بزم حضور

2shahid

سخن از شهيدان روحانيت است،

از پرستوهاى مهاجر و عاشقان صادقى كه پرچمى از «تعهد» بر دوش‏داشتند و تن پوشى از «تقوا» بر قامت، و در سنگر «جهاد» و محراب مبارزه،ذكر «شهادت‏» بر لب و در دل داشتند.

با پيشانى بند «اخلاص‏» برسر، با سلاح صلاح و اصلاح در كف، كه‏فاصله «حرف‏» تا «عمل‏» و شعار تا جهاد را با پاى سر و سرمايه جان‏رفتند و چه امضايى معتبر تر از «خون‏»؟ و چه سندى رسمى‏تر از«شهادت‏»؟

شهيدان روحانى، شجره نامه‏اى خونين دارند، با شاخ و برگى از جهاد وشهادت، كه ريشه در فرات عشق و علقمه ايمان دارد، با الهامى كه ازمحراب خونين كوفه و صحراى سرخ كربلا و مظلوميت امامان و حماسه‏سربداران و آيات قرآن و خطبه‏هاى شورانگيز نهج‏البلاغه گرفته است.

براى نگارش دفتر خون و كتاب شهادت اين روحانيون علوى‏منش وحسينى خوى وكربلايى سيره و فاطمى شعار، بايد قلم را در سرخى خون‏شهادت زد و تصويرى از اين ايمانهاى مجسم كشيد، تا در حافظه تاريخ‏بماند و در ياد زمان جاودان شود.

شهادت اينان، تاييدى است‏بر درستى آنچه خوانده و آموخته‏اند. گواه‏قبولى آنان در امتحانى است كه متن كتابش «شهادت‏» است و معلمش آل‏محمد و على، و كلاسش به وسعت تاريخ.

رداى سرخ شهيدان روحانى، علمى است كه نشان عاشوراى مجددتاريخ معاصر را دارد و رايتى است‏خدايى كه فرشتگان، به طواف قداست‏آن از عرش فرود مى‏آيند.

... شهيدان اين دفتر، قربانيان والاقدر «انقلاب سوم‏»اند. انقلابى كه درراستاى حاكميت «حزب الله‏» و زدودن نفوذ و رد پاى مهره‏ها وايادى مرموزدشمن در دستگاه انقلاب بود، خرداد سال 1360 شمسى، كشيده شدن‏خندقى ميان حقيقت ناب و چهره‏هاى نقابدار بود. فصل جدايى خالصان ازناخالصان، عاشقان از مدعيان، صادقان از فريبكاران بود، و هنگامه‏شناخته شدن مؤمنان از «منافقان‏». حاكميت‏خط حزب الله، ارزش‏درخشانى بود كه بهاى گرانى هم مى‏طلبيد. دشمنان اسلام و سرسپردگان‏بيگانه، ديگر بى‏نقاب به ميدان مبارزه با حق آمدند و كفر صريح خود را درقالب گلوله، بمب، شايعه، ترور و... به صحنه آوردند و ما شهيدان بسيارعزيزى را از دست داديم و سپيدارهاى بلندى فرو افتادند، ولى خونهاى‏جارى و قامتهاى فرو شكسته آنان، قيامتى از قامت اى يك امت قائم‏پديد آورد.

آن پيكرهاى قطعه قطعه شده، سفره سبز طراوت اين نهضت را درتمام خانه‏ها و كوچه‏ها و گذرها گسترد و در سايه اين شهادتهاى بزرگ،مردم متحدتر شدند، راه، مشخص تر گرديد. چهره‏ها روشن شد. «نفاق‏»،در خبيث ترين چهره‏اش آشكار شد و نبرد حق و باطل به روشنى آفتاب وصراحت روز پديدار گشت و دوزخيان از بهشتيان باز شناخته شدند.

ملت ما آن قدر خون گريست و خون داد تا رود خون شهيدان، سيلى‏پديد آورد، مواج و خروشان، و تا پاى ديواره كهنه و پوسيده نفاق پيش‏رفت، تا آنكه بام نفاق بر سر منافقين آوار شد و كور دلان در فراموشخانه‏منفور و ملعون تاريخ دفن شدند.

ياران امام، كه تبلور خط اصيل و مكتبى انقلاب بودند، با ظلمتها به‏مبارزه‏اى افشاگر و قاطع و صريح برخاسته بودند. شرق باوران و غرب‏گرايان، هر دو در مقابل «صراط انقلاب‏»، صف آراستند و اينجا و آنجا، درروز روشن و شب تيره، به سراغ مشعلهاى روشنگر آمدند و خون ريختند وترور كردند، تا راه تيره بماند و رهروان به جاى نشينند. اما كور خوانده بودند،نه اين امت را شناخته بودند و از عمق باور انقلابى‏شان آگاهى داشتند.

از خرداد 60 به بعد، منافقان، نمروديان آتش افروزى شدند، تاابراهيميان را بسوزانند، اما خود سوختند و رسوا شدند و افشا گرديدند.ابولهب هاى عصر ما، لهيب و شراره عداوت و حسادت و كفر را پر شررساختند و هيزم كشان آتش جهل و جنون (منافقان) به جنگ با خورشيدپرداختند، اما خويشتن را در «گور غرور» دفن كردند.

محرابهايمان خونين شد، همچون محراب كوفه.

سخنورانمان، به شهادت رسيدند، كه شهيدان فضيلت‏بودند.

عمامه‏ها، براى چندمين بار در تاريخ مصاف حق و باطل، به خون‏آغشته شد و كفن شهيدان گشت، و... «مظلوميت‏»، بار ديگر در دوران‏حاكميت‏خط امام، تكرار شد و عاشوراها تجديد گشت.

روحانيون كه وارثان هدايت و سيادت انبيا، و ذاكران جهادها وشهادتهاى اولياى دين‏اند، با پشتوانه‏اى از سنت محمدى و سيره علوى وشور حسينى و فقه جعفرى و انتظار مهدوى، اين بار هم رايت‏شهادت رابرافراشتند و خاطره هزاران روحانى شهيد راه فضيلت را در سده‏هاى‏گذشته و در صحنه‏هاى حمايت از حق، زنده كردند. و همه، مديون سالارسوخته‏جان و بيدار دل وروشن ضميرشان، حضرت امام خمينى بودند كه‏مشام جانها را از عطر شهادت، و جام دل را از كوثر يقين و زمزم ايثار، معطرو مصفا و سرشار كرده است. اين خط، همچنان ادامه دارد. تا ظهور قائم، وتا هر جا و هر وقت، كه حق، «ناصر» بطلبد.

برخى از شهيدان اين مرحله از انقلاب نور، آن قدر عظيمند كه چون‏خورشيدى فروزان، لحظ لحظه تاريخ انقلاب اسلامى ما را روشن‏ساخته‏اند و با تپش خون مقدسشان هنوز هم به موج آفرينى ادامه‏مى‏دهند. ستارگان درخشانى‏اند كه دلها و ديده‏ها را به سوى خويش‏مى‏كشند.

شهيدانى همچون:

1-شهيد مظلوم، آية‏الله دكتر بهشتى.

2- شهيد، آية‏الله مدنى.

3- شهيد، آية‏الله دستغيب.

4-شهيد، آية‏الله صدوقى.

5- شهيد، آية‏الله اشرفى اصفهانى.

6 - شهيد، آية‏الله قاضى طباطبائى.

7 - شهيد، حجة‏الاسلام باهنر.

8 - شهيد، حجة‏الاسلام محمد منتظرى.

9 - شهيد، حجة‏الاسلام هاشمى نژاد.

وشهیدانی همچون:

10 - شهيد ملا على جلالى زاده.

11 - شهيد محمد اعتماد العلماء.

12 - شهيد عبدالكريم شيخ مصطفى.

13- شهيد ملا محمد كريميان.

14- شهيد محمد رضا ابراهيمى.

15-شهيد ملا محمد صالح ترابى.

16-شهيد زين العابدين محمد نژاد.

17- شهيد احمد جاويد.

18-شهيد رحمت الله على پور.

19-شهيد حبيب الله مغازى.

20-شهيد ملا خالد عزيزى.

21- شهيد محمد كامل نقشبندى.

22- شهيد سيد سلمان حسينى.

23- شهيد ملا حيدر سليم.

24-شهيد حسن عسكرى.

25-شهيد ملا صالح خسروى.

26-شهيد ملا زين العابدين فخرى.

27-شهيد سيد صادق حبيب زاده.

28-شهيد ملا حيدر روحانى.

شهداى محراب

ركعتان فى العشق، لايصح وضوئهما الا بالدم.

دو ركعت نماز عشق، جز با خون، وضوى آن صحيح نيست.

خون محراب كوفه، هنوز مى‏جوشد. و على‏عليه السلام اين نخستين شهيدمحراب، به اهل نماز عصر ما، همچنان الهام مى‏دهد و اسوه است.

محراب خونين كوفه سندى بر مظلوميت‏حق است. چهره غرقه به‏خون مولا كه محاسن سفيدش از خون سر، رنگين شد، گواه تشيع سرخ وخونين است. او كه در آستان خدا، در آن سحرگاه رمضان، حناى خون‏بست، فرق شكافته‏اش را شفيع بقاى عدل در حكومت‏ساخت. و آواى‏«فزت ورب الكعبه‏»، وقتى از آن حضرت برخاست، كه تيغ زهر آلوددشمن، بر تارك تابناكش نشست. از اين نشستن و از آن برخاستن، تاريخ،شكل ديگرى به خود گرفت و «حق‏»، اعتلايى ديگر يافت، و عشق،جلوه‏اى نو نمود و شهادت، شاهدى بزرگ يافت.

آن خون،كه از آن سر، بر آن سيما جارى شد، خط شيعه را در «قيام‏محراب‏» و «جهاد نماز» و «استقامت‏حق‏» ترسيم كرد.

امروز، همان خط تداوم دارد و همان خون جارى است و... خط، همان‏«خون‏» است و خون، همان «خط‏» است... «خط خونين‏»! پيكر قطعه‏قطعه و غرقه به خون «شهداى محراب‏» در انقلاب اسلامى ما، پيوند اين‏نهضت را، با راه على‏عليه السلام در صدر اسلام مى‏رساند و شاهد ديگرى است كه‏اين اسوه‏هاى تقوا و فضيلت و پاكى و اخلاص، در همه اوصاف به‏مولايشان على‏عليه السلام اقتدا كرده‏اند، حتى در «نماز سرخ محراب شهادت‏».

راه ما، از «خاك‏» تا «خدا» ست. - راه شهادت - معراج «شهادت‏» را،سكوى رفيعى چون «محراب‏» لازم است. محراب، گرچه پايين است، ولى‏بالاست، گرچه در عمق است، ليكن برجسته است. محراب، پايگاه عروج‏اين وارسته مردان است. چرا كه نماز، معراج مؤمن است. (3) اينان، اسوه‏هاى‏ايمانند كه از نماز كه ياد خداست، به «شهادت‏»، كه ديدار خداست، رسيدند.

اينان، در مسير حق، مقتداى خلقى بودند كه رو به خالق كرده بودند و به‏دست دشمنان خلق، از دست‏خلق، گرفته شدند. در افشاى چهره منافقين‏و دشمنى آنان با «خلق‏»، همين بس كه اين محورهاى آگاهى و تجمع‏خلق را كشتند و با شهادتشان، مردم زنده و بيدار شدند. چه عبث پنداشته‏بودند كه با كشتن اين پيران پارسا و متنفذ، مردم را پراكنده خواهند كرد،ولى خود، پراكنده شدند. اينان، پس از شهادتشان، زنده تر شدند. هر قطره‏خونشان، يك دريا ايمان و آگاهى به مردم بخشيد. هر قطعه پيكرشان،كوهى از استقامت و پايدارى در دل امت، پديد آورد. دشمن بود كه شكست‏خورد، منافق بود كه از صحنه بيرون شد. نفاق بود كه رسوا گشت. وگرنه، دين، زنده‏تر شد و مردم، منسجم‏تر گشتند، انقلاب اسلامى، بيشتر در دلهاريشه دوانيد.

منافقين، كه مى‏خواستند با اين سنگ پراكنيها، شيشه نهضت رابشكنند، سر خود را شكستند و حيله‏هايشان دامنگير خودشان شد، ومكرشان دست و پاى خودشان را گرفت، و خود، در دامى افتادند كه براى‏مردم گسترده بودند و در چاهى فرو غلتيدند كه براى خلق، كنده بودند.

اين بيان قرآن كريم است كه:

«حيله بد، جز به اهلش برنمى‏گردد.» (4) .

شهداى محراب، عبوديت‏حق را در معبد حق، با امضايى از خون‏گواهى دادند و جان مشتعل از عشق خويش را با چهره‏اى خونين، به پيش‏خدا بردند. «در محضر دوست، سرخ رو بايد رفت‏» شهادت در محراب،ميراثى بود كه از امامشان على‏عليه السلام به آنان رسيده بود. اين مرگ سرخ،نشان پاكى و تقوا و جهادشان بود. همان‏سان كه شهادت على‏عليه السلام درمحراب، گواه عدالت او بود، كه گفته‏اند، از فرط عدالت، در محراب عبادتش‏شهيد شد:

قتل فى محراب عبادته لشدة عدله -.

نماز جمعه تبريز، با خون شهيد «مدنى‏»، رنگين شد، مردى كه ازمدينه ايمان بود و ديار يقين.

شيراز، با شهادت «دستغيب‏» دستى از غيب را كه نوازشگرجان و احياگردل بود، از دست داد.

يزد، در سوگ عاشق صادق چون «صدوقى‏» از سر صدق، به عزانشست.

و محراب خونين باختران، با خون وارسته مردى چون «اشرفى‏اصفهانى‏» رنگ عشق گرفت و خورشيدى از خاوران را در دل كشيد.

شهداى محراب، امروز اسوه مايند. يادشان، علاقه به ايمان و عشق، وكينه و نفرت از نفاق و جنايت را در دلها افزون مى‏كند. نامشان، الهام‏بخش‏است. مزارشان، آگاهى و احساس تعهد مى‏دهد. امروز، محرابهاى ما محل‏حرب است. سنگر جهاد و خط مقدم مرزبانى از اسلام و انقلاب است.همچنانكه «نماز جمعه‏»هاى ما، شكوه دين، اعتلاى كلمة الله، تجديدبيعت‏با امام و انقلاب، عامل پيوند دين و سياست، پايگاه وحدت قلوب وانسجام امور، ميعادگاه حزب الله و مشهد صادقان عاشق است.

اگر در ميدان، سلاح هر رزمنده شهيدى را، دلاور و سلحشور ديگرى به‏دست مى‏گيرد، در محراب هم، سنگر عبادت هر عارف خداجوى را، دليرمردى مجاهد و عارف پر مى‏كند و اين سنگرها همچنان پر مى‏ماند. واگردر نماز جمعه‏اى، بمب منفجر كنند، يا نمازگزارانى را بمباران كنند، امت‏كفن پوش و شهادت طلب ما، با ايمانى راسخ تر و عزمى استوار تر، سجاده‏خويش را بر قتلگاه شهيدان نماز جمعه مى‏گسترند. يعنى كه: راه، همچنان‏روشن و پر رونده است. بايد به «راه‏» انديشيد و به «رهبر» و به «مقصد».

شهداى محراب، راهنمايان ما به اين خط خونين بقاء و ابديت‏بودند.

«خون و محراب‏»، يادگار على‏عليه السلام است.

محراب و خون، پيوند عشق و ايمان و جهاد و شهادت است.

و «شهداى محراب‏» زندگان جاويد در پيشگاه خداوندند.

يادشان گرامى باد.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31