منافقین جواب اندیشه را با گلوله می‌دادند

099734

شهید حبیب حسین‌زاده 13تیر1331 در یکی از روستاهای مشهد متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. او تا دوره سوم متوسطه ادامه تحصیل داد، سپس درس را رها کرد و به کشاورزی و باغداری مشغول شد. پس از انقلاب عازم جبهه کردستان شد و در سال 1361 به دست عناصر گروهک تروریستی کومله و دمکرات به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی هابیلیان با همسر شهید حبیب حسین‌زاده:

«ما در روستای خرم‌آباد، در جاده کلات زندگی می‌کردیم. قبل ازدواج هیچ آشنایی با هم نداشتیم. مراسم ازدواجمان را بسیار ساده برگزار کردیم. تعدادی وسایل اولیه برای زندگی داشتیم و با همان‌ وسایل زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. شغلش دامداری بود و من هم در کار کمکش می‌کردم. حبیب آقا خیلی به فکر زندگی بود. هر چه من و بچه‌ها لازم داشتیم، برایمان به بهترین شکل مهیا می‌کرد. دستش به کار خیر می‌رفت. هر کس از اهالی روستا کاری داشت، خانه ما می‌آمد. حبیب هم هر طور بود، کارشان را راه می‌انداخت. روی حفظ حجاب خیلی حساس بود. اگر بی‌حجابی می‌دید، نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد. هیچ وقت در خانه نمی‌نشست، زمانی که بی‌کار بود، دیدار اقوام می‌رفت. مردی مؤمن و دلسوز بود. ما سه پسر و چهار دختر داشتیم.

بحبوحه انقلاب، حبیب شب‌ها از خانه بیرون می‌رفت و تا صبح به خانه نمی‌آمد، هر شب برنامه‌اش همین بود. به من چیزی نمی‌گفت؛ اما کم‌کم متوجه شدم، رفت و آمدهایش ارتباطی با تظاهرات‌ها و پخش شب‌نامه‌ها دارد؛ این ماجراها گذشت تا پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی. آن زمان معمولا کسی تلویزیون نداشت؛ ولی حبیب یک تلویزیون قراضه خریده بود و شب و روز اخبار جنگ را رصد می‌کرد. مدتی بود، در مورد شهدا و جایگاهشان مدام صحبت می‌کرد. یک روز یکی از دوستان او دنبالش آمد و با هم رفتند. من اصلا متوجه نشدم کجا می‌روند، بعد چند ماه تماس گرفت و گفت: «من جبهه هستم.»

شش ماه بعد جنازه‌‎اش را آوردند.

قبل از اینکه به جبهه برود، گفته بود: «من آرزو دارم، ازدواج یکی از بچه‌ها را ببینم.» با اینکه سن پسرمان کم بود؛ اما او اصرار به ازدواجش داشت. برایش خواستگاری رفتیم و برای عروسمان انگشتر نشان خرید. مراسم شیرینی‌خوران را برگزار کرد و به جبهه رفت. چند گوسفند خریده بودیم که وقتی آمد، جلوی پای او قربانی کنیم. آخر گوسفندها را جلوی جنازه‌اش قربانی کردیم.

بعد از رفتنش هم خیلی نگران بچه‌هایمان بود، می‌گفت: «اول به خدا می‌سپارم، بعد امام‌حسین(ع) خودش کمکت می‌کند.»

سرانجام در کردستان به‌دست نیروهای گروهک تروریستی کومله و دمکرات به رگبار گلوله بسته شد. خدا ریشه تروریست‌ها را از بنیان بخشکاند. منافقین و هم‌دستان آنان نظیر کومله و دمکرات جواب اندیشه را با گلوله دادند.»

بیشتر بخوانید:

کومله 35 سال پیش پسرم را با خود برد و من هنوز از او بی‌خبرم

مردم ایران هیچ‌گاه خیانت‌های منافقین را فراموش نمی‌کنند


مطالب پربازدید سایت

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان