مطهري با نفاق و التقاط کنار نيآمد

گفت و گو با آیت الله مصباح یزدی

Motahary2

چه زماني با استاد شهيد مطهري آشنا شديد؟

تقريباً همان سالي كه بنده به قم آمدم، يعني سال 1331 ايشان به تهران رفته بودند. البته خدمت ايشان ارادت داشتم. زماني كه من به قم آمدم هنوز 20 سال نداشتم و شهيد مطهري تقريبا 15 سال از من بزرگتر و از اساتيد برجسته حوزه بودند، لذا ارتباط چنداني با هم نداشتيم. ارتباط نزديك ما از دوران مبارزه آغاز شد. ايشان پس از هجرت از قم ابتدا به شهرري رفتند و در كوچه «دردار» سكني گزيدند. بعداً منزلي را در قلهك تهران ساختند و به آنجا منتقل شدند. در هر دو منزل‌شان به ديدارشان رفته بودم. ولي اولين ديدار مهم ما در منزل قلهك ايشان بود. پس از ماه رمضان درحالي كه باران هم ميباريد از قم به قلهك رفتم. خيلي خسته بودم؛ ايشان ابتدا مقداري درباره كيفيت مطالعه و روش فيش برداري -كه آن روزها در ميان طلاب هنوز رواج نداشت-، توضيح دادند. پس از آن، من طرح جامعي درباره كيفيت مبارزه با رژيم طاغوت و تشكيل دولت اسلامي و نحوه تربيت نيروهاي آن خدمت‌شان ارائه كردم.

 

فعاليت‌هاي فرهنگي شهيد مطهري چگونه بود؟

ايشان دو نوع فعاليت فرهنگي داشتند: يك جلسه عمومي كه به صورت ماهيانه انجام مي گرفت و بعداً به صورت كتاب‌هايي با عنوان گفتار منتشر شد؛ يك سلسله نشستهايي نيز با پزشكان، فرهنگيان، دانشگاهيان و... داشتند كه تخصصي تر بود.

 

اگر ممكن است درباره يكي از جلساتي كه حضرت عالي با شهيد مطهري و شهيد بهشتي داشتيد، توضيح بدهيد؟

در جلسه اي كه در منزل آيت الله خزعلي تشكيل شد و شهيد مطهري و شهيد بهشتي حضور داشتند، موضوع سازمان منافقين (مجاهدين خلق ايران) مطرح شد. اين در شرايطي بود كه كار آنها به شدت بالا گرفته بود. من و شهيد مطهري از آنها انتقاد مي كرديم. شهيد مطهري فرمود: «چند تا از آن‌ها جزء جلسه ماهيانه ما هستند، سخنراني‌هاي ما را ضبط مي كردند و به بعضي استان‌ها مي‌بردند. بعدها كتابي از آن‌ها به دستم رسيد به عنوان «شناخت» كه در آن حرف‌هاي ماركسيست‌ها را با چند آيه و روايت در هم آميخته بودند! به آن‌ها گفتم چرا چنين كرديد؟ لااقل قبل از چاپ به من مي داديد، نگاه مي كردم. چرا مخفيانه منتشر كرديد؟»

ايشان دائما از اين سازمان انتقاد مي كردند. زاويه فكر ايشان اعتقادي بود، عين همين انتقادات را ايشان نسبت به شريعتي هم داشتند و نامه ايشان به حضرت امام(ره) نيز در همين راستا نوشته شده بود و ديگران خوش‌شان نيامده بود. آن‌ها كه زاويه فكرشان سياسي بود، مي گفتند ما بايد يك جبهه واحد ضد امپرياليسم و ضد ديكتاتوري تشكيل دهيم؛ جبهه ملي، نهضت آزادي، ماركسيست‌ها و التقاطيون همه در اين جبهه مشترك هستيم و مبارزه مي كنيم. ولي شهيد مطهري مي فرمود ما بايد يك جبهه مستقل تشكيل دهيم. اگر جايي هم همكاري داريم، مانعي ندارد، ولي بايد معلوم باشد كه ما فكرمان چيست و هدف‌مان كدام است. به همين دليل شهيد مطهري از سوي برخي انقلابيون در انزوا قرار گرفته بود. تا اين كه حضرت امام(ره) بيانيه اي صادر كردند و تشريح كردند كه مبادا در ديگران هضم شويد. آن وقت بود كه برخي انقلابيون رفتارشان را تغيير دادند. شهيد مطهري مبارزه با ماركسيسم و گروه‌هاي التقاطي را هيچ گاه به خاطر مسائل سياسي كنار نگذاشت و با انحرافات موجود در ميان مبارزان به‌طور جدي برخورد مي كرد. اين جريانات ادامه يافت تا وقتي كه امام (ره) به پاريس رفتند و ايشان را محور شوراي انقلاب قرار دادند. از اين زمان مجدداً شخصيت ايشان مورد توجه قرار گرفت و بيش تر شناخته شد كه البته ديري نپاييد كه به شهادت رسيدند چرا كه دشمنان ايشان را زودتر از ما شناختند و از ما گرفتند.

حضرت امام(ره) جمله اي داشتند با اين مضمون كه من همه آثار ايشان را تاييد مي‌كنم. از طرفي بعد از گذشت 29 سال از شهادت ايشان اين انديشه‌ها همچنان تازگي و طراوت دارد. يعني امروز هم اگر بخواهيم در اين موضوعات به كتاب مفيدي مراجعه كنيم و يا به نسل جوان معرفي بكنيم بايد به سراغ كتاب‌هاي شهيد مطهري برويم. شما علت اين امر را در چه چيز مي‌بينيد؟

به نظر من، دو عامل بايد دست به دست هم بدهند تا يك اثر اين‌گونه ماندگار و باطراوت باشد: يكي وسعت و عمق معلومات، و ديگري درك نيازهاي جامعه. انديشه‌هاي شهيد مطهري(ره) هم از لحاظ وسعت و هم از نظر عمق معلومات ممتاز بود. هوش و فراست ايشان و تعامل با اقشار جامعه به‌ويژه فرهيختگان، حوزويان و اساتيد دانشگاه هم نقش مؤثري داشت و در اين برخوردها، نيازها و كمبودهاي جامعه را درك مي‌كرد. البته عواملي جنبي مثل حسن بيان و قلم ايشان هم تاثير به‌سزايي داشت.

 

درميان ياران حضرت امام، ايشان نخستين شخصيتي است كه مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسيد. به نظر جناب‌عالي، علت حساسيت دشمن به ايشان چه بود؟

به نظر من، حركت اجتماعي دو منشأ مي‌تواند داشته باشد: منشأ احساساتي و منشأ عقلا‌ني. حركت‌هاي ناشي از احساسات و هيجانات صرف، چندان دوام ندارد و به‌طور طبيعي احساسات در طول زمان كاهش پيدا مي‌كند. اما پشتوانه عقلا‌ني كهنه‌شدني نيست و تنها چيزي كه مي‌تواند آن‌را ضعيف كند، حركت شبه عقلا‌ني يعني مغالطات است. دشمنان بزرگ‌ترين مانع را پشتوانه عقلا‌ني جامعه مي‌دانند. هر قدر اين عقلا‌نيت در جامعه گسترش يابد، جاي خود را بيش‌تر باز مي‌كند و پشتوانه محكم‌تري براي تعالي انقلا‌ب شكل مي‌دهد. شهيد مطهري نماد اين عقلا‌نيت بود. هم امام قدرش را مي‌دانست و هم دشمن او را شناخته بود.

 

يكي از ويژگي‌هاي مهم شهيد مطهري را حساسيت فوق العاده در مقابل افكار التقاطي مي‌دانند. به ياد داريم كه وقتي اعضاي گروه فرقان را دستگير كردند، انواع كتاب‌هاي التقاطي از آن‌ها به دست آمد. به نظر حضرت‌عالي، افكار التقاطي چه خطري براي انقلا‌ب دارد كه دشمنان تا اين حد از آن حمايت مي كنند؟

در حركت‌هايي كه برخاسته از عوامل و نيازهاي زودگذر باشند، بيش‌تر به ظواهر كار توجه مي‌شود؛ به عبارت ديگر، انقلا‌ب‌هايي كه از عوامل اقتصادي و مادي شكل گرفته‌اند، پيروزي را در ارضاي احساسات خود مي‌بينند. معمولا‌ انقلا‌ب‌هاي دنيا از همين عوامل سرچشمه مي‌گيرند و به همين دليل زود كار آمدي خود را از دست مي‌دهند اما اگر انقلا‌بي عمدتاً از عوامل معنوي و عقلا‌ني سرچشمه بگيرد، پشتوانه‌اش همان افكار اعتقادي است. هر قدر پشتوانه معنوي انقلا‌ب قوي‌تر باشد، دوام بيش‌تري خواهد داشت و عامل دروني براي موفقيت‌هاي آن بيش‌تر مي‌شود. عكس آن هم ممكن است يعني هر اندازه پشتوانه معنوي آن ضعيف باشد و روح خودش را از دست مي‌دهد و در اين صورت قابل مسخ شدن و ضعيف‌شدن خواهد بود.

آن كساني كه اثر اين حقيقت را درك كنند خيلي كم هستند. و آن كساني كه آن را درك كردند و تمام وجودشان را صرف اين هدف كنند، خيلي كم‌ترند. آقاي مطهري براي انقلا‌ب اسلا‌مي ايران چنين مقام و منزلتي قائل بود و اين انقلا‌ب را به منزله تثبيت اسلا‌م و پشتوانه آن عقايد و ارزش‌هاي صحيح اسلا‌مي مي‌دانست. ايشان معتقد بود براي بقاي انقلا‌ب لا‌زم است فرهنگ اسلا‌مي يعني باورها و ارزش‌ها هم در سطوح مختلف گسترش يابد و هم عمق پيدا كند. بسياري از افراد اين را درك نمي‌كردند؛ بيش‌تر عمل‌گرا بودند و به همين سبب، از همكاري منحرفين هم استقبال مي‌كردند. بعد هم اگر انحراف فكري پيدا مي شد، چندان اهميت نمي‌دادند و مي‌گفتند كه او اشتباه كرده است. اما ايشان ماهيت انقلا‌ب را فرهنگي و هدف آ‌ن‌را تحقق اهداف معنوي مي‌دانست و مانند پزشكي بود كه بيماري انسان را تشخيص مي‌دهد و درك مي‌كند كه كدام بيماري كشنده است. بزرگ‌ترين خطر براي انقلا‌ب، انحرافات فكري است كه حتي مي‌تواند آن را محو و از حقيقت خودش منحرف كند، و در صورت انحراف، ديگر آن انقلا‌بي نخواهد بود كه شايسته باشد جان‌ها و مال‌ها فدايش شود. ديگران معمولا درك‌هاي پايين‌تري داشتند. به‌طور كلي من هيچ‌كس را در حد ايشان نمي‌شناختم. بعد از انقلا‌ب، هم ايشان حافظ دستاوردها و ارزش‌هاي انقلا‌ب بود؛ اما خيلي افراد به فكر بهره‌برداري از موقعيت‌ها بودند. در بين دشمنان هم آن‌هايي كه اهميت ايشان را درك مي‌كردند، گروه خاصي بودند. شايد در بين خود ماركسيست‌ها هم نسبت به ايشان تا اين‌اندازه حساسيت وجود نداشت. عوامل داخلي اهميت مسائل فرهنگي را درك نمي‌كردند و بيش‌تر دنبال پيروزي‌هاي ظاهري و به دست آوردن قدرت بودند. آن‌ها سعي مي‌كردند نيروي انساني و مادي بيش‌تري گردآورند تا قدرت را قبضه كنند و خودشان ميدان‌دار شوند. يكي از راه‌ها هم اين بود كه به گروه‌هايي نزديك شوند كه توده مردم را جذب مي‌كنند تا تضادشان كم شود، يا اساسا تحت تاثير فرهنگ غربي بودند و فرهنگ اسلا‌مي را صحيح نمي‌دانستند.

اين طيف از التقاطيون را مي‌توان طبقه نفاق ناميد. يعني كساني كه مي‌خواهند از نام اسلا‌م بهره‌برداري كنند ولي عقايد اسلا‌م را به‌طور كامل قبول ندارند. اين‌ها بزرگ‌ترين خطر براي انقلا‌ب هستند. در ظاهر سعي مي‌كنند خود را انقلا‌بي و اسلا‌مي معرفي كنند و مردم را فريب دهند و در باطن به ضدانقلا‌ب كمك مي‌كنند. سر اينكه در قرآن اين مقدار بر ضد منافقين سخن گفته شده، اين است كه خطر آن‌‌ها از كفار و مشركين هم بيش‌تر است. اما عموم مردم اين را درك نمي‌كنند. در ميان كساني كه داراي اين درك بودند مرحوم مطهري در درجه اول بود و سرانجام جان خود را در اين راه فدا كرد.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31