اسدالله لاجوردی (8)

غلامعلی پاشازاده

حجت الاسلام معادیخواه نیز که پس از دستگیری لاجوردی در انتظار بازداشت به سر می برد ، در مراجعه به منزل آقای هاشمی رفسنجانی از خبر مقاومت مرد پولادین مطلع شد و به این ترتیب فداکاری لاجوردی برای هم رزمانش آسودگی و آزادی به ارمغان آورد

Lajevardi03

« فصل چهارم »

دوران حبس و شکنجه

 

• بازجویی از مرد پولادین

اتهام لاجوردی این بار بسیار سنگین بود . او به اتهام تکثیر اعلامیه های مختلف علیه رژیم و تکثیر و توزیع جزوه ی " ولایت فقیه " امام خمینی (ره) ، بازداشت شد و سواک انتظار داشت با کسب اطلاع از او ، مخالفان رژیم را شناسیی کند ، اما لاجوردی در بازجویی اول اختلال حواس را بهانه کرد و به سؤال های مربوط به فعالیت های سیاسی خود در سال های قبل پاسخ نداد .

او حتی در مورد اقدامات سابق خود در هیئت مؤتلفه نیز توضیحی نداد و در مقابل فشار بازجوها برای تشریح بیشتر می گفت : به خاطر شکنجه های گذشته حافظه اش آسیب دیده و فقط همین مقدار به خاطر می آورد که جلسه ی تفسیر قرآن داشته و تعدادی از اعلامیه های امام را توزیع کرده است . (1)

 

همچنین ارتباط خود با آقای لشکری را صرف یک ارتباط شغلی بیان کرد و منکر دوستی نزدیک با ایشان شد . او می گوید :

" ایشان ... در بازار جامع با فاصله ی کمی با ما دکان داشت و به دلیل این که همکار ما بود ، طبعاً با او معامله داشتیم ، نظیر سایر همکارها و همان همکار بودن ما موجب آشنایی ما شد ... من با ایشان جز همان کارهای کسبی که روسری ها را به صورت پارچه به ایشان می دادم و ایشان می دوخت و به ما می داد ... رابطه ی دیگری نداشتم و فقط ایشان روسری دوز بود و من هم به ایشان روسری می دادم ." (2)

 

ادامه ی سؤال های بازجویان برای کسب اطلاعات بیشتر با تشریح جزئیات روابط شغلی از طرف لاجوردی مواجه می شد و او به هیچوجه حاضر نبود درباره ی نحوه ی گرفتن اعلامیه از لشکری و چاپ آن توضیحی دهد . زمانی هم که بازجوها به طور مستقیم درباره ی جریان تهیه و تحویل اعلامیه به لشکری سؤال کردند ، باز لاجوردی منکر چنین مسئله ای شد و گفت :

" روح من از چیزی اطلاع ندارد و اگر ثابت شود که چنین چیزی است ، از جان خود التزام می دهم ." (3)

 

همچنین وقتی بازجوها می گویند لشکری به چاپ و تکثیر اعلامیه توسط او اعتراف کرده است ، باز هم پاسخ می دهد :

" از دروغ های بزرگ روزگار همین دروغ است ، چون من نه چاپچی هستم و نه با چاپخانه ای تماس دارم که بتوانم این کارها را بکنم ." (4)

 

Lajevardi 2

طفره رفتن های مدام لاجوردی و انکارهای او نسبت به کل قضایا باعث شد مأموران ساواک به شیوه ی معمول شکنجه روی بیاورند . زدن کابل و شلاق بر پاها ، بدن و روی زخم ها ، سوزاندن و شوک برقی ، آویزان کردن ، دستبند قپانی و امثال اینها شکنجه های عادی محسوب می شدند . اما شکنجه های آسیب رسان مثل شکستن کمر ، ضربه زدن به پرده ی گوش ، کم کردن بینایی چشم و فشار بر رباط های پا هم نتوانست لاجوردی را به اعتراف وادار کند .

گاهی سرنیزه ها را طوری در اطراف سر او قرار می دادند که کوچکترین لغزش منجر به زخم های مهلک می شد و او 48 ساعت تمام بدون حرکت میان سرنیزه ها می ایستاد یا برای اعمال فشار روانی او را به سلولی می فرستادند که کف آن آب و ادرار ریخته بود و تشکی پنبه ای در آنجا می گذاشتند تا آب و ادرار و بوی تعفن را جذب و پخش کند و محیط را طاقت فرسا سازد . (5)

 

شکنجه های غیر انسانی ساواک که از این پس در همه ی محکومیت های پی در پی لاجوردی تکرار می شد ، سید اسدالله را به مرد پولادین زندان ها ملقب ساخت . با تمام این شکنجه ها ، متن بازجویی ها نشان از مقاومت لاجوردی دارد .

او تا آخرین حد امکان سعی داشت همه چیز را انکار کند و زمانی که از اعتراف های لشکری آگاهی پیدا کرد به شیوه ی جدیدی روی آورد . لاجوردی این بار عامل چاپ اعلامیه ها را شخصیتی معرفی کرد که شناسایی او برای ساواک مقدور نبود .

 

• شیخ حسن نصیری یا عبدالحمید معادیخواه

هنگامی که لاجوردی پی برد لشکری درباره ی چاپ اعلامیه ها و همکرای او در این زمینه اعتراف کرده است ، در بازجویی خود اذعان داشت : این اعلامیه را آقای لشکری به من داد تا چاپ کنم و من زمانی که به تشییع جنازه ی آقای شاهچراغی رفته بودم آن را به آقای شیخ حسن نصیری دادم و از او خواهش کردم تا اعلامیه را چاپ کند .

چند روز بعد هم ایشان تلفنی تماس گرفت و خبر آماده بودن اعلامیه ها را داد ، من هم رفتم و در کوچه ی ثمربخش واقع در خانی آباد آنها را تحویل گرفتم . ساواک که اکنون با شخصیت تازه ای با نام نصیری روبرو شده بود ، درباره ی نحوه ی آشنایی لاجوردی با او سؤال کرد و لاجوردی چنین توضیح داد :

" نحوه ی دوستی من با ایشان از حسینیه ی ارشاد شروع شد ، بدین نحو که یک دفعه من به آقای مطهری در حسینیه سلام کردم و همین شخص هم با ایشان مشغول صحبت بود . آقای مطهری مرا به نام صدا و احوالپرسی کرد و پس از این که از ایشان خداحافظی کردم ، همین آقای شیخ حسن به دنبال من آمد و گفت شما را مثل این که وقتی در زندان شماره ی 4 به ملاقات آقای طالقانی می آمدید ، دیده ام و من هم گفتم درست است ." (6)

 

Lajevardi11

لاجوردی اضافه می کند که در همان ملاقات نخستین با شیخ حسن نصیری ، ایشان ضمن اظهار محبت فراوان ، او را به جلسه ای مذهبی دعوت کرده است که در آنجا جزوه هایی پلی کپی شده را در اختیار مستمعین قرار می دهند .

لاجوردی درباره ی یک نسخه از آن جزوه ها که آن را از شیخ حسن دریافت کرده بود چنین توضیح می دهد که چیزی به مفهوم " اسلام و تبعیضات نژادی " در آن نوشته شده و به قدری جالب بوده که او را شیفته ی خود کرده است .

سؤال های بی شمار ساواک درباره ی هویت شیخ حسن ، جز تکرار همین اظهارات از جانب لاجوردی ، پاسخ دیگری در پی نداشت . سید در توضیح مشخصات ظاهری شیخ حسن او را جوانی معلم ، لاغر اندام و با ریش کوتاه معرفی کرد و معتقد بود که در مجموع بیش از پنج بار او را ندیده و آدرس منزلش را هم ندارد . همچنین در پاسخ به این پرسش که " اگر نصیری را نمی دیدی با اعلامیه چه می کردی ؟ " گفت : آن را به لشکری بر می گرداندم .

اما به راستی شیخ حسن نصیری که بود و آیا چنین شخصی وجود داشت ؟ چنین شخصیتی هیچگاه وجود خارجی پیدا نکرد ، اما می دانیم کسی که اعلامیه ی " گامی دیگر در راه تشدید غارتگری " را چاپ و تکثیر کرد ، حجت الاسلام عبدالحمید معادیخواه بود .

حجت الاسلام معادیخواه اندکی پس از ماجرای تکثیر اعلامیه ی مذکور ، چون احساس می کرد خانه اش زیر نظر ساواک است به فکر افتاد تا دستگاه پلی کپی اش را به جای امنی منتقل کند و در آن شرایط بحرانی ، لاجوردی تنها کسی بود که با قبول عواقب این اقدام خطرناک ، دستگاه پلی کپی را در منزلش پنهان کرد .

حجت الاسلام معادیخواه در هنگام نقل این واقعه می نویسد :

" ... گویی حس می کردم که در قلمرو تعقیب و مراقبت ساواک قرار دارم ... ساعت هایی پیش از غروب آفتاب به خانه ی هاشمی رفسنجانی رفتم ... انگیزه ام کمک گرفتن از او برای انتقال موقت کارگاه بود ... هر چند اندک شماری از دوستان ، در راه مبارزه خطرپذیر بودند ... با این همه تنها کسی که برای آن همکاری با خطرپذیری داوطلب شد ، شهید اسدالله لاجوردی بود ." (7)

 

به این ترتیب یک روز پس از عاشورای سال 1349 دستگاه پلی کپی به منزل لاجوردی منتقل شد و چون چند روز بیشتر به مسابقه ی بین ایران و اسرائیل نمانده بود ، تراکت های ضد اسرائیلی توسط همین دستگاه تکثیر و در روز مسابقه توزیع شد . لاجوردی و حجت الاسلام معادیخواه در توزیع جزوه ی ولایت فقیه امام نیز با یکدیگر همکاری داشتند . به گفته ی معادیخواه ، لاجوردی که برای بازداشت و زندان آماده بود ، هر دوازده جزوه را در جعبه ای مقوایی قرار می داد و در مغازه اش پخش می کرد . (8)

 

پس از دستگیری لاجوردی ، محور اصلی در بازجویی ها ، کشف مرکزی بود که اعلامیه ی " گامی دیگر در راه تشدید غارتگری " ، تراکت های ضد اسرائیلی و شماری از جزوه های ولایت فقیه امام در آنجا تکثیر شده بود و لاجوردی با هوشیاری ، شیخ حسن نصیری را جایگزین معادیخواه و استاد مطهری را معرف او معرفی کرد . امری که حجت الاسلام معادیخواه نیز آن را تصریح نموده و به قول ایشان اگر خاطرات آقای هاشمی رفسنانی را نیز " خاطره یابی " کنیم ، تأییدی بر این مدعا خواهیم یافت . (9)

 

ساواک برای یافتن نصیری به سراغ استاد مطهری رفت . بر اساس گزارشی ، رئیس بخش 3 ساواک تهران به همراه یکی از کارمندان بخش 216 ، از حسینیه ی ارشاد که محل تردد استاد مطهری بود ، مراقبت نموده و پس از رؤیت مطهری به عنوان نماینده ی تیمسار مدیریت کل ، از مشار الیه دعوت کرد برای انجام پاره ای مذاکرات به ساواک بیاید ، اما استاد مطهری ضمن استنکاف از این دستور اظهار داشت تنها مأموران انتظامی حق جلب ایشان را دارند و از همراهی با آنها خودداری کرد . (10)

 

Lajevardi07

ساواک بار دیگر از طریق تلفن استاد مطهری را احضار کرد و این بار ایشان را برای مواجهه با لاجوردی به زندان بردند . در آنجا لاجوردی ضمن بر شمردن مشخصات حسن نصیری به مطهری می گوید :

" من از شما پرسیدم او چه جور آدمی است ؟ و آیا به درد منبر می خورد یا خیر ؟ و شما به من گفتید آدم خوبی است و من او را می شناسم ."

البته این توضیحات چیزی به یاد استاد نیاورد و مطهری هم کسی نبود که ساواک به راحتی بتواند او را تحت فشار قرار دهد و یا حتی در این صورت اعترافی از او بگیرد ، لذا قرار شد اگر ایشان بعدها چیزی به خاطرش آمد آن را با ساواک در میان بگذارد . (11)

 

از طرفی استاد مطهری در نتیجه ی این مواجهه دریافت که لاجوردی در مورد اعلامیه ها کوچکترین اطلاعی به ساواک نداده و مسیر تحقیقات آنها در حال حاضر به یک شیخ مجهول الهویه و به عبارتی به بن بست رسیده است .

حجت الاسلام معادیخواه نیز که پس از دستگیری لاجوردی در انتظار بازداشت به سر می برد ، در مراجعه به منزل آقای هاشمی رفسنجانی از خبر مقاومت مرد پولادین مطلع شد و به این ترتیب فداکاری لاجوردی برای هم رزمانش آسودگی و آزادی به ارمغان آورد .

 

پی نوشت:

 

1. یاران امام به روایت اسناد ساواک ، شهید لاجوردی ، ص 82

2. همان ، ص 84 – 85

3. همان ، ص 86

4. همان

5. همان

6. همان ، ص 88 – 89

7. عبدالحمید معادیخواه ، پیشین ، ص 206

8. همان ، ص 211

9. همان ، ص 220

10. یاران امام به روایت اسناد ساواک ، شهید لاجوردی ، ص 97 – 98

11. اسدالله بادامچیان ، اسطوره ی مقاومت ، ص 42

 

 

اسدالله لاجوردی (7)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31