در تاریخ روابط بینالملل، همواره با روندهایى مواجه بودهایم که نقشى مؤثر و تعیینکننده بر رفتار واحدهاى سیاسى داشتهاند. این روندها بیشتر شامل آن دسته از تحولاتی است که در محیط بینالمللى به شکل یک قاعده درآمده و چگونگی عملکرد دولتها را تحت تأثیر قرار میدهند. پس از گذشت دو دهه از فروپاشی نظام دوقطبی و پایان جنگ سرد، امروزه محیط بینالملل شاهد روندهاى جدیدی است که خود را به واحدهاى سیاسى تحمیل کرده، بر کیفیت دادهها و خروجى سیاست خارجى کشورها مؤثر بوده و روابط بینالمللی را هم در سطح میان دولتها و هم در سطح روابط دولتها با سازمانهای بینالمللی دستخوش تحولات شگرفی کرده است. ازجمله این روندها میتوان به پیدایش کنشگران جدید در سطح بینالمللی، طرح مسائل و موضوعات فراملی و ظهور پدیدههایی اشاره کرد که بیش از آنکه خصوصیات و ویژگیهای ملی داشته باشند، از ماهیتی جهانی برخوردارند. در این بین شاید جدیترین چالش پیشروی نظام بینالمللی، کنشگران غیردولتی و حامیان فراملی آنها و ناتوانی حکومتها در بسیاری از نقاط جهان برای مقابله با این کنشگران بهدلیل ماهیت جهانیشده آنها باشد. با ورود به دوران جهانیشدن ازیکسو و توسعۀ فناوریهای ارتباطی، محیطی فراهم شد که این کنشگران غیردولتی تلاش کنند تا در بسیاری از بخشها از نقش دولتها کاسته و کنترل این بخشها را خود به عهده بگیرند. این کنشگران که برخی از آنها دارای سابقه و پیشینه هستند و برخی دیگر جدید، شامل جنبشهای قومی و مذهبی، شبهنظامیان، سازمانهای تروریستی، کنشگران اقتصادی غیرقانونی و... هستند که ازاینمیان و به دنبال حملات تروریستی سالهای اخیر، بهویژه حملات تروریستی 11سپتامبر، توجه جهانی به گروهها و سازمانهای تروریستی، جلب گردید. بهطورمشخص از همین مقطع زمانی بود که چالش تروریسم و چگونگی مقابله با آن به یکی از پارادایمهای تجزیهوتحلیل روابط و سیاست بینالملل تبدیل شد. این در حالی است که با اتمام جنگ سرد، بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند پاردایم غالب در مطالعات آیندۀ امنیتی، پاردایمی اقتصادمحور و غیرنظامی خواهد بود. به اعتقاد ایشان، با فروپاشی نظام دوقطبی و ازبینرفتن تهدیدهای دوران جنگ سرد و همزمان توفق ایدئولوژیک غرب، روزبهروز از نقش بعد نظامی امنیت کاسته و در مقابل ابعاد دیگر امنیت بهویژه بعد اقتصادی در مرکز توجه قرار خواهد گرفت؛ اما حملۀ تروریستی 11سپتامبر2001 به برجهای دو قلو در منهتن، تأثیر آن در تحول معادلات امنیت در گسترۀ جهانی و نوع موضعگیری قدرتهای بزرگ دنیا بالاخص ایالات متحدۀ آمریکا در وقایعی همچون حمله به افغانستان و عراق، تماماً دلالت بر این موضوع داشتند که معادلات امنیتی در این دوره به میزان زیادی سمتوسوی نظامی به خود گرفته است. واقعیتی که بهدنبال شکلگیری پدیدۀ داعش در چند سال اخیر انکارناپذیر است.
با وجود توافق بر سر نظامیشدن معادلات امنیتی در دوران اخیر اما ظاهراً در حوزۀ نظری رویکردی یکسان در رابطه با چگونگی مقابله با تروریسم وجود ندارد.
نخستين تمهيد نظری برای مبارزه با تروريسم در دوران پساجنگسرد را میتوان رويکرد نظام تکقطبی دانست که ازسوی نئومحافظهکاران آمریکایی مطرح شد و در دورۀ اول ریاستجمهوری جورج بوش به اوج خود رسید. اين رويکرد بهدليل آنکه بهنوعی به سلسله مراتب خاص محدود مي شد، معرف برتری قدرت ايالات متحدۀ آمريکا در سلسلهمراتب قدرت در نظام بينالملل بود. اما گذشت زمان خیلی زود نشان داد که چنین رویکردی خود مولد بیشتر تروریسم است. دومين رويکرد نظری مبارزه با تروريسم، رويکرد جهانیسازی بود. براساس اين رويکرد، دنيا به يک دهکدۀ جهانی تبديل ميشد و عنصر فرهنگ غربی، اقتصاد آزاد و سياست دموکراسی، نقش اوليه را بازی ميکرد. ایدۀ صلح آمریکایی یا (Pax American) محصول چنین چارچوب نظری بود. سومين رويکرد نظری و ذهنی مبارزه با تروريسم، رويکرد بينالمللیگرايان لیبرال بود. دال مرکزی این رویکرد که با حضور اوباما در کاخ سفید، بیشتر در کانون توجه قرار گرفت، نظامی زدایی (demilitarization) از مباحث امنیتی بود. به این معنی که اوباما تلاش کرد تا با کاهش حضور نظامی آمریکا در مناطق بحرانی از حساسیتها بکاهد، اما رویکرد غلط وی باعث اوجگیری داعش شد. رویکرد نظری که ظاهراً ترامپ به دنبال آن است ازحیث انزواگرایی با رویکرد دوران اوباما همخوانی دارد؛ با این تفاوت که ترامپ نوعی انزواگرایی نظامی را دنبال میکند. لذا پیشبینیها این است که مباحث امنیتی و برخورد با تروریسم در سالهای پیشرو دوباره جنبۀ نظامی خواهد یافت، هرچند از منظر تهاجمی به مانند دورۀ جورج بوش نخواهد بود.