شهید سید حسن آیت در تاریخ معاصر ایران به دلیل ذکاوت حیرتانگیزی که غیر از دشمنان، گاه دوستان را به واکنش وا میداشت، از جایگاه ویژهای برخوردار است. او در خانوادهای روحانی و کشاورز دیده به جهان گشود. خانوادهاش از ابتدا در نهایت فقر و تنگدستی و با سرافرازی از ارتزاق با نان حلال و دسترنج کشاورزی میزیست و به این شکل بود که شهید آیت مسائل جامعه خود را با پوست و گوشت احساس کرد و از همان اوان نوجوانی تصمیم گرفت با مطالعات وسیع و تحلیل مسائل سیاسی، به علل فقر گسترده و جهل عمیق در جامعه خویش پی ببرد.
شهید آیت دانش حوزوی را تا حد فقه و اصول در نجفآباد اصفهان کسب کرد و سپس به تهران آمد و در دانشسرای عالی به تحصیل در رشته ادبیات فارسی پرداخت. سپس در رشته جامعه شناسی به تحصیل ادامه داد و با آن که رتبه اول را به دست آورد، بر خلاف رسم معمول که باید برای ادامه تحصیل به خارج اعزام میشد، بورس تحصیلی را به او ندادند. در سال 1341 به دانشگاه حقوق رفت و همزمان دوره روزنامه نگاری را در موسسه اطلاعات گذراند و با زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه آشنا شد.
به رغم کسب مدارج علمی بالا، به دلیل سرسختی در مبارزه با رژیم شاه، او را به شهر دامغان تبعید کردند. و سالها در دبیرستانهای آنجا به تدریس مشغول بود و پس از چندسال به تهران بازگشت و در مدارس جنوب شهر به تدریس پرداخت. او که از دوران نوجوانی با احکام اسلامی و تاریخ معاصر به خوبی آشنا شده بود، به خوبی با تغییر و تحولات جامعه در طی سالهای مبارزه برای احقاق حقوق ملت در نهضت ملی را دنبال و تحلیل میکرد و با ذهنی وقاد و زیرکی بیهمتا، علل شکست این نهضت عظیم را به خوبی درک و بیان کرد.
او همه توان و هوش خود را صرف مبارزه کرد. وی پس از تبعید امام، در حالی که امید خود را یکسره از گروههای سیاسی از دست داده بود، در شرایطی که هزاران تن برای مطالعه یک کتاب یا اعلامیه در زندانهای رژیم اسیر بودند، در سال 1345 با تیزهوشی و تهوری عجیب اقدام به ایجاد یک گروه سیاسی مخفی کرد و توانست عده زیادی از افراد شایستهای را که در خط امام بودند، گرد هم آورد.
وی از موسسین حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی آن بود و پس از مدتی به عنوان دبیر سیاسی حزب انتخاب شد. او در انتخابات مجلس خبرگان به عنوان نماینده مردم اصفهان به مجلس رفت و در تصویب اصل ولایت فقیه نقش بی بدیلی را ایفا کرد.
سید حسن آیت در سن 43سالگی، در حالی که وجودش سراپا عشق به مردم و امام و انقلاب بود، به طرز ناجوانمردانهای به دست عوامل گروهک منافقین ترور شد و در صبح 14مرداد1360 به شهادت رسید.
شهادت سید حسن آیت به روایت همسرش
در بهمن و اسفند 1357 منافقین او را تهديد كردند. يك شب كه تهديد تلفني شديم، به خانه نرفتيم؛ ولي بعد ديديم به اين صورت نميشود. میگفت: «چه معنا دارد؟ مگر میشود همیشه بیرون از خانه ماند؟»
اما دل من شور میزد. اولین تهدید را گروهک منافقین کرده بود، بعد از آن هم روزی نبود که علیه آیت، در روزنامه مجاهد چیزی ننویسند. بسیاری از مواقع، نامههای تهدید آمیز را خودم باز میکردم و میخواندم. چند روز قبل از ترور شهید آیت، همسایه دیوار به دیوار ما نزد من آمد و گفت: «دو تا موتورسوار آمدند، از جلوی خانه شما رد شدند و از لای در خانهتان به داخل نگاه کردند. وقتی من پرسیدم با چه کسی کار دارید، فرار کردند.»
شب قبل از ترور هم داشتیم شام میخوردیم که یک نفر زنگ زد و محسن گوشی را برداشت. آن شخص گفته بود: «بابات خانه است؟» محسن مانده بود چه بگوید که آن فرد قطع کرده بود.
من و محسن نگران شدیم و آیت گفت: «مهم نیست، غذایتان سرد نشود.»
فردای آن روز، 14 مرداد بود که آیت شهید شد. روزهای تاریخی را همیشه به یاد داشت، آن روز هم روز مشروطیت و چند روز بعد از ماه رمضان بود.
صبحانه را آماده کردم و صدایش زدم، صبحانه را که خورد، قاسم راننده آیت نیز آمد. او سوار ماشین شد و قاسم در حال بستن چفت در خانه بود که آن اتفاق افتاد. به کمر قاسم هم تیری زدند که بعدا متوجه شدم قطع نخاع شده است.
من و محسن آن روزها مدام نگران بودیم. وقتی آیت میخواست برود، او نیز در حال تماشای پدرش بود که جلوی چشمانش او را ترور کردند. پسرم نجوا کنان صدا میزد: «مادر! پدر تیر خورده است.»
در سخنوری استاد بود
کاملا یک معلم حرفهای بود و میدانست باید با شاگرد چه برخوردی داشته باشد و چه بگوید. کلاسداری او به گونهای بود که بچهها تا لحظه آخر ساکت مینشستند و با دقت گوش میکردند. حتی بعدها که در دانشگاه درس میداد، از خیلی از دانشجوها میشنیدم که کلاس را بسیار عالی اداره میکند.
زمانی که در دانشگاه لاهیجان، روش تحقیق در علوم اجتماعی را درس میداد، خیلی از اساتید در کلاس او مینشستند و به مباحثی که مطرح میکرد، گوش میدادند. خیلی جذب او میشدند. کلاسهای بسیار زندهای داشت، از ادبیات استفاده زیادی میکرد و بر این موضوع هم بسیار مسلط بود و ادبیات را خیلی خوب خوانده بود. هم قصه میگفت، هم شوخی و هم از ظرائف روانشناسی استفاده میکرد.
به روایت همسر شهید آیت
تقید به حرام و حلال
«تقید آیت در مورد مال حرام و شبهه ناک، بیش از حد حساس و سختگیر بود و حتی در مواقع بسیار سخت و دشوار هم از مال حرام که هیچ، از اموال شبههناک هم در حد رفع نیاز استفاده نمیکرد.
مادرم باغ مشترکی با خواهرش داشت که مرز مشترکی، سهم دو خواهر را از هم جدا میکرد. از جمله در این مرز مشترک درخت آلبالویی وجود داشت. آیت در 6سالگی در فصل میوه، چند دانه از آلبالوهای شاخهای که بر روی زمین مادرم آویزان شده بود، چید و خورد.
آن شب آیت کمی دلدرد گرفته بود و با ناله، مدام میگفت: «آلبالوهائی که خوردهام، حرام بوده است. خاله رضایت نداشته است.»
یکی از نتایج و رسوبات این اعتقادات، سالها بعد و در موقع تدوین قانون اساسی آیت را بر آن داشت که اصل 49 قانون اساسی را که عبارت است از: «دولت موظف است که ثروتهای ناشی از ربا، غضب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات و مقاطعهکاریها و معاملات دولتی، فروش زمینهای موات و مباحات اصلی و دائر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیر مشروع را گرفته و به صاحبان اصلی آنها رد کند. در صورت معلوم نبودن صاحبان آنها به بیتالمال بدهد.» با فکر و ابتکار شخصی و با دستخط خود تنظیم کند و در جلسات غیر رسمی به امضای تک تک اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی برساند که بعدا نیز در جلسه رسمی به تصویب نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی میرسد.»
سید علی آیت(برادر شهید آیت)