سازمان به افراد ميگويد ما برايتان پروانه كار ميگيريم، امكان تحصيلتان را فراهم ميكنيم، هرچيزي را ميتوانيم برايتان فراهم كنيم. افراد حرف آنها را باور ميكنند و از قرارگاه اشرف در بيابان سر در ميآورند |
ساكنان اردوگاه اشرف اسير جنگي هستند
آقاي گسلر، لطفاً بفرماييد چه شد كه گروهك تروريستي مجاهدين خلق را بهصورت تخصصي بررسي كرديد؟
تخصص من در ابتدا، رابطه ميان دو بلوك شرق و غرب بود. سپس بهطور طبيعي به موضوعاتي پرداختم كه بهنوعي مربوط ميشد به تنشهاي ميان دو بلوك شرق و غرب. به اين ترتيب بود كه به موضوع گروههاي تروريستي و گروه مجاهدين خلق ايران رسيدم. اين گروه، گروه بسيار عجيبي است، در ادامه به تفصيل به اين موضوع ميپردازم اما فعلاً همينقدر بگويم كه در اين گروه هيچ نوع منطقي وجود ندارد و از تركيب ميان سياست و مذهب و تقديس شخصيت رهبر، تركيب خطرناكي بهوجود آمده است كه ممكن است در هر لحظه منفجر شود. من تا به امروز، سه كتاب درباره اين گروه نوشتهام. كتاب اول درواقع يك اثر تئوريك آكادميك است تحت عنوان «كالبدشكافي يك انحراف»، كتاب دوم، آلبوم عكسي بود كه پرترههاي قربانيان و جلادان اين گروه را در كنار هم قرار دادم و اين مجموعه عكس تحت عنوان «درد مشترك» منتشر شد. كتاب سوم نيز مجموعه مصاحبههايي است با اعضاي سابق سازمان مجاهدين كه تحت عنوان «در اسارت دروغ» منتشر شده است.
از چه سالي به تحقيق در مورد اين گروهك پرداختيد و با توجه به تحقيقاتتان ساختار اين سازمان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اينها ساختار بسيار پيچيدهاي دارند. من از سال 1981 سرگرم تحقيق راجع به اين گروه و بهخصوص، اگر بخواهم عنوان كتاب اول خود را بهكار ببرم، انحرافات آن هستم. نخستينبار از طريق كاظم رجوي با مجاهدين آشنا شدم. كاظم رجوي قبلا نماينده ايران در سازمان ملل در ژنو بود. در آن زمان، من براي روزنامه لاسوئيس در ژنو كار ميكردم و اولينبار براي انجام مصاحبهاي پيش او رفتم. حرفهايي كه ميزد، اصلا مرا قانع نكرد؛ چون در آن دوران، سازمان مجاهدين و ياران آيتا... خميني هم هدف بودند. درك منطق اين افراد برايم خيلي دشوار بود. البته بايد بگويم امروزه نيز كه 30 سال از آن دوران ميگذرد، هنوز موفق به درك منطق اين گروه نشدهام. درواقع ميتوان نتيجه گرفت كه اين گروه هيچ منطقي ندارد. دائم از مذهب و سياست دم ميزند. مدعي آزادي فردي و حقوق بشر است، اما اعضاي خود را سركوب ميكند. اين گروه خود را مبارز ميداند، اما افراد غيرنظامي را ميكشد. خب از نظر من، اينها منطقا با هم جور درنميآيد. اسم اين كار را نميتوان جنگ گذاشت، نام اين كار تروريسم است.
چه زماني دريافتيد كه كار سازمان مجاهدين بيشتر شبيه گروههاي تروريستي است؟
به مرور متوجه شدم كه كار سازمان مجاهدين بيشتر شبيه گروههاي تروريستي است تا سازمانهاي آزاديبخش. بنابراين، كنجكاو شدم كه بيشتر در اين زمينه تحقيق كنم و بهسراغ افرادي بروم كه بر اين موضوع اشراف دارند تا بتوانم اطلاعات بيشتر تهيه كنم. چيزهايي كه كشف كردم، واقعا حيرتانگيز بود؛ نه به اين معنا كه چيزي را كشف كرده باشم كه ديگران نديده بودند، بلكه تنها كساني آن را ميبينند كه ميل به ديدن آن داشته باشند. اگر انسان نخواهد آن را ببيند، هرچه را در ظاهر ميبيند و به همان شكلي كه رهبران سازمان خواستهاند، ميپذيرد. با اندكي تأمل، متوجه شدم كه اين گروه نه تنها تروريست است، بلكه گرايشهاي فرقهاي دارد. وقتي اين مطلب را فهميدم، قضيه برايم جالبتر شد. چون هرچه باشد، من روزنامهنگار هستم و هر چيزي را بيشتر بخواهند از من پنهان كنند، برايم جالبتر ميشود. وقتي كار به اينجا رسيد، اعضاي سازمان تلاش كردند آبروي حرفهاي مرا ببرند و به من اتهام جاسوسي براي دولت ايران را زدند، اما من به تحقيقات خود ادامه دادم. سپس، به كمك دوستان عراقي خود، به عمق ماجرا دست يافتم.
اعضاي سازمان از چه شيوههايي براي جذب افراد استفاده ميكردند؟
تقديس شخصيت رهبر، از بين رفتن نهاد خانواده، طلاقهاي اجباري. سازمان، افراد را به بازي ميگيرد و حق زندگي در يك جامعه عادي را از آنها سلب ميكند و جامعهاي مصنوعي براي آنها ميسازد، جامعهاي كه در آن فقط حق ديدن تلويزيون سازمان و خواندن نشريات سازمان را داشته، از دنياي عادي و آدمهاي عادي بهكلي بيخبرند. به اين ترتيب است كه سازمان موفق ميشود هر مطلبي را به اعضايش بقبولاند. اسم اين عمل، شستوشوي مغزي است. بهدليل وجود همين ويژگيهاست كه به جرئت ميتوان گفت سازمان مجاهدين، فرقهاي تروريستي است. از اينها گذشته، اصلا معلوم نيست اينها چه كار خاصي انجام ميدهند.
خاطرهاي از دروغهاي اعضاي اين سازمان در خاطرتان هست؟
بله، يكبار من عدهاي از اعضاي سازمان را ديدم كه جلوي فروشگاه بزرگي داشتند پول اعانه جمع ميكردند. يك تعدادي هم عكس در اندازههاي بزرگ در آنجا به نمايش گذاشته بودند. عكس تعدادي بچههاي مجروح و زخمي بود. از آنها پرسيدم اين عكسها چيست، از كجاست. گفتند اين، عكس بچههاي بيگناهي است كه توسط رژيم ايران به خاك و خون كشيده شدهاند. گفتم چرا دروغ تحويل مردم ميدهيد، اين عكسها مربوط به زلزلهاي است كه دو ماه پيش در تركيه اتفاق افتاده بود. گفتم من خودم اين عكسها را قبلا ديدهام، شما دروغ ميگوييد. زود دستپاچه شدند و گفتند ما اين عكسها را بهطور پراكنده از جاهاي مختلف جمعآوري كردهايم و ممكن است اشتباهي رخ داده باشد. اما آن ها دروغ ميگفتند.
سازمان به چه صورت افراد را به اردوگاه اشرف منتقل ميكند؟
سازمان به افراد ميگويد ما برايتان پروانه كار ميگيريم، امكان تحصيلتان را فراهم ميكنيم، هرچيزي را ميتوانيم برايتان فراهم كنيم. افراد حرف آنها را باور ميكنند و از قرارگاه اشرف در بيابان سر در ميآورند و از اينها ميپرسند كجاست آن چيزهايي كه به ما وعدهاش را داده بوديد. وقتي آدم از همهچيز دور است و از خانوادهاش و از فرهنگ خودش بريده و البته يك مقداري هم سادهلوح باشد، اين حرفها را قبول ميكند. در اين شرايط، يك آدم منطقي وقتي ميبيند در پاسخ به اعتراضش او را تهديد به قتل ميكنند، ساكت ميشود؛ اما از آنجا كه اين گروه منطق ندارد، عدهاي حاضر به سكوت نشدند و در نتيجه، دستگير و زنداني و شكنجه شدند. من نميفهمم چطور ميتوانند با اعضاي خودشان اينطور رفتار كنند. به عقيده من، سازمان مجاهدين را فقط با ارتش سرخ ژاپن ميشود مقايسه كرد كه افراد خود را به محض پيدايش كمترين اختلافنظر ايدئولوژيك به قتل ميرساند.
رؤساي اين سازمان داراي چه شخصيت و منشي هستند؟
مسئله مريم و مسعود رجوي عشق به قدرت است. مسئله آنها، نوع ارتباطشان با قدرت است. آدم اينطوري خيلي راحتتر ميتواند ميليونها دلار پول دربياورد تا اينكه برود در كارخانهاي كار بكند. خيلي راحتتر است كه آدم برود در فرانسه زندگي مرفهي داشته باشد تا اينكه براي عمليات تروريستي هر روز مجبور باشد جاي خود را تغيير بدهد و اوراق شناسايي تازهاي دست و پا كند و بهطور مخفيانه زندگي كند. رجوي و زنش دنبال پول هستند. فقط پول. زندگي راحتي هم دارند. ملك و املاك فراواني دارند و پول بسيار درميآورند. هر از گاهي ميروند تظاهرات ميكنند براي پناهندههاي ساكن قرارگاه اشرف اما اينها كه در قرارگاه اشرف هستند پناهنده نيستند اينها اسير جنگي هستند. اگر مسئله به همينجا ختم ميشد، احتمالا من هم ديگر به تحقيقاتم ادامه نميدادم.
گفتيد كه اين گروهك يك فرقه هستند لطفا كمي بيشتر درخصوص مشي فرقهاي اين سازمان توضيح دهيد؟
همانطور كه گفتم، درباره مجاهدين بهجاي مذهب بايد از كلمه مسلك استفاده كرد. مسلك چيزي است كه بر اساس تفسير شخصي يك نفر از مذهب تشكيل ميشود. اين را ميتوان فرقه هم ناميد. با اين تفاوت كه در فرقهها، عناصر ديگري هم دخيل هستند. مسلك مجاهدين درواقع اركان فرقهاي دارد. در اين مسلك، تقديس شخصيت فرد بر اصول ديگر مقدم است، در حاليكه در مذهب فقط خدا تقديس ميشود. رهبر را نماينده خدا ميدانند و بهجاي خدا، رهبر را پرستش و تجليل ميكنند. اين رهبر هر چيزي را در جهت تقديس خودش نباشد، محو ميكند. هر مانعي را از سر راه خود برميدارد. هر كسي بايد فقط رهبر را دوست داشته باشد وگرنه دچار مشكل ميشود. براي اينكه افراد فقط رهبر را دوست داشته باشند، بايد ارتباط آنها را با خانواده و خواهر و مادرشان قطع كرد. وگرنه، افراد بهجاي رهبر اينها را دوست دارند. در منطق آنها، وقتي كسي به برادرش محبت ميكند، درواقع اين محبت را از رهبر دريغ و نثار برادرش كرده است. البته، درباره زن و شوهر هم اين مسئله صدق ميكند. كسي كه به يك مسلكي ميپيوندد، درواقع با رهبر ازدواج ميكند، خواه زن باشد و خواه مرد. بهخاطر همين است كه مجاهدين دو رهبر دارند. مردها با رهبر زن و زنها با رهبر مرد ازدواج ميكنند. مسعود درواقع نماد مردها شده است و مريم، نماد زنها. به اين ترتيب، امكان تقديس شخصيت فراهم ميشود. اما براي چنين چيزي، نبايد اجازه داد افراد نسبت به يكديگر دلبستگي پيدا كنند. اگر يك نفر بيايد بگويد من زنم را بيشتر از مريم رجوي دوست دارم، اين نميشود. بهخاطر همين بود كه طلاق را اجباري كردند تا ارتباط افراد با شخص رهبر بهتر برقرار شود. اين طرز نگرش، بسيار غيرعادي است و در تضاد كامل با حقوق بشر قرار دارد. يعني از يك طرف مدعي حقوق بشر هستند و از سوي ديگر آن را زير پا ميگذارند.
خبرهايي از داخل اين سازمان به بيرون آمده كه حكايت از رسيدن اعضاي سازمان به پوچي است. نظرتان راجع به اين موضوع چيست؟
افرادي كه زماني به آرمان سازمان اعتقاد داشتهاند و بهخاطر آن، رنجهايي را متحمل شدهاند و جواني خود را به پاي آن ريختهاند، رنج را با پوست و استخوان خود لمس كردهاند، اينطور مأيوس ميشوند. يأس آنها دو برابر است؛ چون از يك طرف مبارزهشان با دولت ايران بهجايي نرسيده است و از سوي ديگر، همرزمان خودشان كه قرار بوده در اين مبارزه همراهشان باشند، در برابر آنها قرار گرفته با آنها درميافتند. اين وضعيت واقعا جنونآميز است. آدم احساس پوچي ميكند. انسان از بين ميرود. بدتر از همه اين است كه دوستان سابقشان بخواهند سربهنيستشان كنند. آدم در اين وضعيت چه تصور ذهني بايد داشته باشد و چقدر بايد جسارت به خرج بدهد تا بتواند به خودش بگويد من از اين گروه جدا ميشوم چون به من دروغ گفتهاند. درك ميزان رنج اين آدمها كار بسيار دشواري است.
حضور نام مجاهدين در فهرست سازمان تروريستي جهان در چه وضعيتي قرار دارد؟
راجع به حضور مجاهدين در فهرست سازمان تروريستي جهان بايد بگويم كه سازمان در آمريكا همچنان در اين فهرست قرار دارد و حذف آنها از فهرست اروپا فقط ناشي از يك سوءتفاهم قضايي بود. حذف آنها از اين ليست بهدليل اين نيست كه ديگر تروريست محسوب نميشوند، بلكه بهدليل اشتباهاتي است كه در روند تهيه اين فهرست بروز كرد و من مطئمن هستم سازمان بهجاي اصلي خود كه حضور در هر دو فهرست است، بازميگردد؛ چون معمولا اروپا و آمريكا فهرست واحدي دارند. سازمان درواقع از ابزار قضايي استفاده كرد تا از فهرست اروپا خارج شود و اين ناشي از يك مسئله قضايي بود؛ درست مثل اين است كه يك زنداني را موقتا از حبس درميآورند تا مدارك كافي بهدست بيايد، آنوقت مجددا او را به زندان برميگردانند.
چه آيندهاي را براي اعضاي اين سازمان پيشبيني ميكنيد؟
راجع به آيندهاي كه در انتظار مجاهدين است، به صراحت ميگويم كه هيچ نظر خاصي ندارم و هر اتفاقي ممكن است بيفتد. هرچيزي ممكن است روي بدهد. كار من بيشتر كاري است براي تاريخ، نه براي تاريخ امروز و ديروز، بلكه كاري براي تاريخ فردا. ميخواهم نوعي ابزار شناخت و جهتيابي براي آيندگان بهجاي بگذارم تا وقتي ميخوانند، بفهمند در سال 2007 يا 2010 چه اتفاقاتي افتاده است.
بهنظر من بايد هنوز خيلي كار بشود تا اينكه آدم نظري راجع به آينده آنها داشته باشد و اين كار، دشوار و حتي غيرممكني است. نميشود راجع به آينده اين گروه نظر داد؛ هر اتفاقي ممكن است بيفتد و هر حادثه خوب يا بدي ممكن است روي دهد.