مروری بر سیر مقابله شهید هاشمی‌نژاد با انجمن حجتیه

بعد دیگر حساسیت های شهید هاشمی‌نژاد در برابر گونه گونی مظاهر نفاق و التقاط بود که ازسویی منافقین را مورد هجمه قرار می‌داد و از سویی به انجمن حجتیه می تاخت

Hasheminejad6شهید هاشمی‌نژاد ومقابله با ابطحی‌انجمن‌گرا

 

شهید حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد از جمله شخصیت‌های انقلاب است که به تحلیل درست از مسائل سیاسی و دقت در جریان شناسی شهره بود. ایشان به دلیل داشتن سابقه طولانی در مبارزه از سویی و تلاش وافر در کسب علوم اسلامی از سوی دیگر، دشمن شناس ماهری شده بود که بصیرت، شجاعت و صراحتش در بیان نیز مزید بر علت می شد تا معاندان نهضت امام خمینی در قبل و بعد از انقلاب، وی را از اصلی ترین موانع نیل به اهداف رنگارنگ و متنوع خود بدانند.

 

یکی از جریاناتی که شهید هاشمی‌نژاد از اولین افشاگران و مخالفان آن محسوب می‌شد، انجمن حجتیه بود. در این مقاله چند قسمتی، به اجمال نگاهی خواهیم داشت بر سیر مواضع این شهید بصیر، علیه انجمن حجتیه. قسمت اول را هم اختصاص داده ایم به موضوع شخصی که گرچه رابطه سببی بسیار نزدیکی با شهید هاشمی نژاد داشت، ولی این امر موجب غفلت و عدم موضع‌گیری شهید هاشمی نژاد علیه مواضع غلط او نمی‌شد.

 

سابقه آشنایی شهید هاشمی نژاد با سید حسن ابطحی

 

شاید بتوان اولین مخالفت های علنی شهید هاشمی نژاد با انجمن را از سال هایی دانست که وی متوجه تشابه افکار دوست قدیمی اش (سید حسن ابطحی) با انجمن حجتیه شد. سید حسن ابطحی طلبه‌ای بود که از دیرباز با شهید هاشمی نژاد آشنایی داشت و ارتباط میان آن دو از درس و بحث طلبگی آغاز شده بود. به مرور زمان، این ارتباط به رفاقتی نزدیک مبدل گشت، تا آنجا که به نسبت فامیلی انجامید و هر یک از این دو طلبه با خواهر دیگری ازدواج نمودند.

 

با گذشت ایام، به دلیل نیاز مبرم نسل جوان به آشنایی با مسائل دینی و پاسخ به ابهامات آنان، در سال 1343 کانون بحث و انتقاد دینی توسط این دو نفر تأسیس گشت. البته در اساسنامه کانون، نام سید حسن ابطحی به عنوان مؤسس ذکر گشته و به شهید هاشمی نژاد بیشتر با دید سخنگوی این کانون نگریسته می شد.

 

ابطحی از سال 43 بوی انجمن می‌داد

 

نخستین گزارش ساواک درباره این کانون مربوط به 6 شهریور 1343 است. در این گزارش رشحات مبارزه با بهائیت (که ظاهراً اصلی ترین هدف انجمن حجتیه در آن زمان بود)، درباره سید حسن ابطحی نیز مشهود است: «در ساعت 5:45 بعدازظهر و 08:15 صبح کانون بحث و انتقاد شروع گردید. این کانون یا شعبه اش تا به حال به طور مخفی برگزار می گردیده ولی در آتیه قرار است رسماً از مردم دعوت به عمل آورند. بانیان این مجلس دانش آموزان حقیقی و تقی‌زاده می‌باشند و در جلسات صبح ها آقای هاشمی‌نژاد و در جلسات بعد از ظهر آقای عبداللهی [ابطحی] سخن می‌گویند درباره بهائیت، مسیحی شدن بعضی از جوانان، ‌بحث های اجتماعی و بحث راجع به سیاست. بحث امروز به پیدایش بشر و به وجود آمدن او و بحث درباره بهائیت بود که توسط آقای عبداللهی اداره می‌شد.» (یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد5)

 

البته این کانون یکی از مؤثرترین و فعالترین کانون‌هایی به شمار می آمد که در مشهد و اطراف آن توانسته بود جوانان زیادی را جذب و هدایت کند. شهید هاشمی‌نژاد نیز از این فرصت جهت ارتقای سطح آگاهی‌های سیاسی مردم استفاده می نمود و درباره رژیم ستمشاهی به روشنگری می‌پرداخت. ساواک نیز کاملاً فعالیت های این کانون را زیر نظر داشته و با بررسی اسناد کاملاً مشهود است که از نظر آنان اصلی ترین و خطرناک ترین سخنران این جلسات شهید هاشمی نژاد است.

 

ساواک:ابطحی فردی سالم وآرام؛ هاشمی نژاد فردی ناراحت!

 

در یکی از این اسناد که به تاریخ 21 آبان 1348 باز می‌گردد، رهبر عملیات ساواک در پایان گزارش مأمور ساواک و به عنوان نظر کارشناسی خود برای مقامات مافوق، این چنین نوشته است: «سید حسن ابطحی مؤسس کانون بحث و انتقاد دینی است که این کانون در سال 41 شروع به کار کرد. بدو امر سید عبدالکریم هاشمی نژاد که سخنگوی این کانون بود مطالبی علیه مصالح کشور ایراد و در چند جلسه نوار خمینی را گذاشته بود که از تشکیل مجدد جلسات آن جلوگیری شد. تا اینکه حسن ابطحی شخصاً تعهد نمود که در جلسات کانون اصولاً بحث‌های سیاسی مطرح نخواهد شد. با اینکه کانون رسمیت ندارد ولی جلسات آن بطور پراکنده در مسجد صاحب الزمان که خود سید حسن ابطحی پیشنماز آن است تشکیل می گردد. در ظاهر امر سید حسن ابطحی فردی سالم و آرامی است و طرفدار آیت الله شریعتمداری منتها برای اینکه در مظان اتهام نباشد با آیت الله میلانی هم مراوده دارد [آیت الله العظمی میلانی در آن زمان و پس از امام جزو مراجع پیشرو در مخالفت با رژیم محسوب می شدند] ولی سید عبدالکریم هاشمی نژاد فرد ناراحتی است.

 

در سال 41 بر اثر سخنرانی تحریک آمیز در مسجدي در مشهد در حالی که پلیس می‌خواست وی را دستگیر کند مردم مداخله کردند در نتیجه پلیس ناچار به تیراندازی و بالاخره دو نفر به قتل رسیدند. این شخص دارای افکار سیاسی مخالف است ولی تظاهر به آن نمی‌کند و با اینکه مجال فعالیت ندارد در بعضی سخنرانی‌ها بیشتر به کشورهای غربی بخصوص امریکا حمله می کند.» (همان)

 

بروز اختلاف بین شهید هاشمی‌نژاد و ابطحی

 

اما شهید هاشمی نژاد حتی پس از تعهد دادن ابطحی نیز به سخنان و فعالیت های سیاسی اش ادامه می داد. گرایش شدید سید حسن ابطحی به فعالیت ظاهراً مذهبی، بخصوص مبارزه با بهائیت، تبلیغ ایده ظهور صغری و ارتباط و ملاقات با امام زمان (علیه‌السلام)، عدم دخالت در مسائل سیاسی و در نتیجه، شائبه گرایش به تفکرات انجمن حجتیه، سبب اوج گرفتن اختلاف شهید هاشمی نژاد با وی شد که این اختلاف از سال 1350 تا شهادت شهید هاشمی نژاد در سال 60 ادامه داشت.

 

این اختلافات، به ضمیمه محدودیت‌های ساواک و ارتباط ابطحی با مهندس سالور (که در دستگاه طاغوت و واسطه بین دستگاه و آیت الله شریعتمداری بود) باعث شد تا شهید هاشمی نژاد از ادامه همکاری با کانون، منصرف شود چرا که بیش از هر گونه سابقه رفاقت و فامیلی، برای شخصیتی چون شهید هاشمی نژاد خطوط و مرزبندی های اصولی با منحرفین مطرح بود.

 

ابطحی با انجمن حجتیه همراه بود

 

حجت الاسلام حسینی قائنات که از شاگردان و ملازمان شهید هاشمی‌نژاد بوده است در این زمینه می‌گوید: «در راستای روشنگری هایی که شهید هاشمی نژاد داشتند، خیلی‌ها ایراد می گرفتند، ولی بعدها معلوم شد چقدر این موضعگیری‌ها درست و به جا بوده. ایشان موضعگیــری‌های آقای ابطحی را در قبال انجمن حجتیه برنتابیدند. به نظر ما [ابطحی] با انجمن حجتیه همراه بود و با آنجا ارتباط هم داشت و به همین دلیل هم بود که مدتی شهید هاشمی نژاد ترجیح دادند که کانون را رها و به آقای ابطحی واگذار کنند و دیگر رونقی هم نداشت و کسی نمی آمد، چون کسی نبود که پاسخ جوان ها را بدهد و نهایتاً به تعطیلی کانون انجامید.»(ماهنامه شاهد یاران،شماره35، صفحه33) محمدرضا ترقی نیز معتقد است که ارتباط ابطحی با انجمن حجتیه گسترده شده بود و آنها از او بسیار استفاده کردند به نحوی که هویت او در حال تغییر بود. (همان، صفحه25) و اینها برای شهید هاشمی نژاد که نتیجه اندکی نرمش در برابر انحراف را از دست دادن جوانان به عنوان سرمایه های اسلام می دانست، قابل تحمل نبود.

 

نقاب برانداز نفاق چپ و راست

 

بعد دیگر حساسیت های شهید هاشمی‌نژاد در برابر گونه گونی مظاهر نفاق و التقاط بود که ازسویی منافقین را مورد هجمه قرار می‌داد و از سویی به انجمن حجتیه می تاخت. فرزند شهید هاشمی نژاد درباره عکس العمل ایشان در برابر این قبیل انحرافات می گوید: «جریان نفاق در ‎این مقطع دو چهره داشت؛ چهره راست ‎گرایانه و چپ ‎گرایانه. چهره چپ‌‎گرایانه آن، مربوط به سازمان مجاهدین خلق و چهره راست‎گرایانه آن، مربوط به انجمن حجتیه بود. شهید هاشمی ‎نژاد، مقابل هر دو جریان، مقتدرانه ‎ایستاد. همان زمان، فردی نزد پدرم آمد و گفت در روستای ما فردی روحانی آمده و گرایش اخباری دارد و حاضر نیست از مواضع خودش عقب بنشیند. شهید هاشمی ‎نژاد گفت: بروید به او بگویید حاضرم با او در مسجد و در حضور مردم مناظره کنم، اما اگر دیدید با بردن اسم من ممکن است جا بزند و دیگر حاضر به مناظره نمی ‎شود، به او بگویید ‎این فرد طلبه ‎ای است به نام «حسیني» که می ‎خواهد با شما مناظره کند. من و پدرم به آن روستا رفتیم و ‎ایشان بعدازظهر آن روز سه ساعت تمام با وی به بحث نشست و او را به نقطه صفر رساند. او هم پس از آن مناظره از آنجا رفت و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد. شهید هاشمی ‎نژاد در برابر هر جریانی اعم از راست یا چپ، روحانی و غیرروحانی که نقابی اسلامی ‎بر چهره داشت، می‌‎ایستاد.»(هفته‌نامه پنجره، شماره3، صفحه55) نزدیکان و یاران شهید هاشمی نژاد از هر دو بعد مبارزات مستحکم شهید هاشمی نژاد (مبارزه با منافقین خلق و مبارزه با انجمن حجتیه) در کنار مبارزه شبانه روزی با رژیم، خاطرات فراوانی دارند.

 

البته انتقادات اساسی و کمرشکن شهید هاشمی نژاد و مخالفت آشکار با انجمن حجتیه در سال 1358 و بعد از پیروزی انقلاب به اوج خود رسید که شاید این نکته دلیلی بر آن باشد که روند فکری انجمن بر خلاف ادعای بعضی افراد، نه تنها پس از انقلاب اصلاح نشد، بلکه در مقاطعی به حدی خطرناک شد که امام نیز مسئولین را از خطر آنان برحذر داشتند و شهید هاشمی‌نژاد هم با مشاهده این روند انحرافی و خطرناک، بر شدت مبارزات خود با انجمن حجتیه افزودند.

 

منبع:روزنامه ایران

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31