شهيد ترور

جواد صبوحی-هفته نامه پنجره

سرکرده منافقین در سفري به کردستان خطاب به یکی از گروه ‎های مارکسیستی که قصد مبارزه مسلحانه داشت، می ‎گوید: (امام) خمینی اگر اراده کند، 2 میلیون نفر را به آن‌جا می ‎فرستد و به ‎راحتی شما را از منطقه کردستان جارو می ‎کند

Hasheminejad019

«شیربچه ‎ای در مشهد حادثه مسجد فیل را که از نوادر حوادث مشهد می ‎باشد، به ‎وجود آورده است.» اين جمله، مضمون روايت بي ‎بي ‎سي از حادثه مسجد فیل در مهرماه 1342 مشهد بود. شهيد عبدالكريم هاشمي ‎نژاد كه نامش با بخش عمده‌اي از تحولات پيروزي انقلاب اسلامي گره خورده، آن شب لوایح ششگانه شاه را رفراندوم مسخره ‎آمیز و تحمیلی خوانده و از استیضاح حکومت شاهنشاهی سخن گفته بود. از آن پس او بود و اسارت در پشت ميله‌هاي عمود، زندان و باز هم مبارزه، او ماند و خطابه‌هاي ماندني و نگاه دلسوزانه به نسلي كه مي‌رفت هويت ديني و ميهني ‎اش را ميان خط و نشان‌هاي جريان نفاق از دست بدهد.

 

از آن پس چند بيمارستان، يك پالايش گاز، يك فرودگاه بين ‎المللي و چند مرکز علمي و آموزشي و... را به نامش كرديم تا ياد و نامش در خاطره‌ها زنده بماند. هفتم مهر هر سال هم تکرار یاد مختصری است از او در رسانه ‎ها.

 

و حالا كه 30 سال از آن روزها مي‌گذرد، فرزندش سيد محمدجواد هاشمي ‎نژاد با صراحت مي‌گويد: «انگیزه ‎ای میان مسئولان فرهنگی کشور براي حفظ آثارش وجود ندارد؛ همان ‎گونه که پیش از آن و در طی سه دهه قبل نیز چنین انگیزه ‎ای وجود نداشته و تنها در حد تعارف باقی مانده.»


رابطه محمدجواد 16 ساله با پدر مبارزش چطور بود؟ با وجود تحولات سالهاي آغازين انقلاب، جايي هم براي ارتباط دايم با پدرتان باقي مي‌ماند؟

 

پدرم هنگام شهادت 49 سال داشت و آن ‎موقع من 16 ساله بودم. وقتی به دنیا آمدم، پدرم در زندان بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ‎هم در سال ‎های 1354 تا 1356 در زندان به سر می ‎برد. دوران انقلاب به ‎ویژه در بدو پیروزی، دوران پر مشغله ‎ای بود. در آن شرایط، نگاه و امید تمام جامعه در هر شهرستان معطوف به چند نفر بود. محور مبارزات مردمی در مشهد نیز رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی ‎نژاد و آیت ‎ا... واعظ طبسی بودند. در آن زمان، تمامی امور از دفتر کمیته انقلاب اسلامی، کنار مسجد کرامت هدایت می ‎شد و فعالیت ‎های فراوان آن زمان، ‎ برایش فرصت محدودی را باقی می ‎گذاشت تا من و او رابطه پدر و فرزندی طبیعی داشته باشیم. به ‎طوری که معمولا در ساعات پایانی شب سر سفره شام او را می ‎دیدیم. بخشی از ‎این روابط پدر و فرزندی به زمانی برمی ‎گشت که به ‎عنوان خطیب به شهرستان‌ها می ‎رفت و من هم در ‎ ایامی ‎که از کلاس و درس خبری نبود همراهی ‎اش می ‎کردم.


نگاه متفاوت سیاسی‌اي كه امروز در خانواده شهيد هاشمي ‎نژاد وجود دارد،به روابط میان شما با اعضاي خانواده لطمه نمی ‎زند؟

 

طبعا اگر قرار باشد خانواده ما موضعی سیاسی اتخاذ کند، محور این موضع شهید هاشمی ‎نژاد قرار گرفته و ‎ این تفکر شعاع خاصی را دربر می ‎گیرد. اما وقتی این منبع فیض با توجه به گذشت سه دهه حذف می ‎شود، طبعا می ‎تواند باعث تفرق دیدگاه ‎ها شود. ‎این تفرق دیدگاه به وجود می ‎آید مگر آن ‎که بتوان آن خطوط و نه آن فرد را به ‎درستي حفظ کرد.

 

در خانواده ما هم بخشی که مربوط به روابط شخصی است، با صله ارحام تعریف می ‎شود؛ اما در روابط اجتماعی و سیاسی هر یک تفکرات خاصی را اعمال می ‎کنند. من هم نمی ‎پسندم بگویم به دلیل انتساب به شهید هاشمی ‎نژاد فلان دیدگاه سیاسی را قبول دارم. من هم يكي از اعضای جامعه هستم، البته عضوی که به دلیل انتساب بسیار نزدیکش به شهید هاشمی ‎نژاد مسئولیت سنگيني را بر روی دوش خود احساس می ‎کند.


چرا برخی از اعضای خانواده شهدا در برهه ‎ای، موضع ‎گیری ‎های غیرقابلپیش ‎بینی اتخاذ می ‎کنند؟

 

این ‎طور نیست که نبود شهدا باعث اتخاذ موضع ‎گیری ‎های ‎‎این ‎چنینی شده باشد. چه بسا در زمان حضور آن ‎ها نیز چنین اختلافاتی به ‎وجود می ‎آمد. مثلا در برهه ‎ای که سازمان مجاهدین خلق مشی مسلحانه خود را آغاز کرد، موفق شد برخی از فرزندان مسئولان رده بالای کشور را هم به ‎سوی خود جذب کند. ورود به عرصه فعالیت ‎های سیاسی بدون در نظر گرفتن مشی اعتقادی شهدا، هر فردی را ممکن است به سوی خطا سوق دهد. در جامعه متنوع امروز با دیدگاه ‎های متفاوت و هجمه ‎های فرهنگی، خانواده شهدا هم ممکن است از هر دیدگاهی متأثر شوند. چنان ‎که بین خانواده امام و در زمان حیات ایشان هم چنین مسئله ‎ای وجود داشت. اما آن‌چه اهمیت دارد، ‎این ‎که وابستگان شهدا باید بدانند، حتي اگر گامی ‎ را آن سوتر از راه شهدای خود بردارند، اولین و مؤثرترین تیر را به سوی عزیزان خود پرتاب کرده ‎اند.

 

چقدر از صراحت بیان پدرتان براي تبيين خواسته ‎ها، تذكر و يادآوري اهداف شهدا در ‎این مسیر خطیر به ارث برده ‎اید؟

 

قطعا انقلاب اسلامی در سی و چند سال گذشته فرازونشیب ‎های متفاوتی داشته است. ما امروز با دیدگاه ‎های متفاوتی مواجهیم که در ‎این ‎ مدت تغییر یافته و بعضا به دیدگاه ‎هایی متضاد تبدیل شده است. اگر بخواهم شهید هاشمی ‎نژاد را مد نظر قرار بدهم، باید بگویم ‎ایشان نسبت به جریان ‎های انحرافی بسیار حساس بود. یکی از ویژگی ‎های شهید هاشمی ‎نژاد دشمن ‎شناسی عجیب و جریان ‎شناسی ممتاز او بود. برای همین در تمام حوادثی که درباره آن روشنگری کرد و آن ‎ها را مورد واکاوی قرار داد، همواره در ابتدای صف بود. هنگامی ‎که جریان نفاق در کشور رخ داد یا موضوع انجمن حجتیه مطرح شد، او از اولین افرادی بود که به میدان آمد. چنان ‎که می ‎بینید هنوز پس از سال ‎ها اگر کتاب و مطلبی در ‎این ‎باره نوشته می ‎شود به استناد سخنان شهید هاشمی ‎نژاد است. جریان نفاق ضربه ‎های شدیدی را به کشور ما وارد کرد. جریانی که هیچ ‎گاه ابتدای آن با انتهایش یکسان نبوده و نيست. بنابر ‎این لازم است از همان ابتدا و به همان صراحت در برابر این جریان، حساس بود.

 

Hasheminejad6

با تمام ویژگی ‎هایی که از پدرتان سراغ دارید، فکر می ‎کنید اگر ‎ایشان در قید حیات بود، جزو کدام گرایش سیاسی جامعه قرار می ‎گرفت؟

 

سوابق انقلابی پدرم به پنج سال قبل از قیام امام راحل (رحمت ‎ا... علیه) برمی ‎گردد؛ یعنی زمانی که کتاب «مناظره دکتر و پیر» را در سال 1337 و در 26 سالگی منتشر کرد. ‎ این کتاب بلافاصله در سراسر کشور ممنوع شد و تا پیروزی انقلاب حق نشر پیدا نکرد. جالب ‎ این ‎که چاپ ‎ این اثر بسیار مورد توجه قرار گرفت و با 19 نوبت چاپ دست به دست انقلابیون می ‎گشت. طبعا افرادی چون شهید هاشمی ‎نژاد با چنین پیشینه ‎ای خود درباره مسایل سیاسی، ‎ ایدئولوگ و صاحب ‎نظرند و اگر احیانا خط و خطوطی نیز در جامعه مي‌بينيد، از رگه‌ها و دیدگاه ‎هایی است که از آن ‎اندیشه‌ها منشعب می ‎شود. ‎این ‎گونه افراد خط ‎نگه ‎دار و پرچمدار نهضت ‎اند. همان ‎طور که رهبر معظم انقلاب نیز محور مسائل سیاسی کشور محسوب می ‎شوند. شهید هاشمی ‎نژاد علاقه عجیبی به امام داشت. شبی امام را در خواب دیده بود که چندی بعد نیز آن خواب تعبیر شد. پدرم می ‎گفت امام را در خواب دیده است در حالی ‎که اطراف ‎شان مملو از آتش بود. امام هر یک از آتش‌ها را که خاموش می ‎کرد، آتش دیگری روشن می ‎شد. تا آن‌جا که بخشی از لباس ‎های ‎ ایشان در آتش سوخت، اما بالاخره آتش خاموش شد. با آن ‎که شهید هاشمی ‎نژاد اهل تعبیر خواب نبود، اما در تعبیر ‎این خواب می ‎گفت فتنه ‎های زیادی در اطراف امام است و امام به ‎خاطر ‎این فتنه‌ها بخشی از یاران خود را از دست می ‎دهد و همین ‎طور هم شد. امام بخشی از بهترین یاران خود را که یکی از آن ‎ها شهید هاشمی ‎نژاد بود، از دست داد.

 

کاملا واضح است از آن ‎جا که تفکر امام و جمهوریت و اسلامیت نظام، محور زندگی فردی و سیاسی ‎ایشان بود، قطعا امروز نیز مبنای زندگی شهید هاشمی ‎نژاد قرار می ‎گرفت. او هم مثل امام معتقد بود باید به درد فرهنگی جامعه رسید در غیر ‎این ‎صورت، جریان ‎های انحرافی به ‎سرعت چتر خود را بر سر جوانان ما می ‎گسترانند؛ همان ‎گونه که منافقین از میان همین جوانان یارگیری کردند و هنوز دو سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که بهترین آن ‎ها را در برابر پدران، مادران و معلمان ‎شان قرار دادند. به ‎خاطر دارم جواني دبیرستانی در مشهد، معلم خود را با گلوله کشت. ببینید چه ‎اندیشه ‎ای در جوان 17 ساله ریشه و رسوخ مي‌كند که راضی می ‎شود حرکتی ‎این ‎چنینی را انجام دهد. ‎ این مسئله و مسائلی شبیه آن، بخشی از دغدغه ‎هایی بود که ذهن شهید هاشمی ‎نژاد و همفکرانش را به خود مشغول کرده بود. آن ‎ها دنبال راهی بودند تا ‎این جوانان فریب ‎خورده را هدایت کنند. شهید هاشمی ‎نژاد در بیشتر راهپیمایی‌ها سخنرانی می ‎کرد و محور بسیاری از ‎این سخنان، موضوع نفاق بود. به ‎خاطر دارم در همین ایامی که هنوز بساط نفاق گسترده بود، فردی در یکی از ادارات به من گفت به پدرت بگو دست از سر ‎این منافقان بردارد. ‎ این همه مسئله در کشور وجود دارد؛ آمریکا در خلیج فارس است و امنیت کشور را تهدید می ‎کند، آن وقت پدرت دایما از جريان نفاق می ‎گوید. اما واقعيت ‎ این است كه تجربه ‎های پس از آن نشان داد اتفاقا ‎این موضوع یکی از مهم ‎ترین مسائل دیروز و امروز ما بوده و اصلا پشتوانه حضور آمریکا در خلیج فارس همین جریان نفاق است.

 

برخورد شهید هاشمی ‎نژاد با ‎این جریان نفاق قدری با تأخیر همراه بود. ‎ این تأخیر دلیل خاصی داشت؟

 

سازمان به ‎اصطلاح مجاهدین خلق در مباحثی که در حوزه مسلمانی و شیعه ‎گری است، گرچه به ظاهر رویه ‎ای موافق دارد، اما با آن متفاوت است. ‎ این سازمان، تمام آن‌چه را که اسلام می ‎گوید، نمی ‎پذیرد و تلاش مي‌كند پشت نقاب خود به منافعش دست پیدا کند. ‎ این ‎جاست که کار برای دو طرف دشوار می ‎شود. برداشتن ‎این نقاب کار دشواری است؛ چون بخشی از جامعه به باوری متقن درباره نقابداران رسیده است. تاریخ انقلاب اسلامی ‎نشان می ‎دهد وقتی کار به نقطه حساس می ‎رسد و امکان عیان شدن چهره واقعی ‎این جریان فراهم می ‎آيد، درگیری ‎های متفاوت، بیش از گذشته می ‎شود. سازمان مجاهدین خلق نیز پس از ‎ آشکار شدن نیات خود توسط افرادی چون شهید هاشمی ‎نژاد و شهید بهشتی نقاب از چهره برداشت. مطالعه تاریخ پس از صدر اسلام، انقلاب اسلامی، نهضت مشروطه، ضربه ‎پذیری ‎این مسیرها را بر ‎اساس همین دیدگاه ‎ها نشان می ‎دهد.

 

محور گرایش فکری شهید هاشمی ‎نژاد قبل از پیروزی انقلاب، حول محور اعتقادی است که مارکسیست ‎ها در صدد رد آن ‎ها بوده ‎اند. کتاب ‎های ‎ایشان مملو از مباحث اعتقادی، خداشناسی، نبوت، امامت، معاد و... است. نوع نگاهش نشان می ‎دهد دیدگاه مادی ‎گرایان در آن زمان نگاه غالب بود. جو دانشگاه ‎ها و دیدگاه ‎های حاکم بر مجامع علمی ‎ ، متأثر از فعالیت گروه ‎های مارکسیستی بود. پس از انقلاب ‎این رویه تغییر کرد و با وجود تلاش تمام گروه ‎های موجود، انقلاب اسلامی ‎ به پیروزی رسید و چنان ‎چه قرار بود دشمن نیز به عرصه بیاید، باید در پوشش انقلاب اسلامی ‎ وارد صحنه مي‌شد. ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، سرکرده منافقین در سفري به کردستان خطاب به یکی از گروه ‎های مارکسیستی که قصد مبارزه مسلحانه داشت، می ‎گوید: (امام) خمینی اگر اراده کند، 2 میلیون نفر را به آن‌جا می ‎فرستد و به ‎راحتی شما را از منطقه کردستان جارو می ‎کند. ‎این مسئله نشان می ‎دهد تفکری که حضور قدرت ‎مندانه خود را ثابت کرده بود، جایی برای عرض ‎اندام گروه ‎های مارکسیستی باقي نمي‌گذاشت. بنابر ‎این طبيعي است كه اگر قرار بود جریانی انحرافی در جامعه حضور پیدا کند، باید پوشش اسلامی ‎ و مردمی ‎داشته باشد و شعار مردم را بدهد.

 

جریان نفاق در ‎این مقطع دو چهره داشت؛ چهره راست ‎گرایانه و چپ ‎گرایانه. چهره چپ ‎گرایانه آن، مربوط به سازمان مجاهدین خلق و چهره راست ‎گرایانه آن، مربوط به انجمن حجتیه بود. شهید هاشمی ‎نژاد، مقابل هر دو جریان، مقتدرانه ‎ایستاد. همان زمان، فردی نزد پدرم آمد و گفت در روستای ما فردی روحانی آمده و گرایش اخباری دارد و حاضر نیست از مواضع خودش عقب بنشیند. شهید هاشمی ‎نژاد گفت: بروید به او بگویید حاضرم با او در مسجد و در حضور مردم مناظره کنم، اما اگر دیدید با بردن اسم من ممکن است جا بزند و دیگر حاضر به مناظره نمی ‎شود، به او بگویید ‎این فرد طلبه ‎ای است به نام «حسینی» که می ‎خواهد با شما مناظره کند. من و پدرم به آن روستا رفتیم و ‎ایشان بعد از ظهر آن روز سه ساعت تمام با وی به بحث نشست و او را به نقطه صفر رساند. او هم پس از آن مناظره از آن‌جا رفت و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد. شهید هاشمی ‎نژاد در برابر هر جریانی اعم از راست یا چپ، روحانی و غیرروحانی که نقابی اسلامی ‎بر چهره داشت، می ‎ایستاد.

 

Hasheminejad004

آیا توانسته ‎ایم دغدغه شهید هاشمی ‎نژاد درباره ارتباط منطقی با نسل جوان را تأمین کنیم؟

 

حقیقت ‎ این است که پس از گذشت 32 سال هنوز خلأ زیادی در ‎این ‎باره وجود دارد. صاحبان تفکری مثل تفکر شهید هاشمی ‎نژاد با چنین دغدغه ‎هایی کمتر سراغ داریم. بارها می ‎گفت کاش زن و بچه نداشتم و پاشنه کفش ‎هایم را بالا می ‎کشیدم و به هر جای کشور که به من نیاز داشت، می ‎رفتم. او در طول زندگی خود واقعا همین ‎گونه زندگی کرد. در اوج شرایط امنیتی که ‎ ایشان را تهدید می ‎کرد، هیچ مانعی او را از حرکت بازنمی ‎داشت. شاهد موج‌ها و خطرات بسیار و متفاوتی در طول سه دهه گذشته بوده ‎ایم که تمام آن ‎ها سیاسی و فرهنگی است. امروز ما در اوج رویارویی جنگ نرم به ‎سر می ‎بریم و همین مسئله زمینه ‎ای است تا تمام کسانی ‎که توانایی انجام کار فرهنگی و سیاسی دارند با تمام قوا وارد صحنه شوند. افراد ‎اندکی را سراغ دارم که دغدغه اصلی آن ‎ها درباره ‎ این مسائل باشد. در ‎این میان، دغدغه رهبر معظم انقلاب به دلیل دشمن ‎شناسی بالای ‎ ایشان بسیار قوی است. هر یک از پایه ‎های اساسی انقلاب که از میان ما رفته، سنگینی بار خود را بر دوش دیگری گذاشته؛ کسانی ‎که خود بنیان و شالوده نظام را پی ریخته ‎اند.

 

بعد از انقلاب، بیشتر چهره‌هاي مبارزاتي كارهاي اجرايي را در دست گرفتند؛ اما شهيد هاشمي ‎نژاد اجرايي ‎ترين مسئوليت ‎هايي را كه پذيرفت در تدوين قانون اساسي، حزب جمهوري اسلامي و حضور در خبرگان بود. چه ديدگاهي داشت كه مسئوليتي را نمي‌پذيرفت و چه تفاوتي در اين مسئوليت ‎ها و ساير مسئوليت ‎ها می ‎دید؟

 

اتفاقا همین دو - سه مسئولیت، پاسخی برای چرایی ‎ این پرسش است. پس از انقلاب اسلامی آن‌چه می ‎توانست محور و خط ‎مشی آینده انقلاب را تعیین کند، قانون اساسی بود؛ چون تمام گروه ‎ها و جریان ‎ها ‎ چنگال ‎های خود را تیز کرده بودند تا ردپا و نشانی بر آن بگذارند و براساس آن به مقاصد خود برسند. اساسا خط ‎کشی بین گروه ‎ها و انقلاب اسلامی ‎نیز در همان زمان رخ داد. طبعا در این شرایط، نقش و حضور افرادی مثل شهید هاشمی ‎نژاد که در پیروزی انقلاب اسلامی نقش به ‎سزایی داشته‌اند، به ‎ويژه در مقوله ‎ای مثل ولایت فقیه، ضروری بود. ‎ ایشان همراه شهید بهشتی در مسئله خبرگان قانون اساسی نیز نقش تعیین ‎کننده ‎ای داشت. پس از ‎این کار، مهم ‎ترین نمود حضور شهید هاشمی ‎نژاد ‎ایجاد سد محکمی ‎ در برابر جریان ‎های انحرافی بود؛ همان جریان‌ها و گروه ‎هایی که بعدها تاریخ انقلاب اسلامی مشخص کرد نطفه انحراف آن ‎ها در خارج از کشور بسته شده. یکی از ‎این مسائل، انحراف از موضوع ولایت فقیه بود. طبعا قانون اساسي مي‌توانست آينده انقلاب اسلامي را تضمین كند. آن زمان فردي به نام «مقدم مراغه ‎اي» تمام تلاش خود را به كار بسته بود تا با اين اصل، مخالفت كند و مي‌كوشيد اين مهم تنها در قالب امام راحل اجرا شود. او مدعي بود اين اصل اساسا دچار مشكل است؛ چون عده‌اي ممكن است آن را به ‎درستي اجرا نكنند و از آن‌جا كه همه ما امام را قبول داريم، اين اصل را درباره ايشان اجرا می ‎كنيم و پس از آن نیازی به اجرای آن نیست. شهيد هاشمي ‎نژاد مقابل اين ‎ انديشه با جديت ايستاد و زماني كه مراغه‌اي در اين ‎باره سخن مي‌گفت بلافاصله وقت می ‎گرفت و نطق پس از آن را در مخالفت با وي ايراد مي‌كرد و جالب آن ‎که بیشتر افراد نيز وقت خود را به شهيد هاشمي ‎نژاد اختصاص مي‌دادند، چون ‎ایشان فن مناظره را بهتر از هر کس دیگری می ‎دانست.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31