شهید محمود شهریاری 1فروردین1333 در روستای بروات از توابع شهرستان بم متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. آنها سه برادر و دو خواهر بودند. محمود چهار ساله بود که مادرش را از دست داد. او تحصیلات خود را تا مقطع ششم دبستان در روستا گذراند، سپس به دلیل مشکلات مالی درس را رها کرد و به کشاورزی مشغول شد.
وی خدمت سربازیاش را در شهرستان جاسک گذراند و پس از مدتی در آزمون استخدامی نیروی انتظامی شرکت کرد و پذیرفته شد. او در سال 1354 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج سه دختر و سه پسر است.
سرانجام محمود شهریاری 27شهریور1367 در شهر سنندج به کمین عناصر گروهک تروریستی کومله و دمکرات برخورد کرد و بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با همسر شهید محمود شهریاری(ماهنساء فرهمندنیا):
«ما با هم نسبت فامیلی داشتیم، دختر عمو و پسر عمو بودیم. محمود خدمت سربازی بود که برای خانوادهاش نامه فرستاد، من به دختر عمویم علاقه دارم.
وقتی از سربازی آمد، به خواستگاری آمدند. سال 1354 مراسم عقدمان بسیار ساده و سنتی در روستا برگزار شد. زمان ازدواج، من 14ساله و محمود 19ساله بود. خانه ما اجارهای بود و مشکلات مالی زیادی داشتیم. محمود هم برای گذران زندگی کارگری میکرد. مدتی بعد در آزمون استخدامی نیروی انتظامی شرکت کرد و پذیرفته شد.
شروع زندگی مشترکمان همزمان با شروع حرکتهای انقلابی بود. محمود با رژیم طاغوت مخالف بود؛ اما در محل کارش این مخالفت را علنی نمیکرد؛ ولی در روستا از امامخمینی(ره) و انقلاب دفاع میکرد. شش سال اول خدمتش در شهرستان جیرفت و سه سال هم در ریگان بودیم و از آنجا عازم بم شدیم. یک سال از حضورش در بم میگذشت که ماموریت او به مناطق جنگی شروع شد.
همسرم به نماز و واجبات اهمیت زیادی میداد و مردمدار بود. به بچههای یتیم توجه خاصی داشت. زمانهایی که در خانه بود، کتاب مطالعه میکرد. به من میگفت: «همین که بچهها کتاب را در دست والدین ببینند، به مطالعه علاقهمند میشوند.»
دو سال بعد ماموریت کردستان به او ابلاغ شد و به آنجا رفت تا شرایط را بررسی کند. برایم از خیانتهای ضدانقلاب میگفت: «گروهکهای منافقین و کوملهودمکرات به لحاظ اطلاعاتی و عملیاتی در جبهه غرب به کمک صدام آمدهاند.» محمود در کردستان خانهای اجاره کرد تا ما نیز به آنجا برویم. یک هفته قبل از رفتنش، خیلی اخلاقش تغییر کرده بود. مهربانتر شده بود. همه کارهای خانه را انجام داد؛ حتی یکبار فرشهای خانه را شست.
شب قبل از رفتنش، همراه یکی از بستگان من به نام ابراهیم تاجآبادی به خانه ما آمدند، از همکارانش بود. محمود با خانواده من با خوشرفتاری و محبت بیشتری برخورد میکرد. او و ابراهیم تاجآبادی 15شهریور1367 به کردستان رفتند و دوازده روز بعد در 27شهریور1367 به شهادت رسیدند.
از سپاه به خانه ما آمدند و عکس همسرم را خواستند. بعد هم که رفت و آمد به خانه ما زیاد شد، من متوجه شدم که محمود به شهادت رسیده است.
شش روز بعد جنازه او را به بم آوردند. مراسم تشییع با استقبال مردم در بم و بروات انجام شد. محمود را در گلزار شهدای بروات به خاک سپردیم.»