شهید هاشمی نژاد،قربانی بی منطقی منافقین

گفتگو با فرزند شهید حجةالاسلام هاشمی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت حضرتعالی و عرض تشکر از این که قبول زحمت فرمودید.

تلاش می کنیم از رهگذر مرور زندگی و خاطره شهدای بزرگواری که به دست گروهک منافقین به شهادت رسیدند ، مسئله ترور و تروریسم را بررسی کرده و منطق حاکم بر این تفکر را که در مقابل مخالفان فکری اش دست به اسلحه می برد و به خشونت متوسل می شود را تبیین و معرفی کنیم .

تحلیل موجود از درون منافقین این است که اعتقاد داشتند این بزرگواران، شهید بهشتی و شهید هاشمی نژاد یا شهید دستغیب و... کسانی هستند که به لحاظ فکری و ایدئولوژیک نظام را پشتیبانی و هدایت می کنند و به این خاطر باید از سر راه برداشته شوند.

شهید دستغیب پیرمردی بود و سن و سالی از او گذشته بود، یعنی به لحاظ اطلاعاتی و امنیتی به کسی نمی توانست آسیب برساند ، منتهی فکر ایشان منشأ خطر بود. شهید هاشمی نژاد در استان خراسان به همین ترتیب بود.خیلی از اشخاص بودند که در مصادر کارهای اجرایی بودند و بیشتر از شهید هاشمی نژاد،در مسائل حکومتی نقش داشتند ، اما می بینیم که منافقین به سراغ ایشان رفتند!

هر بار که اسمی از شهید هاشمی نژاد به میان می آید ، در کنار مسائل فرهنگی و بحث و فحص و سخنرانی است ، چه قبل از انقلاب ، چه در کوران حوادث انقلاب و چه پس از آن .رویکرد شهید هاشمی نژاد یک بحث فرهنگی بود.ایشان اصالتاً اهل بحث و صحبت کردن و منطق بودند. این ویژگی بخوبی در اثر برجسته " دکتر و پیر " متبلور است که یکی از اولین آثار ایشان در قبل از انقلاب است و مواجهه می کنند با اندیشه های انحرافی و غیر اسلامی و آنها را به چالش می کشند .

ریشه این بحث هم بر می گردد به تاریخچه زندان زمان شاه و بحث هایی که منافقین با سایرین داشتند.آقای احمد هاشمی نژاد هم یک جزوه ای آن سال ها، راجع به این مسائل نوشته بودند.می خواهیم این را کالبد شکافی بکنیم که یک نیرویی چرا به اینجا می رسد ،که آن چیزی که به عنوان موانع فکری و فرهنگی مقابل خودش می بیند را سعی می کند با انفجار و ترور از سر راه بردارد.

خوب است که با یک مقدمه ای از فعالیت های شهید هاشمی نژاد طی دوران طاغوت و بعد از انقلاب آغاز کنیم؟

 

 

Hasheminejad F2

 

بسم الله الرحمن الرحیم

_ وقتی تاریخچه زندگی شهید هاشمی نژاد بررسی بشود می بینیم شخصیت ایشان دارای چندین بعد بوده است .

جنبه های علمی ایشان یک مسئله است ، تألیف کتب ایشان یک مسئله است ، مبارزات ایشان یک مسئله است ، وجهه ایشان در حوزه یک مسئله است .

اما ویژگی مشترک ایشان با سایر شهدایی که اینگونه به شهادت رسیدند ایدئولوگ بودن این افراد بود .به هر حال انقلاب پایه می خواهد ، انقلاب این جور نبود که مثلاً یک مرتبه جرقه ای زده شده باشد و بعدش هم یک حادثه ای رخ داده باشد ، باید زمینه سازی شده بود .

چه شد که آمدند سراغ اینها ؟ اصلاً چه کسانی را انتخاب کردند ،اولین ترور شهید مطهری بود!

شهید مطهری که امام (ره)این جور به او وابستگی دارد ، این جور به آثارش احترام می گذاشت ، امام (ره)که اهل غلو نبود که می گوید در آثار ایشان هیچ خطایی ندیدم ، یعنی همه مهر تأیید خورد ، اول او را می زنند .

این نشان دهنده این است که به هر حال دشمن چقدر حساب شده کار کرده است .

شهید هاشمی نژاد ، 49 سال داشت که شهید شد و یک دوران تا بیست و شش هفت سالگی، دوران تحصیل ایشان بود ، یک مدت کوتاهی می ماند و همین مدت کوتاه زمان کارهای علمی اش هست ، مبارزاتش هست ، تألیفاتش هست ، بحث و مناظره هایش هست ، کلاس هایش هست ، یک عمر کوتاه خیلی پر برکت و پر ثمر و این همه آثار اجتماعی .

من بررسی کردم بعد از مرحوم مطهری ، شهید هاشمی نژاد در بین شهدای بعد از انقلاب بیشترین آثار را دارد ، بیشترین آثار قلمی را دارد.

یک موقعی یکی از علمای مازندران بود ، که این اهل مبارزه نبود ، خلاصه کلام خیلی راحت نشسته بود و داشت آقایی می کرد .اوایل انقلاب بود و بعضی ها خیلی هم همراهی نمی کردند و بحث مرجعیت این آقا هم داشت کم کم رونق می گرفت ، یا حداقل مرید و مراد بازی راه انداخته بودند.

ایشان ( هاشمی نژاد ) پیغامی فرستاد به آن آقا که من اگر مثل شما می خواستم باشم و مثل شما زندگی کنم و فقط برسم به درس و حوزه خودم ، تا الان رساله ام هم بیرون آمده بود.این که شما فارغ البال نشسته اید اینجا کاری ندارد ، الان وارد میدان شدن و هر چیزی را به نقد کشیدن کار خیلی آسانی است و راحت هم برای شما به ثمر نشسته و راحت هم می توانید پایتان را دراز کنید و هر چه دلتان می خواهد بگوئید، این در سایه زحمات زیاد عده ای دیگر به وجود آمده و به ثمر رسیده که شما الان اینجا هستید .

می خواهم بگویم در همین مدت کوتاه عمر ایشان ، من ندیدم کاری را ایشان وارد بشود و بخواهد انجام بدهد ، چه کار فرهنگی و چه کار سیاسی ، الا این که ساواک بعد از یک مدت کوتاهی بیاید و مانع بشود .

حتی درس و بحث های ایشان ، من یادم هست با این که کوچک بودم ولی همراه مرحوم شهید می رفتم ، اگر از شش هفت نفر یا هشت نه نفر می خواست تجاوز بکند ،مانع ایجاد می کردند ، یعنی فقط باید کاملاً کار ایشان جنبه خصوصی می داشت ، در خانه اشخاص بود.

یا در خانه اشخاص ایشان باید درس و بحثش را برگزار می کرد ،منهای آن اوایلی که در همین شبستان مسجد گوهرشاد ایشان درس داشت ، بعد از این که به شکل گسترده وارد مبارزه شده بود ، یا در خانه افراد بود ، یا دو سه تا مسجد بود حول و حوش بازار فرش فروش ها در مشهد ، یکی دو تا مسجد کوچک بود که در کوچه بود و حداکثر شاگرد های ایشان از پنج شش نفر یا هفت نفر تجاوز نمی کردند .

این شهید با این محدودیت ها ، این همه آثار از خودش به جای گذاشت ، این همه تأثیر گذار بود .

*از جنبه مبارزاتی که فرمودید شباهت زیادی بین ایشان و آقا ( آیت الله خامنه ای ) هست، آقا حقیقتاً اگر اهل مبارزه نبودند سال ها بود که مرجع بودند ، یعنی واقعاً اینها عمر را و تمام ثمره زندگی شان را روی این بحث گذاشتند .

_ اینها نیاز جامعه و این که اسلام چه می خواهد را درک کرده بودند.

* یک مقاله ای در روزنامه اطلاعات به تاریخ 8 مهر سال 1360 ، راجع به شهادت شهید هاشمی نژاد است که بحث خیلی جالبی می کند ، بحثی است که اتفاقاً کمتر به آن پرداخته شده است.

سازمان روحانیت را تشریح می کند ، می گوید دسته جات زیادی در انقلاب مدعی بودند ، ملی گرا ها، چپی ها و ... ولی سازمان روحانیت آمد یک کاری کرد که خواست مردم را تحقق بخشید .

دشمنان فهمیدند آن بخشی که برای آنها خطرناک است ، آن آدم هایی هستند که مبارزه را درک کردند و آن سازمان روحانیت است ، به قول شما می روند مثلاً سراغ شهید مطهری ، سراغ خود آقا ( آیت الله خامنه ای ) همان اول رفتند ، سراغ شهید هاشمی نژاد ، یا شهید بهشتی .

آنها خوب درک کرده بودند ، همین موضوع را که استوانه های سازمان روحانیت چه کسانی هستند و انقلاب را چه کسانی توانسته اند به این مرحله برسانند.

یک دورانی قبل از انقلاب منافقین ، چالشی در جبهه انقلابیون و مسلمانان ایجاد کردند.بحث های زندان که دنبال بشود می بینیم اشخاصی که پشتیبان های مالی و معنوی سازمان بودند ، در زندان به دلیل مواجه با ایدئولوژی سازمان انشعاب های فکری شان شروع شد و به رویارویی رسیدند. آقای هاشمی ، آقایان مؤتلفه ، آقای رجایی و دیگران که بالاخره این آقایان و شخصیت حامی سازمان بودند .

اما بعد از انقلاب در مقطع سال 58 تا 60 کار به یک رویارویی فکری رسید ، من یادم هست بحثی بود که به سازمان می گفتند آقا بیا بنشین بحث کنیم راجع به مبانی فکری تان و آنها می گفتند که ما راجع به مسائل اعتقادی اصلاً بحثی نمی کنیم .

یکی از همین آقایان ملی گرا چندی پیش مصاحبه ای کرده بود ، آقای محمد توسلیان از نهضت آزادی ، یک نکته خیلی خوبی را اشاره کرده بود ، می گفت یکی از اشتباهاتی که اینها مرتکب شدند این بود که سازمان روحانیت را نادیده گرفتند و در نقطه اعتقادی انحرافی را شروع کردند که پاسخگویش هم نبودند ، آقا شما می گفتید که این را از کجای مبانی اسلام در آوردید ، جواب نمی داد .

این نکته مهم است ، در این نقطه چه کسانی تهدید محسوب می شوند ؟کسانی که اسلام را خوب می شناسند و خوب معرفی می کنند ، اندیشه های مادی را هیچ کس بهتر از شهید هاشمی نژاد و شهید مطهری در آن سال ها نقد نکرد .

آن موقع اندیشه مادی خیلی جاذبه داشت ، حتی بعضی از آقایان راجع به همین التقاط منافقین احساس خطر نمی کردند و می گفتند که مسئله ای نیست و حالا آنها هم یک نوع برداشتی دارند .

_ تیز بینی خیلی مهم است در این قضیه ، چه زمانی خطر را بشناسد آدم ، چه وقتی عمل بکند ، چه وقت وارد بشود و چگونه عمل بکند .

شما برگردید و تمام مواضع شهید هاشمی نژاد را بررسی بکنید ، ببینید چه زمانی خطر را تشخیص داد ، من دیدم یکی از ایرادهایی که گرفته بود در همین روزنامه که مال همان سال ها است که چرا ایشان صریح اللهجه است ، چرا زود موضع می گیرد ، چرا مواضع اش صریح است .

شهید هاشمی نژاد ابتدای کار تشخیص داد و واقعاً هم می دانست که خطر از کجاست و اگر قرار است که انقلاب صدمه بخورد از کجا آب می خورد .جمله معروف شهید هاشمی نژاد را شنیده اید که می گوید خطرناکترین چهره دشمن ، چهره فرهنگی آن است .

از همان ابتدا شهید هاشمی نژاد هیچ کار اجرایی را قبول نکرد ، من موارد متعددی دارم که کارهای مختلفی به ایشان پیشنهاد شد ولی هیچ کدام را قبول نکرد ، یک جمله ای داشت که می گفت : کاش من اصلاً زن و بچه نمی داشتم ، پاشنه های کفشم را می کشیدم بالا و می رفتم در هر گوشه ای از این مملکت که به من نیاز بود آنجا ظاهر می شدم ، واقعاً هم همین جوری بود در زندگی اش .

شهید هاشمی نژاد آن روزی که مبارزه فرهنگی خودش را با منافقین شروع کرد ، هیچ کس شروع نکرد.درست در جبهه مقابل آنها خطر انجمن حجتیه را گوشزد کرد. حتی از ناحیه بعضی از دوستان به ایشان اعتراض می کردند که در این اوضاع و احوال شما چسبیدید به اینها ، اصلاً الان چه موقعی است .

آنها هم کار کردند ، سازماندهی کردند ، مدت های طولانی هم کار کردند ، به موازاتی که روحانیت کار مبارزه و انقلاب را انجام می دادند ، آنها در همان وادی خودشان کارشان را انجام می دادند ،برای رژیم شاه هم هیچ خطری هم نداشتند ، بلکه تشویق شان هم می کرد.

به هر حال تشخیص این موضوع که چه چیزی خطر است ، خطر اصلاً چه هست ، ما الان از کدام ناحیه ممکن است که ضربه بخوریم ،بسیار مهم است. خود ایشان می گفت تا قبل از سال54 ، همه آقایان سازمان منافقین را تأیید می کردند ، غیر از حضرت امام (ره)که ایشان را اگر استثنا بگذاریم، مورد تأیید همه آقایان بودند .

در آخرین دوره زندان شهید هاشمی نژاد که در همین مشهد بود ، سال 54 تا 56 خیلی از سران منافقین اینجا بودند ، ، مهدی ابریشمچی و سایرین مشهد بودند ، خیلی از سرانشان هم مشهدی بودند .

مرحوم هاشمی نژاد از نزدیک با افکار التقاطی اینها آشنا می شوند و آنجا بود که ایشان خطر را متوجه می شوند ، بارها شهید هاشمی نژاد اینها را می کشد به بحث و مناظره در همین زندان و اینها اصلاً آمادگی اش را نداشتند و نمی آمدند .

می گفتند که شما مرتجع هستید و ما با شما بحثی نداریم ، ایشان می گفتند من می نویسم که مرتجع هستم و شما هم من را مرتجع می دانید ، خب بیایید با هم بحث کنیم ، یک جلسه ایشان موفق می شوند که آنها را بکشد به بحث و خیلی هم طول نمی کشد و دیگر هم نیامدند ، دیگر آمادگی اش را نداشتند و دیگر هم نیامدند .

بعد از انقلاب ایشان این منش خودشان را داشتند ، ما الان نوارهای زیادی داریم از ایشان که به بحث و مناظره گذاشته است اصلاً ، همه اش هم همین پایه های اعتقادی است ، بحث سیاسی خاصی ندارد ، اصلاً ، بلکه همه اش بحث اعتقادی است ، چون خطر از همان ناحیه بود .

این جنبه را شهید زود تشخیص داد و خیلی زود به آن پرداخت . دغدغه اصلی مرحوم شهید هاشمی نژاد حفظ هویت اصلی انقلاب بود .

حفظ هویت واقعی انقلاب و آن چیزی که مردم دنبالش بودند و حفظ کردن این انقلاب از گزند تحجر و نقطه مقابلش التقاط و لیبرالیزم .هم زمان در دو جبهه ایشان می جنگید.

خطاب به برخی از متحجرین مرحوم شهید هاشمی نژاد در صحن حرم مطهر سخنرانی می کرد و می کوبید روی تریبون و می گفت بیایید اینجا ، بایستیم جلوی مردم بحث فقهی کنیم . اگر شما واقعاً مشکل تان مشکل دینی و فقهی است .

* تمام شخصیت های بزرگواری که در جریان انفجار حزب شهید شدند یا در شهرستان ها و مراکز استان ها شهید شدند ، همه همین وجه مشترک را دارند ، یعنی همه می گویند آقا بیایید و بنشینیم و بحث کنیم ، هیچ کدام نمی گویند که بر علیه هم سنگربندی کنیم و مبارزه مسلحانه بکنیم .

و یکی از خصوصیت های بارز این آقایان هم مثل شهید مطهری و شهید بهشتی و شهید هاشمی نژاد و دیگران و بخصوص این سه شخصیت بزرگوار ، تلاش مستمر بر علیه همه انحراف های فکری بود. یعنی انجمن حجتیه ، منافقین ، انحراف های لیبرالیزم ، تحجر طیف وسیعی از دامنه مبارزات آنها را تشکیل می داد .

سئوال این است که چرا به ترور می رسند ، کسی که دعوت به کلمه می کند ، دعوت به بحث و حرف می کند را چرا ترور می کنند ؟

این خیلی مهم است ، الان یک شعبه ای از بنیادگراهای افراطی مثل القاعده که دارند در عراق شیعه ها را می کشند ،با همان تفاسیر و طرز فکر سازمان منافقین دارند این کارها را می کنند ، یعنی بنیان های فکری شان خیلی به هم نزدیک است. آن منطق و فرهنگی که اینقدر سخیف و مبتذل فکر می کند که کلمه را با گلوله پاسخ می دهد ، چه نتیجه ای می خواهد بگیرد ؟

این جریان باورش این بود که اگر این اشخاص را از جامعه بگیریم خودمان می آییم بالا ، دیدگاه زمینی و محاسبه گرایانه و تعادل قوایی داشتند. در مقابلش شهدا گرچه رفتند ، این سرمایه ها از دست رفتند ولی انقلاب به اعتلاء رسید ، اندیشه خالص اسلامی به اعتلاء رسید و این خیلی مهم است .

همان روز امام(ره) این را می گویند ، ایشان می گویند شما فکر می کنید که شهید هاشمی نژاد را بگیرید اسلام ضربه می خورد ،این خون ها به اسلام کمک می کنند.

ولی امروز بعد از بیست و چهار سال تحقق این وعده را به چشم می بینیم .این یک اتفاق عبرت آموز تاریخی است و محتوی و مفهوم انقلاب را می رساند .

 

Hasheminejad F

 

_ تاریخ ایران را اگر بررسی کنید و وضع روحانیت در جامعه ایران بررسی شود، جایگاهی که روحانیت از قدیم داشته و الان دارد و در آینده هم خواهد داشت بررسی بشود، این واقعیت واضحتر می شود.

تمام انقلابات ، تمام اعتراضات ، تمام حرکت هایی که در کشور و در ایران شکل دهی شده و هر چیزی که بویی از مبارزه ضد استعماری ، ضد فرهنگ غربی و فرهنگ بیگانه و هر شکلی که رنگ و بوی فرهنگ غیر خودی را داشته باشد ، هر چه از این حرکت ها در جامعه بوده ، پای اصلی آن روحانیت است ، یعنی نقش اصلی از روحانیت است .

مواردی و جمله هایی از روشنفکران ما بوده از قدیم که به هر حال هر جایی که بحث مبارزه با استعمار هست ، روحانیت در آن نقش داشته است .

به همین خاطر دشمن بحث جدایی دین از سیاست را دنبال می کند و همه تلاشش این است که یک جوری بشود این روحانیت را از سیاست جدا کند تا بنشیند و کار خودش را بکند ، هر جوری که می خواهد به دینش بپردازد ، مثل کشورهای دیگر که هست مثل ترکیه و غیره .

روحانیت بنشیند و هر کاری که دلش می خواهد در عرصه دینی بکند ، به مباحث علمی ، حوزوی و دینی خودش بپردازد و این را باید یک جوری از سیاست جدا کرد که این نقش آفرینی را نتواند داشته باشد تا بعد بشود برای کشور برنامه ریزی کرد .

این برای دشمن همیشه مشکل ساز بوده است. شاید در هیچ کجای دنیا این قدر به این موضوع نپرداخته اند جز کشور ایران ، چون تاریخ ایران به این شکل بوده است.

حتی می گویند روحانیت نقش پدرانه و نظارتی داشته باشد ، نقش نصحیت گرایانه داشته باشد.

بختیار همان اول که امام (ره)آمده بود گفته بود که شما بنشینید ، ما یک جایی مثل واتیکان برای شما درست می کنیم و شما حکومت کنید برای خودتان . انواع و اقسام ترفندها هست .به قول آقای هاشمی گیریم که روحانیت رفت کنار ، چه گروهی می خواهد و بیاید جایگزین بشود ، چه کسی می خواهد حکومت کند ؟

فرض کن روحانیت برود کنار ، برود کنار باید چه کار کند ؟ باید منتقد باشد ، باید اپوزسیون باشد ، کدام گروه توانایی این را دارد که در مقابل روحانیت مقاومت کند .

یک فتوا بدهد یا یک نظر بدهد،فرض کن سر یک مسئله بخواهد نظر بدهد ، چه کسی می خواهد جلوی این مردم را بگیرد ، آن هم این مردم متعصب ایران که این قدر پایه های دینی شان قوی است .

تمام حرکت هایی ضد استعماری که در این کشور بوده ، هیچ وقت هزار و یک فقر و بدبختی و مشکلات باعث حرکت مردم نشده ، هر حرکتی که در این کشور بوده ریشه دینی و فرهنگی داشته است .

این را چگونه می خواهند از فرهنگ مردم جدا کنند ، باید اصل و ریشه فرهنگ مردم را جدا و عوض کنند ، تا بعد بتوانند کاری بکنند، این هم که ممکن نیست.

روحانیت در این کشور یک چنین نقش قوی دارد. وقتی انقلاب شد یک بخشی از روحانیت پایه انقلاب و کشور و حکومت دینی را ایجاد کردند ، فکر و اندیشه اش را در جامعه آوردند،نیرو پروراندند که منشاء آن حضرت امام (ره)بود، نیرو ساختند که بعد آن نیروها توانستند پخش بشوند و جوان ها را جذب بکنند و بعد توسط آنها مردم را هدایت بکنند و این کشور را به اینجا برسانند .

حالا به نظر آنها ، این شکل خطر ساز است و به یک نقطه ای می رسند که این اگر وجود قطع نشود ، حذف فیزیکی نشود ، دیگر همه چیز از کنترل خارج می شود .

می بینید که به چه نحو انقلاب داشت جلو می رفت ، کل منطقه خلیج فارس و کل جهان اسلام را چگونه تحت تأثیر قرار داده بود .

اصلاً جنگ ایران و عراق چرا به وجود آمد ، این خطر را احساس کردند.دشمن خیلی زود خطر را احساس می کند.خطر را احساس کردند که اگر الان اینجا جلویش گرفته نشود ، هشت سال توان این کشور گرفته نشود ، دیگر شاید قابل کنترل نباشد ، کجا به انتها می رسید آن هم معلوم نیست .

هم زمان هم جنگ را شروع می کنند ، هم قائله استان های مختلف ، هم بحث اقوام مختلف را پیش می کشند و هم این که از داخل منافقین شروع می کنند به ضربه زدن به این افراد و حساب شده هم دارند می زنند ، اگر همین طور از یک دم می زدند باز یک بحث جدایی بود .

حساب شده دارند می زنند ، شهید مطهری را می زنند ، شهید باهنر را می زنند ، شهید هاشمی نژاد را می زنند ، شهید مدنی را می زنند ، آقا ( آیت الله خامنه ای ) را می زنند ، حالا بعضی جاها هم مثل جریان آقا ناموفق بودند و نشد ، آقای هاشمی را می زنند .

این نقطه خطر همین جاست ، خطر از دید آنها به یک مرحله ای که برسد به هر حال هیچ چاره ای نیست جز این که آنها را از سر راه بردارند ، شما حساب بکنید که این جنگ واقعاً جنگ اندیشه بود ، واقعاً بحث هیچ چیز دیگر نبود ،جنگ قدرت که نبود.

کجا جنگ قدرت است ، شهید هاشمی نژاد که قدرتمند نیست ، پست و مقامی نداشت ، شغلی نداشت ، این اندیشه داشت ، یعنی این غلط است که بگوییم منافقین فقط صرفاً حکومت می خواستند و خب حکومت به دستشان نرسید این شکلی اقدام کردند ، خب این شکلی که کسی حکومت نمی کند .

یعنی آدم باید خیلی بچه باشد که فکر کند ، من بیایم و چهار نفر آدم را بکشم ، می توانم بر مردم حکومت کنم .مردم که مواضع شان مشخص است، این سیل خروشان که با یک کلمه روحانیت به حرکت در می آید ، جنگ هشت ساله را با دست خالی پیروز می شوند ، به این مردم این شکلی که نمی شود حکومت کرد .

این آلت دست آن دشمن اصلی است که با تمام قوا وارد کشور شده است ، این است که اینها هم زمان همه کارهایشان انجام می شود ، هم در جبهه ها هست ، هم بحث اقوام هست ، گنبد ،خوزستان و از یک طرف کردستان و از این طرف سیستان و بلوچستان ، جنگ بود ، منافقین هم شروع کردند و آخرش هم پناهنده شدند به دامان همان ها.

رفتند در فرانسه تا در آنجا از امکانات وسیع آنها استفاده کنند تا از چند جبهه این انقلاب را اگر بشود نابود کرد ، چون تا وقتی که حضور قوی مردم باشد که نمی شود کاری کرد .

این است که در آن مقطع که شروع کردند، طبیعتاً آن ایدئولوگ های انقلاب ، آن کسانی که نظریه پردازهای انقلاب بودند آنها را باید می زدند ، هیچ چاره دیگری نمی بینند.

شما ببینید اصلاً کودتا در این مملکت انجام نشد ، یعنی اصلاً آنها دنبالش نرفتند ، یک مورد خیلی استثنایی بود که آن هم ابلهانه بود ، چون سازگار نیست ، انجام شدنی نیست ، کودتا وقتی ثمر دارد که مردم بی تفاوت باشند ، حالا در بعضی جاها چهار تا سرهنگ و سرگرد و اینها می آیند و مردم هم دارند کار خودشان را می کنند ، ولی اینجا پیاده شدنی نیست ، اینجا عملی نبود.

لذا اینها شیوه هایی را انتخاب کردند که آن کسانی که جامعه را تغذیه فکری می کنند، آن کسانی که جامعه انقلابی را ساخته اند ، آن کسانی که طولانی مدت کار کردند و جوان های این مملکت را به شکلی جذب کردند که از زندگی شان دارند می گذرند ، از همه چیزشان گذشتند ، نه تنها جوان ها ، بلکه همه ، در جنگ پیرزن و پیرمرد و همه ، حضور داشتند .همه ما در محله های خودمان و در اطراف خودمان همه چیز را دیده ایم .

کشور ایران ، مردم ایران از همه چیز خودش دارد مایه می گذارد ، این بر می گردد به ریشه های اعتقادی ، اعتقادهای مذهبی که توسط بعضی از افراد خاص ایجاد شد .

لذا باید این سر شاخه ها را می زدند، که زدند. به امید این که در طولانی مدت با نبود آنها یک برنامه ای بریزند و به آن اهدافی که می خواهند کم کم برسند .

* شما به نقش تاریخی روحانیت در مسیر مبارزاتی مردم ایران اشاره کردید و سر فصل هایش هم مشخص است ، مثلاً در مشروطیت روحانیت خیلی نقش داشتند ، در جریان ملی شدن صنعت نفت و پانزده خرداد 42 و از همه مهمتر در انقلاب اسلامی بر علیه رژیم شاه بود .

از زمانی هم که منافقین تشکیل شدند ، به هر حال اینها به عنوان یک جریان اسلامی شناخته می شدند ، نقش و حسن نیت روحانیت را در همن جریان می بینیم که ابتدا از آنها حمایت می کنند .

یعنی خیلی از این آقایانی که الان هستند و خیلی از روحانیونی که اصلاً به دست منافقین ترور شدند ، اینها کسانی بودند که در ابتدا از مجاهدین حمایت می کردند ، مثل شهید باهنر و شهید رجایی ، خیلی به لحاظ معنوی و مادی هم کمک می کردند.

خیلی از کسانی هم که آن سالها به مجاهدین کمک می کردند به اعتبار همین اعتماد و حمایت روحانیت و نیروهای مذهبی بود که دیدیم بعد از این که روحانیت حمایتش را برداشت ، آنها هم در زندان انشعاب کردند.

در میان صحبتها گفتید که آقای هاشمی نژاد را در زندان بایکوت کرده بودند ، می دانید که یکی از روش های سیستماتیک اینها ، وقتی در مقابل یک تفکر و یا فرد کم می آورند یا بخواهند یک نفر را تحت فشار قرار بدهند ، بایکوت است.

در مقطع بعد از انقلاب هم ایشان در سطح استان مورد توهین و اهانت و شانتاژ منافقین قرار می گرفت.یا در سطح کشور آقا(آیت الله خامنه ای) و آقای هاشمی و شهید بهشتی مطرح بودند که برخورد بسیار مبتذلی از سوی منافقین با این بزرگواران صورت می گرفت .

طبعاً حضرتعالی با این استنباط موافقید که همان منطقی که در دوران مبارزه با ستمشاهی ، در برابر هر گونه آزاد اندیشی و مباحثه با بایکوت و شانتاژ ایستادگی می کرد، همان جریان پس از انقلاب در خیزی که برای کسب قدرت سیاسی برداشت ، اقدام به براه انداختن موجی از تروریسم و خشونت کرد و اتفاقاً هر دو اتفاق از یک منطق و تفکر سرچشمه می گیرد.

_ همینطور است . حذف و ترور گاهی فیزیکی و گاهی هم شخصیتی و حیثیتی است.که البته منافقین همه نوعش را انجام دادند. من یادم هست حتی زمان منافقین حتی یک عکسی را به عنوان سند همکاری شهید هاشمی نژاد با ساواک پخش کردند.

من این عکس را اتفاقاً در خیابان دیدم ،نمی دانم این عکس چه کسی بود و چه چیزی بود ، اصلاً هیچ شباهتی هم با ایشان نداشت ، ریش خیلی بلندی داشت که اصلاً شهید هاشمی نژاد یک مرتبه در عمرش این شکلی نبود .

هر چیزی را مستمسک قرار می دادند تا ضربه خودشان را بزنند. وقتی همه راه ها را رفتند و دیگر هیچ راهی جز حذف فیزیکی باقی نماند ،دست به ترور زدند ، آن هم به دو منظور ، یکی انتقام و دیگری که اصلی تر است این که جامعه از وجود این افراد محروم بشود .

شهید هاشمی نژاد همه زندگی اش را گذاشته بود برای اشاعه فرهنگ ، با آن منطق قوی ، با آن دست پر علمی ، با آن شیوه زیبای خودش در جذب افکار و افراد .

در برخی مقالات نوشته شده است که ایشان مبارزات خودش را از سال 42 آغاز کرده است ،در حالی که کتاب "مناظره دکتر و پیر " تألیف شده در سال 38 است .در سن جوانی ایشان ،هنگامی که یک جوان 30 ساله بودند این کتاب را تدوین کردند و به سرعت در سه چهار پنج دوره چاپ می شود و بعد ممنوع الچاپ می شود تا زمان انقلاب .

یک آقایی آمدند به دیدن شهید و می گفت ما در سربازی که بودیم ، سه چهار پنج تا کتاب بود که می گفتند حق مطالعه ندارید ، یکی از آنها کتاب مناظره دکتر و پیر بود .

با کسانی که قدیم دستی در انقلاب داشتند و من گاه گداری ملاقات می کنم می گویند که کتاب مناظره و پیر را ما در خانه مان داشتیم و دست به دست خوانده ایم .

خب این کتاب یک کتابی است که هنوز، به نظر من ، مفید است و به درد جامعه می خورد ، یک دوره دفاع از اسلام است .

یک دوره دفاع از اسلام سیاسی است ، اسلامی که به جامعه کار دارد ، به اموری که در جامعه می گذرد کار دارد ، یک دوره دفاع از اسلام به شکل خیلی جذاب است، که می بینید این همه دست به دست گشته و چندین بار در دوران ممنوعیت چاپ شده است .

یا کتاب درسی که حسین به انسان آموخت یا برخی از کتاب های ایشان که همچنان در معرض چاپ است ، اینها محصول مناظرات و کلاس های درسی بوده که ایشان با جوان ها داشته و آنها را به رشته تحریر در آورده است.

در همان دوران قبل از انقلاب که گفتید تفکرات مادی، خیلی جذاب بود، خب دانشگاه های ما آن موقع همه یا سلطنتی بودند یا بی عار بودند ، خیلی خیلی که طرف سیاسی بود مارکسیست می شد یا جذب افکار منافقین می شد و خیلی کم پیدا می شد که مذهبی در آید.در همین دوران من به خاطر دارم خانواده های زیادی را که می آمدند پیش مرحوم شهید که بچه ما دارد از دست می رود ، رفته دانشگاه این جوری شده است،دیپلم می رفت فوق دیپلم و بعد لیسانس و دیگر هیچ چیزی را قبول نداشت .

شهید هاشمی نژاد اینها را می آورد در خانه مان و بحث می کرد. واقعاً همه زندگی شان را گذاشته بود ، یعنی زمان نمی شناخت ،می نشست و بحث می کرد ، چون دستش هم پر بود من یادم هست همیشه میدان بحث را می داد دست آنها و می گفت از هر کجا که می خواهید وارد شوید ، راجع به هر موضوعی که می خواهید بحث کنید ، به یک جلسه و دو جلسه نمی کشید که وضع به کلی عوض می شد .

شهید در زمان انقلاب بعضی موقع ها می رفتند در این شهر و آن شهر صحبت بکنند ، بحث بکنند ، بحث عقاید بود ، بحث انقلاب بود .صحبت می کردند در شهرستان ها ، بارها منافقین وقتی ایشان سخنرانی می کرد ، جلسه سخنرانی را به هم می ریختند.حالا اینجا حذف فیزیکی است آنجا هم همین بود و با یک نحو دیگر، می گفتند که اصلاً نگذاریم صدا به کسی برسد ، اصلاً نگذاریم کسی حرف بزند ،جلسات را به هم می ریختند.

در همین بجنورد یادم هست ، ایشان آنجا که سخنرانی می کردند ، هوادارن منافقین آن قدر شلوغ و سر و صدا کردند که جلسه را بر هم زدند .

همه این راهها را که منافقین رفتند و به بن بست رسیدند. آن بن بست باعث می شد که به این نتیجه برسند که طرف را از سر راه بردارند و یک کاری بکنند و به قول خودشان ریشه اش را خشک بکنند .

من یادم هست همان اوایل که ایشان شهید شده بود من شنیدم که بعد از این که سرکرده منافقین با بنی صدر به فرانسه رفته بود ، مشخصاً آنجا اسم برده بود که چه کسانی را ترور کنید و در مشهد اسم آقای هاشمی نژاد را برده بود و گفته بود که هاشمی نژاد را بزنید .

حالا می گوییم که شهید باهنر و شهید رجایی ،اینها نخست وزیر و رئیس جمهور بودند ، آن یکی امام جمعه بود و غیره ، ولی شهید هاشمی نژاد هیچ چیز غیر از خودش نبود ، خودش بود فقط ، خودش بود و تفکراتش .

* شهید هاشمی نژاد از مدت ها قبل این انحراف را شناخته بود و زندگی اش را هم روی این موضوع گذاشت و در این راه شهید شد. اما ثمره حیات ایشان ، ثمره مطالعات ایشان و نظایر ایشان ، در استمرار همان حرکت سازمان روحانیت ، تبدیل به جزء جدایی ناپذیری از تشیع شده است به طور خاص در ایران دیگر نمی شود از مردم جدایش کرد.

از آن سو جریان منافقین هم که به دنبال حذف این افراد بود و در همین تهران حتی روزی صد تا ترور می کرد و در همه جا بمب گذاری می کردند.الان تبدیل شده به یک جریان مضمحل و ایزوله شده ای که بالاخره اصلاً از صحنه سیاسی به طور کلی حذف شده است و یک جاهایی دشمنان از آن استفاده می کنند .

این هم خیلی مهم بود،یک محک مردمی بودن، اثبات این که روحانیت تشیع در بستر اعتقادات مردم و با آنها است و جداشدنی نیست .آنها مدعی بودند که مردم با ما هستند ، ما مردم را نمایندگی می کنیم ، ما نیروهای پیشتازیم ، اما آن چیزی که عملاً به اثبات رسید این بود که مردم حول اعتقادات شان که سمبل آن روحانیت بود و هست جمع شدند.موضوع را در این ساحت چگونه می بینید.

_ ببینید این دنباله همان بحثی که من خدمت تان عرض کردم است، یعنی سکان دار و هدایت جامعه تا وقتی که دست روحانیت استف مکن است یک مقدار امواجی یک ذره این طرف تر یا آن طرف تر بیاید و برود ولی اینها را ما کار نداریم ، بالاخره می شود و پیش می آید و از این به بعد هم نمی توانیم بگوییم که دیگر چیزی واقع نمی شود و دشمن کاری ندارد و نیست .

ولی در مجموع آن چیزی که در سیر بیست و چند ساله انقلاب نگاه می کنیم ، هیچ چیزی جز اعتقاد و اعتماد مردم به روحانیت ، به روحانیت انقلابی و سیاسی نبوده که این کشور را تا به اینجا رساند .

چه خطرهایی که این انقلاب از آن رد شده است . شما هر کدام از اینها را که بررسی می کنید ، هر کدام به تنهایی می توانست یک کشور عظیمی را از پا بیندازد ، بالاخره شما کشورهای دیگر را نگاه کنید ، یک چند تا حرکت چند روزه ریشه حکومت را از جا در می آورد .

تمام قدرت ها بر علیه انقلاب جمع می شوند با هم چپ و راست هم ندارد ، ما وقتی که انقلاب شد هم با چپ هم با راست مبارزه کردیم.

با این که دست دوستی از سوی خیلی کشورها در آن زمان در رقابت با قدرت آمریکا به طرف چپ دراز شد ، ، ولی انقلاب به پشتوانه نیروی عظیم مردمی هم در مقابل چپ ایستاد و هم در مقابل راست ایستاد و از مواضع خودش عدول نکرد.

امام(ره) را ببینید که چه شکلی این مملکت را هدایت کرد ، یک پیرمردی که هفتاد و خورده ای سن و سال داشت ، با یکی دو تا جمله چه جوری یک رئیس جمهوری که آن موقع یازده میلیون رأی داشت و همه پز و کارش را هم به همان یازده میلیون رأیش بود ، چگونه در یکی دو تا سخنرانی که حضرت امام(ره) کرد مجبور شد با شکل و شمایل یک زن از این کشور فرار کند و دیگر هیچ کس هم سراغش نرفت ، کسی که آن همه پز داشت .

این حکومتی که این شکلی به پا شده و طبیعتاً تا اینجا به ثمر رسیده بعد از این هم خواهد رفت ، امروز بحث اتمی را داریم ، چرا و چطور شد که مسئولین ما این جور محکم در مقابل فشارها ایستاده اند ، به چه پشتوانه ای ؟ کدام نیرو ، کدام نیروی نظامی .

ما کنارمان آمریکا ایستاده و دارد عربده می کشد ، دارد شاخ و شانه می کشد.انگلیس در خوزستان دیدیم که چند وقت پیش آن بلاها را می خواست سر کشورمان در بیاورد ،قائله ای که یکی دو روزه تمام شد. این چیزی نیست جز همین قدرت نفوذ اسلام در مردم ، مردم واقعاً مردم معتقدی هستند .

با همه این هجمه های فرهنگی که هست ، آن روزی که حکومت به دست روحانیت نبود و هم حکومت خودمان و هم دیگران از خارج همه توش و توان خودشان را گذاشته بودند که به دین مردم ضربه بزنند ، هیچ به ثمر نرسید که بماند ، انقلاب و روحانیت توانست یک نیروهایی بپروراند که امروز حکومت را هم به دست بگیرند.

و این دقیقاً به همان ریشه های اعتقادی مردم بر می گردد.روحانیت تبیین کننده این اسلام است که به فرمایش امام(ره) اسلام ناب محمدی است ، طبیعتاً تا این اعتقادات مردم هست هیچ خطری نمی تواند این کشور و این نظام را تهدید بکند.

منافقین هم با آن ادعاهایی اولیه می بینیم که به چه دریوزگی افتاده اند و مثلاً به آمریکایی ها می گویند که اینها تأسیسات هسته ای و اتمی دارند .نکبت بیش از این نمی تواند دامنگیر گروهی بشود.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31