اعترافات مرتضی ناصح پور در حسینیه شهید کچوئی
« فقط یک کلمه اش را شنیدم که پرسید : چرا ؟ دو تیر به طرفش شلیک کردم و او به زیر پیشخوان رفت . من به همان دو تیر بسنده نکرده و روی پیشخوان دولا شده و تیر دیگری نیز زدم و بعد از محل خارج شدیم. وی حدود یک ساعت در همان حالت زجر زنده می ماند و بعد به شهادت می رسد.»
بسم الله الرحمن الرحیم
من مرتضی ناصح پور هستم و حدود سه ماه است که دستگیر شده ام . در واحدهای مختلف عملیاتی فعالیت می کرده ام .
آقای لاجوردی : سه ماه می شود ؟ آذر ماه 62 ؟ بله ؟
ناصح پور : بله آخر آذر ماه .
آقای لاجوردی : آذر 62
ناصح پور : در واحدهای مختلف عملیاتی که با اسم های مختلف بود شرکت داشتم و در مجموع 45 عملیات بزرگ و کوچک داشتم که در میان این عملیات ها حدود 12 ترور داشتم که از 12 ترور 9 ترور منجر به شهادت برادران می شود و 3 مورد زخمی . 13 عملیات انفجاری هم از قبیل انفجار نارنجک ، ترنج و فانوس در معابر عمومی و اماکن عمومی داشتم که تعداد شهدای آن را خدا می داند . پس از اینکه سازمان منافقین دید که با ترورهای معمولی که توضیحاتش را قبلا دادند ، نه تنها مردم به صحنه نمی آیند بلکه بیشتر بر علیه این سازمان بلند می شوند ، تصمیم می گیرد تا یک سری عملیات انفجاری در سطح شهر انجام دهد که هداف از این عملیات انفجاری ایجاد رعب و وحشت بین مردم و نیروهایی بود که از انقلاب طرفداری می کردند . این عملیات ها که شروع شد من جزء افراد یکی از این واحدها بودم . تعدادی از این عملیات و شیوه انجامش را که در کجاها انداختیم می گویم تا معلوم شود .
عملیات برای ایجاد رعب و وحشت
یکی کمیته امور صنفی واقع در خیابان خوش بود . دو نفر بودیم و در ساعت 10 ، 11 صبح یعنی موقعی که مردم آنجا رفت و آمد می کنند با موتور به طرف آنجا رفتیم . بعد از چند بار رفتن و چک کردن تمام برنامه هایی که ریخته بودیم به آنجا رفتیم . من راننده موتور بودم و فردی به نام حسین که بعدا معدوم شد یک فانوس به داخل محوطه آنجا پرتاب کرد که از طلفات و شهدای آن اطلاعی ندارم .
عملیات دیگری که داشتم دو خانه در خیابان قلمستان میدان گمرک بود . بعد از ریختن تمام طرح ها ، صبح زود ساعت 6 ما دو نفر به آنجا می رویم . دو خانه تزدیک هم بودند و تنها اطلاعی که به ما داده بودند این بود که اینها حزب اللهی اند . همین ! هیچ چیز دیگری نگفته بودند . اینکه مثلا آیا بچه ای در خانه هست یا کس دیگری هست یا نیست . فقط گفته بودند باید فانوس و نارنجک را بیاندازید داخل این خانه و متواری شوید . یک دفعه حسین یک نارنجک به داخل محوطه حیاط یک خانه می اندازد و من هم با یک سنگ شیشه اتاق خواب یک آپارتمان سه طبقه ای را که یک اتاق نبش کوچه فرعی داشت می شکنم و ترنج را به داخل خانه پرتاب می کنم که صدای مهیبی می دهد . مردم در مغازه روبرو بودند و به طرف ما می آیند ولی ما سری از کوچه ها فرار می کنیم . چیزی که در این عملیات مشخص بود این بود که بدون اینکه فکر این را بکنیم که در این خانه بچه ای هست ، زنی هست ف بی گناهی هست ، با گناهی هست ، یعنی بدون فکر به اینها دست به این عمل زدیم .
یکی دیگر از عملیات ها در خانه ای بود در دشت نارمک . آنجا می رویم . قرار بود فردی را که احتمالا رادیو و تلویزیون تعمیر می کرد به شهادت برسانی . می رویم و در می زنیم . پدر این فرد که شخصی حدود 56 ساله بود بیرون می آید. از او می خواهیم که پسرش را صدا کند . چون متوجه شده بود می گوید خانه را عوضی گرفته اید و اینجا نیست. ما برمی گردیم ولی بعد چون تاکید شده بود که سازمان شدیدا به اینگونه عملیات ها نیاز دارد که حتما باید انجام شود، مجددا برگشتیم و زنگ زدیم . بعد از آنکه زنگ زدیم از بالای در نارنجکی به داخل حیاط خانه می اندازیم و متواری می شویم. از تعداد شهدا و مجروحین اطلاعی ندارم .
یکی دیگر از جاهایی که حمله کردیم و جای تردد و استفاده عموم بود ، پول راه آهن بود . فقط برای اینکه ایجاد وحشت شود به آنجا می رویم . با موتور از روی پل راه آهن رد می شویم و یک سه راهی به پائین که معلوم نبود آیا کارگری در آنجا کار می کرد یا خیر ، می اندازیم . این کار را در فاصله بین سه روز دو بار انجام می دهیم : یک بار ترنج و یک بار سه راهی .
آقای لاجوردی : چون ممکن است بعضی از مردم معنای ترنج و سه راهی را ندانند و ممکن است مردم هم این مصاحبه را ببینند راجع به ترنج و فانوس یک مقدار توضیح دهید که منظور چیست . بچه های اینجا که بحمدالله خودشان خبره اند !!
ناصح پور : ترنج بمبی است که توسط خود سازمان درست شده . قدرت انفجاری اش سه برابر نارنجک معمولی است و به این بزرگی است و درون محفظه شیشه ای قرار دارد که صدای مهیبی هم دارد . فانوس هم سلاح دیگر انفجاری است که ماده اصلی اش تی ان تی است که اگر داخل خانه و یا مغازه ای انداخته شود موج انفجاری اش کلا زیر و رو می کند . یعنی اگر در جای در بسته ای انداخته شود تمام در و دیوار را داغان می کند . سه راهی هم که مشخص است و انواع مختلف دارد ، کوچک و بزرگ که قدرت زیادی هم دارند . به هر حال دوباره به راه آهن رفتم و انداختیم و هیچ خبری هم نداریم که آیا آن پائین کارگری مشغول کار بوده یا نبوده .
یکی دیگر از جاهایی که ما انداختیم ، محوطه خانه کارگر بود . ساعت 7 ، 8 شب بود که با موتور می رویم به آن طرف . آنجا دیواری بود که داخلش محوطه باز خانه کارگر بود . ما یک نارنجک به داخل آنجا پرتاب می کنیم که منفجر می شود و بعد متواری می شویم . یک عده زن و بچه که در آن موقع شب داشتند از همان نزدیکی رد می شدند ، با شنیدن صدا داد می کشند و می گویند : بگیریدشان !! البته دو موتور سوار از مردم عادی هم دنبالمان می افتند ولی ما موفق به فرار می شویم .
محل دیگری که به آنجا حمله کردیم روزنامه صبح آزادگان بود . اینجا هم در محوطه اش یک فانوس انداختیم . ساعت 7 شب بود که رفتیم و فانوس را انداختیم . از تلفات و شهدا اطلاعی نداریم فقط چون خط ، خط ایجاد رعب و وحشت و عملیات انفجاری بود باید هرکجا که می شد اینها را می انداختیم که منفجر شوند.
کارنامه سیاه (41)