رضا پناهی نور در تاریخ 1دی1354 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی پرورش یافت. او پس از طی مدارج علمی و اخذ مدرک کارشناسی وارد دانشگاه نیروی انتظامی شد. وی کمر بر خدمت به نظام بست و سرانجام در تاریخ 13شهریور1386 در حین انجام خدمت، به دست عوامل گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید.
شهید رضا پناهی نور در سال 1375 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزند پسری به نام امیرحسین است.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با برادر شهید رضا پناهی نور:
«تحصیلات ابتدایی و راهنماییش در جنگ سپری شد. حتی یکبار هم مدرسهاش بمباران شد، چند نفر از همکلاسیهایش شهید شدند؛ اما اتفاقی برای رضا نیفتاد. بعد از جنگ هم وارد دانشگاه آزاد سنندج شد.
ادبیات میخواند. علاقه زیادی به شعر و ادبیات داشت. مدت چهار سال را در سنندج بود. بعد از گرفتن مدرک کارشناسیش بازگشت و برای طیکردن دوران خدمت سربازیش اقدام کرد. او مدت دو سال را به عنوان سرباز معلم در مناطق محروم خدمت میکرد، پس از گذراندن دو سال دوران آموزشی فرمانده پاسگاه میانتنگ_سومار (منطقه صفر مرزی) شد، سپس به کرمانشاه منتقل شده و فرمانده پاسگاه گلوگاه در روستای خراجیان(یکی از روستاهای شهرستان روانسر در استان کرمانشاه) شد.
13شهوریور1386 با اینکه مرخصی بود به خانه نیامد. شب را در همانجا مستقر بود.
عوامل گروهک تروریستی پژاک با جذب چند نفر از مردم روستاهای اطراف، تیمی برای ترور ماموران نیروی انتظامی تشکیل داده بودند. هیچکس باورش نمیشد. مردمی که در همسایگی ما بودند، چشم در چشم میشدیم، همدست تروریستهای پژاک شدند تا کسانی که در همسایگی خودشان بزرگ شدند را تیرباران کنند. به چه جرمی؟ به جرم خدمت به مردم کشورشان؟ به جرم حفظ امنیت مردم؟
روز مرخصیاش بود؛ ولی برای کشیک آن شب ماند. برادرم به همراه دو نفر دیگر از سربازان برای کشیک در ارتفاعات بودند. تروریستهای پژاک از قبل برنامهریزی کرده بودند. ساعت 12نصفه شب بود. مقر رضا و آن دو سرباز دیگر از قبل توسط تروریستهای پژاک مورد هدف قرار گرفته بود. رضا از مقر بیرون میآید که ابتدا نارنجکی جلوی پایش میاندازند. ترکش از زیر گلویش وارد شده و از پشت جمجمهاش خارج میشود، بعد هم که تیربارانشان کردند.
یادآوری دوباره این خاطرات خیلی سخت است.
به پدرم زنگ زدند و گفتند که رضا زخمی شده است. وقتی پیکرش به کرمانشاه رسیده بود، تازه آنجا خبر شهادتش را دادند.
مادرم تعریف میکند که در سال 1354 به مشهد مقدس مشرف شدیم. از امامرضا(ع) خواستیم تا خداوند فرزندی سالم به ما عطا کند. فرزندمان سالم به دنیا آمد و ما نامش را رضا گذاشتیم.
خلق و خو و ویژگیهایش به مبارکی نامش کمنظیر بود. ایثار و گذشتی که رضا داشت، مثال زدنی است. شب حادثه نیز، قرار نبود رضا آنجا باشد. فرد دیگری باید آن شب میماند؛ ولی پسرش بدحال شده بود. رضا به او گفت که تو برو به فرزندت برس من به جایت میمانم.
شجاع و مدبر بود. به خاطر مدیریت و حس مسئولیتپذیریش در سومار به او لوح تقدیر دادند. علاقهمند به شعر و ادبیات بود. دست نوشته هایش هست. شعر میگفت. در مسائل هنری دستی داشت. خطاطی و طراحی میکرد و خط نستعلیق کار میکرد.
من هنوز در غم فراق چنین برادری میسوزم؛ اما همانطور که شهید رضا پناهی نور در بخشی از وصیتنامه خویش نوشته است، هدف خدمت به مردم کشورمان است که چه بهتر اگر در این راه مقدس به شهادت برسیم.»