شهيد لاجوردي و جريان مبارزه (11)

Hashem Amany

مقدمه :

پير روشن ضمير دوران مبارزه كه با پاي ايمان خلل ناپذيرش و در طول 13 سال زندان هاي مختلف رژيم شاه را پيموده است ، به رغم اين كه كمتر با رسانه ها به گفتگو مي نشيند ، در پاسداشت ياد لاجوردي با ما سخن گفت .

او كه اينك هشتاد و چهارمين بهار زندگي را پيش روي دارد ، گذشته از دوستي با سيد ، با او نسبتي سببي دارد و همين قرابت او را به دريافت هايي جذاب از سلوك او رهنمون ساخته است .

حاج هاشم اماني كه بيشترين مصاحبت را با شهيد لاجوردي در زندان داشته است ، آميختگي علم او با بصيرت و هوشمندي را كليد توفيقات او در دوران قبل و بعد از پيروزي انقلاب مي داند ، با سپاس از ايشان كه لختي با ما به گفتگو نشستند .

* از آغاز آشنايي تان با شهيد لاجوردي نكاتي را ذكر كنيد .

_ ايشان با ما نسبت بسيار نزديك دارند ، برادر عيال مرحوم شهيد حاج آقا صادق هستند . پدرشان هم مرحوم آسيد علي اكبر لاجوردي مردي بسيار متدين و محترم بودند و سبب آشنايي ما با شهيد لاجوردي همين وصلت بود .

* مرحوم شهيد حاج آقا صادق چگونه با اين خانواده آشنا شدند و اين وصلت چگونه صورت گرفت ؟

_ متأسفانه حافظه ام ضعيف شده و تاريخ ها كمتر به يادم مانده ، ولي قطعاً تاريخ ازدواج آنها قبل از سال 40 و حدود سال هاي 38 بود و آشنايي آنها هم در بازار پيش آمد . ايشان با مرحوم ابوي شهيد لاجوردي آشنا شدند .

* شهيد لاجوردي چقدر با شهيد صادق اماني انس داشتند ؟

_ اشتراك فكر و فعاليت در زمينه هاي مبارزاتي و آمد و رفت خانوادگي طبيعتاً موجب انس و الفت عميقي بين آن دو شده بود . مرحوم حاج صادق چندين سال در مسجد حاج شيخ علي كه آن را باز سازي كرده بودند ، همراه با مرحوم لاجوردي و مرحوم آقاي شاهچراغي به درس و بحث مشغول بودند

مرحوم شاهچراغي امامت آن مسجد را به عهده داشتند ، اينها و چندين تن ديگر از برادران، آن مسجد را پايگاهي براي آموزش و مبارزه قرار داده بودند . مدرس هم مرحوم آقاي شاهچراغي بودند .

البته درس هم تا اندازه اي پوشش بود و در اين پوشش ، مسائل روز و كارهاي مبارزاتي مورد بحث و بررسي قرار مي گرفتند ، دروسي هم كه مي خواندند دروس تكميلي و سطح بالاي حوزوي بود ، اين پايگاه دو سه سالي بود تا منتهي به ترور منصور شد .

* از بيانات و برخوردهاي شهيد لاجوردي در سال هاي قبل از انقلاب و همچنين سال هاي پس از پيروزي انقلاب كه ايشان در منصب حساسي حضور داشتند ، سطح دانش ديني و فقهي ايشان تا حدودي آشكار شد . شما خودتان ايشان را از اين نظر در چه سطحي ديديد ؟

_ ما هم به مناسبت قوم و خويشي و هم به مناسبت اشتراك عقيده و مبارزه ، چند نفري در مقاطع مختلف با هم اشتغال به درس داشتيم ، در زندان آقاي انواري عهده دار تدريس به ما بودند و اين در سال هايي بود كه زندان اصولاً خيلي متشنج نبود .

از نظر احاطه به فقه تا حد سطح را مسلط بود و هيچگونه نقصي نداشت و اطلاعات خوب و بالايي داشت ، بسيار مطالعه مي كرد ، گذشته از همه اينها بينش و درايت بالايي داشت ، ديد بسيار وسيع و تيز و تشخيص بسيار خوب و بالايي در ايشان بود كه در ديگران نبود .

* از ديدگاه شما گذشته از احاطه قوي به مباني تئوريك اين گروه ها ، چه عامل يا عوامل ديگري در توفيق ايشان در مواجهه با آنها نقش داشت ؟

_ سؤال خوبي است ، بسياري از شخصيت هاي فقيه و فيلسوف در زندان داشتيم كه آنها هم متوجه بطلان عقايد چپي ها يا چپي هاي مسلمان نما شده بودند ، اما حساسيت چنداني نسبت به آنها نشان نمي دادند .

آنچه موجب شده بود كه آقاي لاجوردي همان قدر كه متوجه آنچه كه آنها مي گفتند مي شد به همان ميزان و شايد بيشتر متوجه چيزهايي مي شد كه آنها پنهان مي كردند و نمي گفتند . مجموعه اين دريافت ها موجب مي شد كه نسبت به خطر اينها براي نظام كه بعد از پيروزي انقلاب تأسيس مي شود ، حساس باشد .

اين بسيار مهم است كه ايشان در سال هاي 53 و 54 خطري را حس مي كرد كه برخي از مسئولين حتي در يكي دو سال اول انقلاب چندان متوجه آن نبودند و اگر نبود بصيرت و رهبري كم نظير امام و هوشمندي چهره هاي معدودي مثل آقاي لاجوردي ، ممكن بود ضربات جبران ناپذيري بر پيكره نظام وارد شود .

به نظر بنده الان با گذشت نزديك به سه دهه از تأسيس نظام و برهه تهديدات منافقين در آغاز انقلاب ، به راحتي مي توان پي برد كه حساسيت هاي ايشان در آن برهه چقدر بجا و مؤثر بوده و چه نقشي در عبور دادن نظام از مجموعه مخاطرات آن دوران داشته است .

* شهيد لاجوردي اطلاعات نسبتاً وسيعي درباره مكاتب جديد داشتند و لذا در مواقع لازم توانستند در مواجهه با گروهك ها ، به اصطلاح مو را از ماست بيرون بكشند . در اين عرصه چقدر مطالعه داشتند ، به ويژه در درون زندان كه با هم بوديد ؟

_ زندان محل تاخت و تاز همه نظريات و افكار بود و بحث هاي مفصلي با كمونيست ها و منافقين پيش مي آمد ، از جمله با رجوي و سعادتي كه سردمدار منافقين بودند . آقاي لاجوردي با آن هوش و درك تيزي كه داشت متوجه انحرافات آنها مي شد و در مباحث مختلف نظريات دقيقي داشت و بازگو مي كرد ، گاهي ساعت ها مي نشست و درباره موضوعات مختلف با آنها بحث مي كرد .

* شهيد لاجوردي به طور مشخص در جريان ترور منصور چه نقشي داشتند ؟

_ در جريان اين رويداد ايشان مستقيماً نقشي نداشت ، چون موضوع ترور با شرايط آن زمان چه از نظر شناسايي ، چه از نظر اسلحه و چه از نظر عمل ، كاملاً محرمانه بود و نمي شد بيش از چند نفر را درگير كرد .

البته كل مسئله را همه مي دانستيم ، ولي از نظر عملياتي نمي شد ، سطح عمليات را توسعه داد و موضوع را با همه در ميان گذاشت ، اين است كه سه چهار نفري بيشتر در جريان جزئيات نبودند ، بنابراين ايشان از نظر كلي در جريان مسئله بود ، ولي از نظر جزئيات دخالت عمده اي نداشت .

* ولي جزو ابواب جمعي آن قضيه بودند و دستگير هم شدند .

_ بله ، ما ده نفر بوديم كه دستگير شديم و به دادگاه رفتيم ، شهيد لاجوردي در آن ماجرا يك سال و نيم در زندان شماره 4 زنداني شد ، ما زندان شماره 3 بوديم .

* شهيد لاجوردي پس از يك بار به خاطر جريان انفجار دفتر ال عال هواپيمايي و يك بار ديگر هم در سال 54 و در پي حساسيت هاي ساواك به ارتباطات و فعاليت هاي ايشان دستگير شدند ، در كدام يك از زندان ها با هم بوديد ؟

_ زندان شماره 3 قصر و بعد هم مدتي در اوين با هم بوديم ، در سال 54 بود ، يك بار هم ايشان در جريان انفجار دفتر ال عال كه مربوط به هواپيمايي اسرائيل بود ، دستگير و محاكمه و به چهار سال زندان محكوم شد .

در اواخر ، در سال 54 دقيقاً نمي دانم به خاطر چه موضوعي زنداني شد ، در زندان خيلي آدم خودداري بود و درباره شكنجه هايي كه تحمل كرده بود ، حرف نمي زد . خوشش نمي آمد درباره اين موضوعات صحبت كند . مناعت طبع عجيبي داشت . اگر هم سؤال مي كرديم به نوعي مي گذشت .

در نوبت آخر به 18 سال زندان محكوم شد ، من و آقاي عراقي و چند نفر ديگر در زندان بوديم كه ايشان آمد ، پرسيديم : " چطور شد ؟ " گفت به 18 سال زندان محكوم شده ام ، ولي اين محكوميت سنگين ، كوچك ترين تأثيري بر روحيه اش نگذاشت ، انگار كه از اين منزل رفته به منزل ديگري ، هيچ به روي خودش نياورد .

* در اين زندان آخر ، مسئله فتوا مطرح شد كه شهيد لاجوردي هم در طرح آن و هم در پيگيري آن نقش بسيار به سزايي داشتند . خاطرات تان را از آن برهه نقل كنيد .

_ تقي شهرام از عناصر رده بالاي منافقين در زندان شماره 3 بود ، با تباني ساواك او را به زندان آمل يا بابل منتقل كردند و سازمان امنيت او را فراري داد و او هم رفت و مواضع جديد ايدئولوژيكي را براي سازمان منافقين در جزوه اي نوشت .

اين جزوه را آوردند به زندان كه در آن اعلام ماركسيست بودن كرده بودند . در آنجا آقاياني كه در زندان شماره 4 بودند از جمله آقاي طالقاني ، آقاي مهدوي كني ، آقاي انواري ، آقاي رباني شيرازي ، آقاي لاهوتي و عده ديگري تصميم گرفتند فتوايي را در چهار ماده صادر كنند كه يكي از آنها اين بود كه كساني كه در آن موضع باشند ، كافر و نجس هستند و كساني كه در آن موضع نيستند در يك درجه پايين تر قرار دارند .

در آنجا اين قطعنامه مورد تأييد همگي قرار گرفت و از آن موقع رفتار با منافقين بر مبناي اين تصميم تنظيم مي شد .

* آيا اين متن مكتوب بود يا سينه به سينه نقل مي شد ؟

_ نوشته شد ، در هر حال اتاق ها را شستيم و آب كشيديم و آنها را كاملاً كافر قلمداد كرديم و به طور كلي كسي با آنها هيچ صحبتي نمي كرد و تماسي با آنها نداشت . حتي گفتگو و بحث هم ديگر با آنها انجام نمي شد ، چون صحبت با آنها اثري نداشت به ويژه كه آنها از همان ابتدا يك جور روحيه خبر گرفتن و خبر بردن و جاسوس بازي داشتند .

* بسياري بودند كه داعيه دار مخالفت با منافقين بودند ، اما در مورد هيچ يك از آنها عمق و گستره كينه اي را كه نسبت به شهيد لاجوردي از سوي گروهك ها به ويژه منافقين مشاهده مي كنيم ، نمي بينيم . به نظر شما آگاهي و دانش شهيد لاجوردي درباره اين جريانات در سال هاي قبل از انقلاب تا چه پايه در بر ملا كردن ماهيت آنها در سال هاي پس از انقلاب تأثير داشت ؟

_ شهيد لاجوردي از همان اول به آنها نظر خوشي نداشت ، در حالي كه اينها تا مدتي از نظر جامعه به عنوان يك حركت اسلامي تلقي مي شدند و خودشان هم ظاهراً رفتارهاي اسلامي داشتند . يكي از اينها ميوه نمي خورد ، شب ها نماز شب مي خواند و روزها روزه مي گرفت و يا مثلاً از آقاي حقاني ، مؤسس همين مدرسه معروف در قم پرسيده بود : " رفته ام دستشويي و به اين جاي لباسم ترشح شده ، چه كار بايد بكنيم ؟ " چنين عوام فريبي هايي براي جمع كردن جوان ها داشتند .

شهيد لاجوردي به اين مقدس بازي ها ذره اي اعتنا نداشت و از اول به آنها بدبين و مشكوك بود . حالا اين نگاه از كجا سر چشمه گرفته بود نمي دانم . آقاي غيوران مي گفتند كه ما قبلاً از افراد وجوهات مي گرفتيم و به اينها مي داديم . تا سال 54 كه ديگر وجوهاتي به آنها نداديم . همين نشان مي دهد كه اينها تا اين سال توانسته بودند به عنوان يك حركت اسلامي براي خودشان وجهه اي كسب كنند و اين باعث تأسف است .

شايد منافقين از اين جهت كه آقاي لاجوردي آنها را زودتر از همه شناخت و بعد هم كه دادستان و رئيس زندان شد با هواداران آنها كه دستگير مي شدند ، كار فرهنگي مي كرد و آنها را بر مي گرداند و در عين حال در مقابل آنهايي كه خيانت كرده بودند ، موضع قاطع مي گرفت ، با ايشان دشمني عميق دارند .

مي دانيد پس از آن كه منافقين اعلام قيام مسلحانه كردند ، ايشان با قدرت تمام مقابله كرد و در واقع مي شد گفت كه ريشه همه گروهك ها را ايشان كند .

* از نظر ويژگي هاي شخصيتي چه وجوه بارزي داشتند ؟

_ بسيار انسان قاطعي بود و اگر در موضوعي با استدلال و استنباط قوي به يقين مي رسيد ، كوچك ترين ترديدي به دل راه نمي داد . در زندان هم كه بود مصداق " اشداء علي الكفار و رحماء بينهم " بود . هميشه با زندانبان ها و بازجوها حالت بيزاري و قاطعيت داشت و ابداً با آنها راه نمي آمد . در ساير امور هم قاطع بود .

نمونه بارزش هم اين بود كه وقتي از مسئوليت كنار رفت به همان شيوه قديم سوار دوچرخه مي شد و سر كار مي رفت و هر چه هم به او مي گفتند شما با اين همه سوابق صلاح نيست دوچرخه سوار شويد ، حاضر نبود تغييري در زندگي اش بدهد .

يادم هست خود من در مجلسي به ايشان گفتم كه اين شيوه شما از نظر امنيتي صحيح نيست ، ولي او در نظري كه به صحت آن اطمينان داشت مصمم و قاطع بود . اين ويژگي در او بسيار بارز بود و به همين دليل در مسئوليت هاي حساسي كه به عهده اش گذاشتند ، از هر جهت موفق بود و برخوردها و رفتارهايش همراه با صحت و دقت بالا بود .

منافقين هم لحظه اي دست از كينه نسبت به او بر نداشتند و حتي در تير ماه سال 60 در زندان هم تصميم داشتند او را از بين ببرند كه مرحوم كچويي را زدند .

* سهم شهيد لاجوردي را در بقاي انقلاب از گزند گروهك ها تا چه حد مي بينيد و انقلاب از اين جهت تا چه حد مرهون شهيد لاجوردي است ؟

_ اگر مبالغه نباشد ، سهم ايشان فوق العاده بالا و در سال هاي اوليه شكل گيري نظام اسلامي بي نظير است . اگر ايشان بعد از اعلام نبرد مسلحانه منافقين و از هم پاشيدن خانه هاي تيمي آنها و ريشه كن كردن شان همت نمي كرد ، انقلاب به طور جدي در معرض خطر قرار مي گرفت . در آن مرحله واقعاً اگر با آن قاطعيت و هوشمندي وارد ميدان نمي شد ، درست است كه انقلاب از بين نمي رفت ، ولي با مشكلات اساسي و جدي مواجه مي شد و لذا از اين جهت سهم بسيار بزرگي در تداوم انقلاب دارد .

* * * * * *

سروده اي از شهيد صادق اماني در جشن عقد شهيد سيد اسدالله لاجوردي

شميم مشك

ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را انيس و مونس شد .

هر آنچه دل ز خدا بارها طلب مي كرد گرفت در بر و با روي او مجانس شد .

شميم مشك ز داماد مي رسد به مشام اسير او دل و قلب جميع و مخلص شد

چه مجلسي كه در آن حلقه مهربانانش به گرد شمع رخ اش خوشدل و موانس شد .

حسد برند ملائك به جمع و محفل ما به درگه شه داماد شاه مفلس شد .

چرا به جان نفرستند دوستان صلوات كه ميوه دل زهرا چراغ مجلس شد .

قرين غبطه بود خاندان خرازي كه به چنين گهري شاهوار مونس شد .

خدا به لطف مبارك كند عروسي را حواله صله ام با امام خامس شد .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31