پدیده تروریسم که نماینده فعلی آن در منطقه گروههای تکفیری هستند چه در گذشته و چه در عصر حاضر متشکل از دوگانه «پروسه» و «پروژه» است. در این تعریف، «پروسه» به معنای زیرساخت و «پروژه» مترادف با روبناست:
1- زیرساخت اندیشه گروههای تکفیری به نحله وهابیت باز میگردد که در واقع وارث اندیشه «احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه حرانی» در 700 سال پیش هستند. ردپای برخی از اندیشههای تکفیری پیش از ابن تیمیه به صورت پراکنده، غیرنهادینه و غیرمکتبی وجود داشت اما عاری از ثبات و قرار بود. وی با سوء استفاده از آموزههای فقه حنبلی، خشت اول بنای تکفیر را بنا نهاد و آن را به صورت تفکری سازمانیافته ارائه کرد.
مبنای آموزههای ابن تیمیه در دایره توحید و شرک قرار دارد که به شکلی شاذ تعریف گردید و معارفی نظیر توسل، شفاعت و تقلید را به کلی تحریم نمود. در دوران حکومت «محمد عبدالوهاب»، دایره تعریف شده تکفیر ابن تیمیه گسترش یافت و تکفیر مسلمین به سهولت صورت گرفت و پیروان محمدبنعبدالوهاب با تشبّث به ظاهر احادیث و با اندک بهانهای جوامع اسلامی را تکفیر میکردند.
پس از همپیمانی آل سعود با مکتب فکری عبدالوهاب، این اندیشه انحرافی به حاکمیت مبدل گشت و به تبع آن، نفوذ و گسترش یافت. بر اثر این ادغام شوم، امروز پدیده تکفیر و وهابیت به صورت منظومه فکری، رسانهای، تبلیغاتی، تسلیحاتی و اقتصادی در آمده و عقاید تکفیری به صورت علمی در دانشگاهها، مدارس و حوزههای علمی به صورت رسمی و سازمانیافته تدریس میشود. در موضعگیری علماء و مدیریت دینی عربستان سعودی و برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله بحرین، امارات و قطر، سموم اندیشه تکفیری به وضوح قابل مشاهده است.
این سیر اندیشگی تکفیری در منطقه ما و پیش از شکلگیری کشورهای استعمارگر نظیر آمریکا شکل گرفته است. بنابراین، فکر و زیرساخت این تفکر، بومی و در لایههای زیرین منطقه به صورت بالقوه وجود داشت.
2- با مرور «پروسه» اکنون میتوان «پروژه» جریان تکفیر را بررسی کرد. «پروژه» و روبنا عبارت است از بهرهبرداری نظام سلطه از شکاف عمیق بین تفکر وهابی و دیگر مذاهب اسلامی تا از این رهگذر، پروژه مورد نظر، در بسترها، مساحتها، ظرفیتها، کارکردها و ساز و کارهای مناسب پیاده و عملیاتی شود. طرحها، نقشهها، خودکامگیها و هژمون استکباری در این مرحله قابلیت اجرا و ثبیت دارد. پروژه مورد نظر نظام سلطه، «خاورمیانه جدید یا بزرگ»؛ بستر، ساز و کار و ظرفیت آن «تکفیر» و عنوان آن، «جنگ سنی و شیعه» است. بر این اساس، وقتی جنگ سنی و شیعه بالا میگیرد و پیامدهای آن به سایر مناطق میرسد، این اسم به نام دیگری یعنی «جنگ با خلافت اسلامی» و «مقابله با تثبیت آن» تغییر پیدا میکند. به عنوان مثال، در عراق این جنگ، سنی و شیعه، در یمن، نبرد زیدیهای شیعه با پیروان سایر مذاهب و در سوریه، مبارزه بشار اسد علوی با سنیها نام دارد. در سایر مناطق از جمله در لیبی، مصر و کوههای الشعانبی در مرز تونس و الجزایر که جمعیت شیعیان در آنجا حضور ندارند، خلافت اسلامی مطرح است و هر کس با ابوبکر البغدادی بیعت نکند، از نظر آنان کافر به شمار میآید، همانگونه که شیعیان و مخالفان کافرند.
نکته بسیار حائز اهمیت اینکه این مهندسی، محصول مثلث آمریکا، موساد و وهابیت است. عبارت گویا و رسای «دست پروردگی» گروههای تروریستی و تکفیری از جانب آمریکا و رژیم صهیونیستی که مقام معظم رهبری اخیراً در دیدار با رئیس جمهور غنا آن را به کار بردند، دقیقاً ناظر بر همین حقیقت است.
به عبارت دیگر این اندیشه از زیر خاک بیرون آورده شد و پس از غبار روبی به صورت تفکری مدرن، تعقیب هدف خلافت برای آن تعریف گردید. جالب اینجاست که برای پوشش کامل این توطئه، به هیچ عنوان واژههای مصطلح غربی و التقاطی در منطق آنها مشاهده نمیشود در حالی که مدیریت پشت و راهبرد و رویکرد این سازمانهای تروریستی کاملا، غربی و استکباری است. مقامات آمریکایی این گروهها را در مناطق مختلف با ماموریتهای خاص و با عناوین ویژه مستقر نمود به طوری که در افغانستان به صورت طالبان و سپس القاعده بروز کرد. در زمان بن لادن، هدف آنها مبارزه با نفوذ استعمار جدید در منطقه اعلام گردید اما مشخص شد که هدفی کاملا مغایر با آن را پیگیری میکردند. پس از آن در عراق، با ظهور ابومصعب زرقاوی، ابوحمزه مهاجر، ابوعمر بغدادی و ابوبکر بغدادی، دولت اسلامی عراق و شام شکل گرفت. در گام بعدی، عبارت عراق و شام نیز حذف شد و نقشهای را به نام نقشه خلافت اسلامی منتشر نمودند. چنانچه با حذف قسمت اروپایی به این نقشه دقت شود، در خواهیم یافت که همان نقشه خاورمیانه جدید است که مسئولین کاخ سفید چند سال پیش آن را اعلام کرده بودند. به عبارت دیگر، این نقشه نسخه تکفیری طرح خاورمیانه جدید است که آمریکا با فرمول و ادبیات غربی نتوانست به آن دست یابد و اکنون با ارائه قرائت جدید از اسلام و جنگ مذهب علیه مذهب به دنبال تحقق آن است. اما اجرای این نقشه آن چنان که نظام سلطه تصور میکرد، آسان نبود و با موانع جدی مواجه شد. محاسبات آنان در عراق، سوریه و یمن اشتباه از کار درآمد زیرا به طور جدی درباره چالشهای پیش روی این نقشه تعمق نکرده بودند. طراحان این نقشه در عراق برای مقابله با چالشها، بر تقسیم این کشور به اقلیمهای سنی، شیعه و کرد اصرار دارند اما این عملیات فریب استراتژیک از سوی مراجع تقلید، دولتمردان عراقی و جامعه شیعیان و اهل سنت با مخالفت مواجه گردید. در سوریه نیز، تجزیه این کشور به چند کشور دیگر در دستور کار قرار داشت ولی پیروزیهای بزرگ اخیر، سد راه آنان گردیده است.
اشاره رهبر حکیم انقلاب در دیدارها و اظهاراتشان ناظر به مقابله با جریان دولایه تروریسم متشکل از «پروسه» و «پروژه» است. ایشان مبارزه از طریق جنگ نرم و افشاگری نحلههای فکری تروریسم را مکمل جنگ سخت میدانند. به همین دلیل است که پرچم مبارزه با این جریان خطرناک را خود به دوش گرفته و با نگارش دو نامه تاریخی به جوانان غربی، چهره کریه جریان اندیشگی تروریسم و دست استکبار در پرورش آنان را افشاء نمودند. در این دو نامه، ابتدا اسلام ناب معرفی شده است و سپس دست پنهان غرب در حمایت اطلاعاتی، لجستیکی، سیر تکامل و تحول آنان را با هنرمندی تمام به جوانان غربی معرفی کردند. فهم ماهیت این نقشه جامع با افشا شدن برخی از شواهد، اکنون برای عموم مردم آسانتر و ملموستر شده و رسوا نمودن این تعامل و جریان هم در عرصه جنگ نرم و هم در عرصه سخت، اکنون از وظایف همه به خصوص نخبگان به شمار میآید.