شهید کچویی منافقین را ناحق‌‌ترین و باطل‌ترین گروهک می‌دانست

Kachoee

 روز بعد از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير سال 1360، در زندان اوين، ترور ديگري صورت گرفت و طي آن، شهيد محمد كچويي (رئيس زندان اوين) به شهادت رسيد.
شهيد سيداسدالله لاجوردي كه سال ها از نزديك با شهيد كچويي آشنايي داشت و در آن زمان هم دادستان انقلاب تهران بود، از نزديك صحنه شهادت شهيد كچويي را مشاهده كرده بود. جزئیات واقعه از زبان شهید لاجوردی درسال1361: «هشتم تير ماه[۱۳۶۰] بود كه به دليل گرمي هوا دادگاهي در محوطه باز اوين تشكيل شده بود و غالباً به مسائل گروهك ها رسيدگي مي شد كه دادگاه در كنار استخر اوين تشكيل شده بود تعدادي از منافقين قرار بود محاكمه بشوند.
يادم مي آيد كه تعدادي از اين اعضاي منافقين در زندان آشوب كرده بودند و محمد آنها را  بيرون آورده بود و در كنار استخر براي محاكمه نشانده بود. يك فردي به نام «كاظم افجه اي» از نگهبانان زندان اوين بود و محمد هم خودش مي دانست كه او از هواداران سازمان منافقين است و معتقد بود كه با امثال اينها بايد كار كرد و اصلاح شان كرد.
خب اين كاظم افجه اي كه از هواداران سازمان بود و در درون زندان نگهباني مي داد، با محمد زياد برخورد داشت. محمد مي خواست روي او كار كند و او را ارشاد كند و اعتقادش هم همين بود. چندين بار ما به محمد تذكر داده بوديم كه او كه يكي از هواداران سازمان است صلاحيت نگهباني از اينجا را ندارد، اما محمد معتقد بود كه نه، من او را اصلاح مي كنم.
درست همان روز هشت تير بود، وقتي حادثه انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي پيش آمده بود. يادم مي آيد كه من و معاون قضايي، محمد را احضار كرديم و به او گفتيم كه مسئله ديگر از حد ارشاد گذشته و الآن به هيچ وجه صلاح نيست كه كاظم افجه اي كه از هواداران سازمان است و شما خودتان هم مي دانيد، در اوين باقي بماند، همين الآن بلند شو و خلع سلاحش كن.
كاظم مسلح به يوزي بود و توي همين دادسرا داشت نگهباني مي داد كه وقتي مسئله را بعداً يك مقدار تعقيب كرديم، [متوجه شديم كه] به اين صورت كه مي گويم مسئله مي خواست بشود: كاظم افجه اي تصميم داشت كه همان روزها كه شايد همان روز هشت تير بود اگر بتواند توفيقي به دست بياورد لحظه اي كه من در دادگاه مي روم و اعضاي دادگاه هم هستند، يك جا همه ما را به رگبار ببندد و از صبح كمين كرده بود و از صبح چندين دفعه دنبال من بود، ولي آن روز قضا و قدر چنين شد كه من جز يك بار به دادگاه نروم و آن يك بار هم او موفق نشده بود. با اينكه اعضاي دادگاه همه در يك اتاق جمع شده و من هم در خدمت شان بودم، او موفق نمي شود كه در همان لحظه به دادگاه حمله كند.
بعداً وقتي من به اتاقم آمدم، اتفاقاً آن روز به دليل تراكم كار بيرون نيامده بودم كه كاظم، توفيقي براي ترور من پيدا بكند و وقتي ما محمد را احضار كرديم و به اتاق ما آمد و به او گفتم كه حتماً بايد بروي و كاظم را خلع سلاح بكني، محمد گفت: «من اعتقاد به اين كار ندارم، ولي مي روم و اين كار را مي كنم، به دليل اينكه شما گفته ايد.»
محمد از اتاق ما كه برادرمان معاون قضايي هم اينجا تشريف داشتند بيرون رفت و يوزي را از كاظم گرفت. كاظم اينجا متوجه مي شود كه يك مقدار لو رفته، بلافاصله خودش را به كلت مسلح مي كند و شايد حدود يك ساعت بعد بود كه ما در همان كنار استخر غذا را صرف كرده بوديم و قرار بود كه پس از آن دادگاه مجدداً تشكيل شود، در آن موقع كاظم افجه اي حمله مي كند.
وقتي او ظاهر شد و حدود ۶،۷ متري از پشت سر ما آمد، من يك وقت ديدم يك كسي صدا مي زند «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران»، برگشتم و ديدم كاظم است و كلت به دست دارد و متوجه شدم كه نيت پليدي دارد و بلافاصله من خودم را به زمين انداختم و به شكل مارپيچ فرار كردم و در پشت درخت ها قرار گرفتم، ولي برادرمان محمد براي اينكه بتواند در برابرش بايستد، از جا برخاست و خواست كه به او حمله كند كه مورد اصابت گلوله ناجوانمردانه قرار گرفت. در حقيقت محمد، شهيد جوانمردي اش شد.
اگر من فرار نمي كردم، مورد اصابت گلوله قرار مي گرفتم و بعداً هم معلوم شد كه هدف اصلي اش ترور من بوده، ولي موفق نمي شود و برادرمان محمد هم در حقيقت خودش را فدا كرد و شهيد جوانمردي و بزرگواري اش شد.
رویارویی با نفاق
به تعبیر برخی از همرزمان این شهید از نگاه او نفاق در میان گروهک فرقان ریشه ندوانیده بود و از این رو در مواجهه با حقیقت آن را می پذیرفتند؛ اما منافقین که ریشه نفاقشان به سالهای قبل از انقلاب بازمی گشت و اقامه نماز بدون اعتقاد آنها برای حفظ منافع مادیشان در خاطر کچویی باقی بود، شرایط جدیدی را پدید آورد.
او در 26آبان 1359، در وصیت نامه خود نوشته است: «این مطلب را هم لازم می‌دانم در وصیت‌نامه خود بنویسم که با توجه به اینکه خیلی‌ها با مرام‌های مختلف ادعای حق بودن را دارند ولکن حق یک چیز بیشتر نیست و به نظر من اختلاف سر معیارها می‌باشد و برای من که معیارم قرآن و پیغمبر و ائمه و ولایت فقیه و در حال حاضر امام خمینی می‌باشد و جز این حق نمی‌باشد و شدیداً معتقدم که مجاهدین خلق با توجه به معیارهای باطلی که دارند ناحق‌ترین و باطل‌ترین گروه‌ها هستند. اگر هدایت شدنی هستند خداوند آنها را هدایت کند وگرنه نابود کند و معتقدم بدترین دشمن در حال حاضر برای جمهوری اسلامی که حاصل خون بیش از ۷۰ هزار شهید می‌باشد همین مجاهدین هستند.»

 

 


                                                                                                   


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31