سال دارد. اين فيلم يادآور نوارهاي ويديويي است که در زمان جنگ دوم چچن، براي اهدافي از جمله آمادهسازي و جذب نيرو در جهان عرب ساخته ميشد.
ازسويي ديگر ميان جريانهاي جهادي «امارت اسلامي قفقاز» با جنبش سلفي جهادي نوعي ارتباط مبتني بر فتوي شکل گرفت و بهنظر ميرسد علت آن، نگاه جريان جهاني جهاد به منطقه، بهعنوان يک منطقه حياتي و حساس است.
«ابومحمد المقدسي» و «ابوبصير الطرطوسي» دو تئوريسين سلفيجهادي، ديدگاه خود را در مسئله پايبند نبودن برخي از فرماندهان به بيعت با «دوکو عمروف» ابراز داشتهاند. بهنظر ميرسد که اين ابراز عقيده در چارچوب پاسخ به تحولات و شکافهاي ايجادشده درون امارت ميباشد.
المقدسي در اينباره گفته است: «آنچه از امير ابيعثمان عمر دوکو ميدانيم، خوبي و نيکي بوده است و قضات امارت، هميشه وي را بهجهت رجوع به علما و مشاوره و استفتاء از آنها ستايش ميکنند.
در دوران او، امارت قفقاز اعلام ظهور کرده و همه مظاهر جاهليت لغو شد. همه برادران در قفقاز با او متفق بوده و به او پيوستند و جهاد براي مدتي، تحت فرماندهي ايشان سپري شد. طبق گزارشاتي که از افراد موثق از شرايط و احوال مجاهدان در قفقاز رسيده، خطايي از امير ابيعثمان که باعث کنار گذاشتن و خروج بر وي شود، ظاهر نشده است.
لازم است هرکس که خواهان حفظ اعتبار و مصالح جهاد است، از وي اطاعت کرده و او را در حفظ انسجام صفوف مجاهدان و پيشبرد جهاد ياري کند.
همچنين پذيرش جايگاه و مقام وي و عدم مخالفت با او از ديگر وظايف مجاهدان است.
اگر شخصي يا گروهي از مجاهدان بدون دليل شرعي معتبر، خواستار تغيير وي و مخالفت با او باشد، اين کار موجب از بين رفتن قدر و منزلت امارت ميشود که منجر به برکناري امرا يکي پس از ديگري خواهد بود و اين موجب شکاف بين مجاهدان و درگيري و سستي در صفوف آنها خواهد شد».
از سوي ديگر الطرطوسي هم به تأييد عمروف پرداخته و گفته بود: «مجاهدين به فرماندهي امير دکو عمروف واليان قانوني کشور و مردمند و لازم است که مردم از آنها اطاعت و پيروي کنند و فرماندهان جهاد نيز بايد توجه به مصالح مردم داشته و واليان خوبي براي آنها باشند. آنها بايد به مردم نزديک بوده و با آنها مهربان باشند و حافظ مصالح آنها در برابر دشمن و دستنشاندههاي آنان باشند!»
اين اهتمام و توجه در جنبش جهاديسلفي بنابر تقسيمبندي پژوهشگر نروژي «توماس هاگهامر» در کتاب خود بهنام «جهاد در عربستانسعودي» يادآور تغيير در اين جنبش است.
وي بين «جهاد سنتي» که در افغانستان بر ضدشوروي و بعد از آن در بوسني و سپس چچن براي دفاع از سرزمين اسلامي اشغالي، صورت گرفت و بين «جهاد جهاني» بر ضد غرب، بعد از 11سپتامبر تفاوت قائل است.
اگرچه تقسيمبندي هاگهام درخورنقد است؛ اما اينگونه بهنظر ميرسد که اين حالت در چچن هنوز پابرجاست. درحاليکه جنگجويان عرب که نماينده جنبش سلفيجهادي در چچن در طول جنگ اول و دوم، بين سالهاي 1995 و 1999 بودند، بهوسيله تئوريسين خود «ابوعمر السيف» با شيوخ سلفي مانند «شيخ صالح العثيمين» و ديگر شيوخ، ارتباط داشتند. ملاحظه ميشود که حلقه توجهات ايدئولوژيک، موصوف به خط سلفيجهادي در قفقاز، در حال حاضر بهصورت کلي ارتباط بيشتري با شيوخ جنبش دارند.
اين ارتباط منجر به ايجاد تحولات ايدئولوژيک در منطقهاي شد که جنبشهاي مليگرا، عليرغم وجود دين بهعنوان يکي از مقومهاي هويت ملي در قفقاز، عاملي اساسي در ايجاد جنبشهاي مسلح بودهاند.
منبع: نشریه راهنما، شماره دوازدهم، ویروس فراگیر تکفیر