مصاحبه با برادر ِ شهید کامیاب

پیرامون جایگاه شهید کامیاب در نزد مردم

Kamyabدر تشيیع جنازه مرحوم شهيد كامياب آن چنان استقبالي از اين شهيد شد كه من واقعاً نمي توانم تعريف و وصف كنم. از بيمارستان وقتي كه ايشان را تشيیع ميكردند تا حرم ،كلّ شهر تقريباً تعطيل شده بود و جمعيت ميليوني در تشيیع شهيد شركت كردند واكثر آقايان علماء و روحانيون حاضر در آن جمع حضور داشتند تا اين كه به حرم رسيديم. در صحن امام بعد از اين كه تشيیع جنازه از آنجا انجام شد آقاي طبسي در پايان مراسم سخنراني كردند و جمعيت مملو بود و موج مي زد وهمه گريه مي كردند و همه فكر مي كردند كه فرزندشان را از دست داده اند اين قدر منقلب بودند و همه از آقاي طبسي مي خواستند كه اگر از گذشته ها و ياد مرحوم شهيد كامياب مطالبي دارند بگويند و حاج آقاي طبسي در آنجا حدود يك ساعت صحبت كردند و آنچنان آقاي طبسي تحت تأثير اين فضا بودند كه مدّتي صحبت شان متوقف شد و گريه كردند و در تجليل از عزّت نفس و نيّت شهيد كامياب و "هيچ نخواستن" براي خودش و در جهت انقلاب حركت كردن و حفظ ارزشها و احترام به مقدّسات و... سخن گفتند و اشاره کردند که شهيد كامياب با يك عزّت خاصي زندگي كردند و وقتي كه شهيد شدند همه امكانات و موجودي ايشان در داخل منزل و در لباس هايشان دويست و خورده اي پول بود كه علي رغم اين كه مرحوم شهيد كامياب بي نهايت به من نزديك بودند و من او را مثل برادرم مي دانستم و امكانات مادي هم در اختيار من بود ولي در تمام اين دوران آشنايي اين شهيد با بنده به یاد ندارم حتي يك بار ايشان درخواست مسائل مالي و كمك اقتصادي كرده باشند و هر وقت من ايشان را می دیدم علي رغم اين كه ايشان ازنظر مالي در سختي بود ما نتوانستیم از اين مرد كوچكترين ضعفي بدست آوريم و یا ايشان اعلام كنند كه چنين چيزي نياز است كه البته مشكلات را ديگر دوستان را مطرح مي كردند و مسائل را بيان مي كردند ولي شخص خود ايشان چنين مسائل هايي را در موردخودشان با من در ميان نگذاشتند و واقعاً از اين جهت متأسف هستم كه ايشان يك لحظه به رفاه و آسايش خودش نينديشيد و از ما تقاضاي چيزي نكرد و اینگونه اين مرد با اين روحيه بالا وعزّت نفس زندگي كرده است و براي ما بايد سرمشق باشد.

تشییع جنازه که تمام شد حاج آقا طبسی گفتند كه شما هركجا ميخواهيد و صلاح مي دانيد ايشان را دفن كنيد. گفتم هر جا مصلحت است ايشان را دفن كنيد و شهيد را در دارالزهد دفن كردند که در صحن مجاور امام رضا(ع) است و مجالس ايشان برگزار شد و در مجالس ايشان حاج آقاي طبسي لطف كردند و همكاري كردند و مجالس ايشان درحرم برگزار شد .

شهید کامیاب و شهادت دکتر بهشتی و یاران باوفایش

درشهادت هفتاد و دو تن خيلي مسائل پيش آمد و مشكلاتي بود .براثرعلاقه شديدي كه مرحوم شهيد كامياب به شهيد بهشتی داشتند و بر اساس درايت و مديريت بالايي كه ايشان داشتند خيلي ايشان به شهيد بهشتي علاقه داشتند و آن شبي كه اين حادثه در تهران اتفاق افتاد و همه تا صبح ملتهب و ناراحت بوديم كه چه ميشود و همه در مجموع سوال مي كردند آقاي بهشتي چه وضعيتي برايشان پيش آمده. تا نزديك هاي صبح مي گفتند ايشان خوب هستند و الحمدا... به خير گذشته است و ايشان نبض وتنفس شان عادي است و در اتاق عمل هستند و وضعشان خوب است و همه يك حالت ملتهبي داشتند من ا زمحل كارم صبح رفتم به استانداري و شهيد هم به استانداري آمدند وسرپرست استانداري به عهده ي آقاي اميري بود كه بعد شهردار مشهد شدند ومرتّب در تكاپو بوديم كه چه شده. تا اينكه خبر شهادت شهيد بهشتي قطعي شد. اصلاً يك شيوني در داخل شهر و اداره به وجود آمد و بعد گفتند كه حالا اين شيون ها مشكلي را حل نمي كند وهر كس مايل است برود تهران بيايد برويم و مرحوم شهيد كامياب به اتفاق حاج آقاي صادقي و حاج آقاي سبحاني و بنده از استانداري رفتيم و با تعداد زيادي از آقايان نيروي هوايي که آنها يك هواپيما نظامي 330 را تدارك ديدند برای پرواز به تهران .در بين راه بر اثر همان ناراحتي به وجود آمده مرحوم كامياب از حال رفتند و حدود ده دقيقه ايشان بي هوش بودند در داخل هواپيما. لباسهاي ايشان را درآورديم و جعبه كمكهاي اوليه را آوردند و بالاخره ايشان به هوش آمدند ويك مقداري ضعف هم بود چون نه شب و نه صبح ايشان چيزي نخورده بودند و تا اين كه رسيديم تهران. ساعت 3 بعد از ظهر بود که رسيديم و از فرودگاه خودمان را رسانديم به ناصرخسرو و ميخواستیم برويم سرچشمه. گفتيم اگر برويم آنجا ممكن است درداخل براي شست و شوي دست و صورت و تجديد وضو فرصتي نباشد، يك مدرسه علميه اي بود در ناصر خسرو كه مرحوم شهيد آنجا را سراغ داشتند رفتند آنجا وضو گرفتند و نمازي خوانده شد و بعد مقداري غذا تهيه كرديم وناهار خورديم و مخصوصاً به دليل آن كه شهيد ضعف جسماني داشتند و سردردعجيبي داشتند و بسيار آن روز قرص مصرف مي كردند كه بتوانند يك مقداري به خود مسلط باشند و بعد از آنجا پياده آمديم وهمه محل ها تعطيل بود و خودمان را رسانديم به سرچشمه و رفتيم حزب. از در نمي شد وارد شويم بعد گفتيم كه بگوييد فلاني آمده است و بگوييد شهيد كامياب از مشهد آمده است و بعد مرحوم شهيد رجايي آمدند بيرون و گفتند بياييد تو و در را باز كردند و ما را راه دادند و گفتند جلسه ي شوراي مركزي حزب است شما هم بياييد شركت كنيد. مرحوم شهيد كامياب را بردند به آن جلسه شركت دادند بعد در همان جلسه انتخاب مجدد برگزار شد و دبيركل را انتخاب كردند . در سرچشمه جمعيت موج مي زد و در داخل و بيرون ساختمان گريه و شيون و شعار وناراحتي بود و واقعاً به يك روز محشري تبديل شده بود همه خود را گل مالي كرده بودند و گفتند كسي برود براي اين ها يك چند دقيقه اي صحبت كنند و بالاخره مردم متفرق شوند و آرامش وتسكيني پيدا كنند ودر مجموع روحانيت تهران وآقايان حاضر در آن و شخصيت هاي علمي - سياسي اين ها گفتند آقاي كامياب بيان خوبي دارند و سخنران خوبي است و ايشان بروند صحبت كنند ايشان گفتند من شهرستاني ام و شديداً ناراحتم و سرم شديد درد ميكند. درهر حال اكثر آقايان نظرشان اين بود كه ایشان سخنراني كنند و ايشان را فرستادند بالاي بام يك نرده باني داشتند و گذاشتند و شهيد رفتند به بالاي بام تا مسلطّ برخيابان باشند. وسایل صوتي هم از قبل بود و ايشان حدود نيم ساعت براي مردم صحبت كردند و عجيب مردم ملتهب و متشنج بودند و آنچنان اين مردم گريه ميكردند و از ته دل با سوز و گداز نام شهيد بهشتي را مي بردند كه انسان منقلب مي شد .

بعد ازسخنراني آمدند پايين و روز بعد هم تشيع جنازه در تهران برگزار شد وما به اتفاق شهيد در تشيع جنازه شركت كرديم و آن تشيع جنازه را مي شود به روز قيامت تشبيه كرد. برآورد تقريبي جمعيت بالاي چهار ميليون بود و در تظاهرات هاي قبل از پيروزي انقلاب چنين صحنه هايي را انسان كمتر بياد مي آورد كه يادم مي ياد در آن سخنراني شهيد كامياب گفتند ما كه از شهادت و شهيد شدن باكي نداريم آنهايي از مرگ مي ترسند كه مي خواهند هميشه نوكر و برده ي امريكا و غرب باشند وگر نه براي شهيد بهشتي و ديگر آقايان شهادت افتخاري است كه در اسلام وجود دارد و بالاترين ارزش است ،كه درمكتب ما وجود دارد و اگر همه به اين سعادت برسند توفيق بزرگي است و كساني كه اين طور فكر كنند و زندگي كنند مسلماً هيچ وقت چيزي را ازدست نمي دهند .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31