زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده (13)

Zendegimobarezate Pirzade Molabas

آيت الله مروج گفتند : اين هم خوب راهي دارد ، ما راضي نمي شويم شما سرافكنده شويد ."

آقاي اجاق نژاد در ادامه مي گويد :

" آقاي مروج با توجه به اين كه بسيار اهل فضل بودند ، نه اين كه بگويم تنها به خاطر اين تذكر بلكه به احتمال زياد خودشان هم چنين تصميمي داشته اند ، بعد از مدتي آن خانه را فروختند و آن منزل ساده و بي آلايش را كه تا پايان عمر پر بركت شان در آن ساكن بودند ، خريدند . "

درباره ي مرحوم آيت الله مروج و اين طور رفتارهاي مهربانانه و انتقاد پذير او هر چه بگوييم مطلب زياد است . در سال هاي بعد از انقلاب ، امام جمعه ي اردبيل شده بودند ، آنچنان با اقشار مردم رفتار مي كردند كه به راستي پدر روحاني مردم لقب گرفته بود . مديريت او آنچنان بود كه همه اقشار مردم را از هر طبقه اي تحت پوشش قرار مي داد و محبوب ترين روحاني اي بود كه تاريخ استان اردبيل به خود ديده است .

زبان همه را مي دانست و در رفتار و صحبت ها و كردارش آنگونه بود كه هيچ كس احساس نمي كرد از كسي جانبداري مي كند و همين گونه هم بود .

مبارزه با خرافات :

بعد از اين كه امام خميني در محرم سال 1360 ، عزاداران حسيني را به دوري از رفتار و كرداري كه به نهضت عاشورا خدشه وارد مي كند ، فرا خواند و صريحاً از عزاداران خواست تا از قمه زني دوري كنند ؛ ابوالفضل در روز عاشورا در جلوي مسجد سليمان شاه ، ابتدا از داخل ماشين با بلندگو و سپس از بالاي درختي سخنراني كرد و با صداي بلند از زشتي عمل قمه زني صحبت كرد و عزاداران را از اين كار برحذر داشت .

با توجه به اين كه عمل قمه زني در عزاداري هاي اردبيل سال ها و يا شايد قرن ها بود كه بخش مهمي از فرهنگ عزاداري به حساب مي آمد و حتي كساني كه اين كار را مي كردند نوعي تعصب به اين عمل خود داشتند ؛ صحبت از زشتي اين عمل كار خيلي حساسي بود .

اين عمل سال ها بود در اردبيل به صورت علني اجرا مي شد و حتي دستجات بزرگي هم براي خود داشتند و اكثر روحانيون شهر هم مخالف اين عمل بودند ، ولي آنچنان اجراي اين عمل تقدس پيدا كرده بود كه كمتر روحاني (1) تا آن سال توانسته بود به صورت علني درباره ي زشتي اين كار سخن بگويد .

و ابوالفضل در جمع همين افراد متعصب و در محلي كه آنها براي اجراي اين عمل جمع مي شدند اين حرفها را زد و عزاداران را طبق فرمايش حضرت امام خميني از اين كار برحذر داشت ، كاري كه هر كسي در جمع آن افراد متعصب نمي توانست انجام دهد .

آقاي مصطفي افضلي فرد درباره مشاهدات خود از اين جريان مي گويد :

" صحنه ي عجيبي بود ، ابوالفضل پيرزاده يك لحظه بلندگو را به دست گرفت و در حالي كه دور تا دورش را قمه زن ها احاطه كرده بودند ، شروع به سخنراني كرد . ايشان ضمن اشاره به فرمايش و نظر امام خميني درباره قمه زني و برحذر داشتن آنها از اين كار ، از قمه زن ها خواست تا به جاي قمه زدن و ريختن خونشان به روي زمين ، خونشان را به رزمندگاني كه در جبهه ها زخمي مي شوند و نياز شديد به خون پيدا مي كنند ، هديه كنند .

دسته جات قمه زني و افرادي كه در آنجا بودند به محض اين كه اين حرف ها را از ابوالفضل كه در آن روزها حدود 25 سال داشت ، شنيدند ، سخت برآشفته شدند ، حتي برخي از آنها به طرف ايشان حمله ور هم شدند

 

Zendegimobarezate Pirzade Lebas

در اين حين آقاي مقدم كه در آن زمان فرمانده سپاه اردبيل بود و از تهران آمده بود ، با ديدن اين وضع دستپاچه شده و با ايما و اشاره از ابوالفضل پيرزاده خواست تاسخنراني اش را تمام كند ، ولي ايشان مثل هر زمان كه در حين اداي وظيفه از هيچ چيز نمي ترسيد ، در اين مسئله هم ، من او را با تمام جرأت و جسارت بي مثل و مانند ديدم ."

عمل قمه زني در عزاداري ها سال ها بعد از اين هم ادامه پيدا كرد و با توجه به تعصبي كه متأسفانه گروهي به اين عمل پيدا كرده و تقدسي هم كه به آن در طي قرن ها داده شده بود ، ادامه يافت ؛ تا اين كه با پيام تاريخي مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي به مرحوم آيت الله مروج ، ترك اين عمل به عنوان يك تكليف به عزاداران حسيني اردبيلي اعلام شد .

و مرحوم آيت الله مروج با مديريتي شايسته اين عمل را از برنامه هاي عزاداري اردبيل ، نه به دستور ، بلكه با همان نفوذ معنوي كه در ميان مردم داشتند حذف كردند و مردم فهيم و ولايت مدار اردبيل همچنان كه مذهب تشيع از شهر آنها رسميت يافته و براي هميشه ي تاريخ اين اعلام رسميت مذهب شيعه چون نگيني بر ركاب انگشتر ايران زمين مانده ، اين عمل (قمه زني) را هم از مراسمات عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) حذف كردند .

عشق و علاقه ي ابوالفضل به امام حسين (ع) آنچنان بود كه در راه زدودن هر راه ناصوابي از مراسم عزاداري ، از هيچ كاري كوتاهي نمي كرد .

آقاي سيد علي اكبر اجاق نژاد در اين باره خاطره اي از ايشان نقل مي كند و مي گويد :

" ابوالفضل از نوجواني اين طور بود كه هر عملي را خلاف و ناصواب براي عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) مي ديد اعتراض مي كرد . يادم هست 15 الي 16 ساله بوديم كه به مجلس يكي از روحانيون شهر كه در ايام محرم مجلس بسيار گرمي داشت ، مي رفتيم . مجلس بسيار گرم و شلوغي مي شد ، آقا هم خيلي گيرا و خوب صحبت مي كرد ، به همين علت منبرش طرفدار زيادي داشت و مسجد اكثراً پر مي شد .

روزي مثل هميشه مسجد پر شده بود و به قول معروف جاي سوزن انداختن نبود كه يك مرتبه حاج علي از معتمدين شهر وارد مسجد شدند و به خاطر اين كه جاي نشستن نبود ، روي پا ايستادند . آقايي كه بالاي منبر بود وقتي حاج علي را ديد حرفش را قطع كرد و به او با دست اشاره كرد و كنار منبر به او جا نشان داد و گفت : بفرماييد اينجا حاج آقا .

ابوالفضل همين كه اين حرف را از بالاي منبر شنيد به من گفت : سيد علي اكبر بلند شو . گفتم : كجا ابوالفضل ؟ گفت : ديگه اينجا نبايد بشينيم . گفتم : چرا ؟ گفت : بايد در شب محرم ایشان به حاج علی جا بدهند ! من رفتم . من هم با ايشان رفتم ، خيلي ناراحت شده بود ، در بين راه به من گفت : ديگه من به منبر اين آقا نمي آيم ، تا بروم پيش خودش و باهاش صحبت كنم .

فردا يا پس فرداي آن روز به من گفت كه مي خواهد پيش آن روحاني منبر برود و من هم با او به منزل آن روحاني رفتيم . بعد از سلام و احوال پرسي ، ابوالفضل با همان سن 15 الي 16 سال به آن روحاني كه 50 سالش مي شد ، گفت : حاج آقا اون چه خطايي بود كه اون روز بالاي منبر كرديد ؟ حاج آقا گفت : چيكار كردم ؟!

ابوالفضل گفت : تو وسط بحث درباره ي امام حسين (ع) براي مردم جا نشان دادي ، ما شما را اين طور نمي شناختيم . حاج آقا بعد از اين حرف ابوالفضل متوجه شد و گفت : درسته ، من اشتباه كردم ، تذكر شما مرا زنده كرد .

در آن سني كه ابوالفضل قرار داشت ، واقعاً اين طور تذكر دادن كار هر كسي نيست ، ولي ابوالفضل وقتي احساس وظيفه مي كرد ، هيچ كس و هيچ چيز نمي توانست جلوي او را بگيرد . "

دوستان ابوالفضل مي گويند از حالات ايشان فهميده بوديم كه ايشان تابع وظيفه هستند ، هر جا احساس مي كرد كه انجام كاري وظيفه ي ديني اوست ، هر طوري بود آن را انجام مي داد ، بدون توجه به اين كه كار چقدر سخت است . يا اين كه در شأن من هست يا نه ، در اندازه من هست يا نه ، اينها برايش مهم نبود ، آنچه مهم بود اداي وظيفه بود .

سيد علي اكبر اجاق نژاد مي گويد :

" گاهي درس را تعطيل مي كرد و مي گفت : الان درس خواندن جايز نيست ، بياييد برويم آنجا كمك كنيم . منظور شركت در مبارزات سياسي ، پخش اعلاميه و از اين قبيل مسائل بود .

بعد از مدتي مي گفت : حالا ديگه وظيفه از ما ساقط شد ، ديگر برويم درسمان را بخوانيم ، اين وظيفه تشخيص دادن خيلي مهم است ، عضويت در گروه ضربت ، داديار انقلاب شدن و ورودش به سپاه ، همه از اين باب بود ."

شوخ طبعي :

دوستان ابوالفضل بارزترين خصوصيت اخلاقي او را شوخ طبعي مي دانند . حجت الاسلام ميكاييل عصايي در اين باره مي گويد :

" ايشان هميشه خنده رو بودند . يادم هست وقتي كه هر بار مي ديد كودكي كنار پنجره ايستاده و با حالت كودكانه دست و پايش را تكان مي دهد ، ايشان هم همان رفتار كودك را براي او انجام مي داد و به نوعي بچه ها را به خنده مي انداخت و مي گفت : مستحب است انسان خوشحالي را در بين مؤمنان وارد كند . ثواب كه تنها در نماز خواندن نيست ، خنداندن مؤمن هم ثواب است .

با اين روحيه و اخلاق و خصوصيات بود كه او مي توانست تدريس كند ، وگرنه اگر خشك و بي روح بود ، هيچگاه جوانان جذب او نمي شدند ."

فصل نهم : « سپاه پاسداران اردبيل »

تشكيل سپاه اردبيل :

در مقاطع مختلف انقلاب نكات بسيار مهم و حساسي وجود دارد كه واقعاً انسان را به فكر فرو مي برد . يكي از اين نكات بسيار مهم و مباركي كه بعد از پيروزي انقلاب و در بحبوحه ي جريانات گروه هاي منحرف ، نطفه ي آن تشكيل شد ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود .

نيرويي كه بدون هيچ زمينه ي قبلي و حتي بدون اين كه تجربه اي در كشورهاي ديگر وجود داشته باشد و تنها با تيزبيني و آينده نگري رهبر انقلاب ، امام خميني ، به وجود آمد و هر سال كه نظام جمهوري اسلامي ايران به جلو رفت نقش بارز اين نيروي مقدس بيشتر نمايان شد ، از حفظ نظام در مقابل انواع توطئه هاي داخلي گرفته تا نقش آفرينی بي بديل آن در هشت سال دفاع مقدس .

در اردبيل بعد از اختلافي كه بين گروه هاي متعددي كه جهت برقراري نظم و امنيت به وجود آمد ، با نفوذ عوامل برخي گروهك ها ، رفته رفته در بين اعضا و گردانندگان اين گروه ها ، اختلاف بين گروه ها به اوج خود رسيد . تا اين كه از تهران خبر رسيد كه نيروي واحدي در حال تشكيل است ؛ و همه ي گروه ها و نيروهاي مردمي كه جهت برقراري نظم و امنيت فعاليت دارند ، بايد منحل شوند و علاوه بر شهرباني و ژاندارمري و ارتش كه در حال بازسازي مجدد بودند ، تنها سپاه وجود خواهد داشت و نيرو و گروه ديگري تحت هيچ عنواني نبايد براي برقراري نظم و امنيت فعاليت داشته باشد .

 

پی نوشت:

1. شيخ العلماء صدوقي از جمله علمايي بود كه علناً با قمه زني مخالفت مي كرد .

 

زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده (12)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31