گروهک ضد انقلاب دمکرات با شعار دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان، به مراکز نظامی حمله و با غارت سلاح و تجهیزات پادگانها و مراکز ژاندارمری، نیروهای خود را مجهز کرد و به این ترتیب آغازگر جنگی شد که به تضعیف نیروهای نظامی ایران در سالهای اولیه انقلاب انجامید.
سران گروهک تروریستی دمکرات بر خلاف شعارهای استقلالطلبانه خود، روابط سیاسی نزدیکشان را با رژیم بعث عراق همچنان حفظ کردند و با دامن زدن به بحران و جنگ در مناطق کردنشین و مشغول کردن تعداد زیادی از نیروهای نظامی ایران به خود، خدمت بزرگی به صدام کردند.
شهید حسین نژادمیرحسینی از قربانیانیست که به دست تروریستهای ضد انقلاب به شهادت رسیده است. او 1آبان1343 در روستای داوران رفسنجان در خانوادهای ساده زیست متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. او دارای 6برادر و 4خواهر بود.
حسین مقطع دبستان و راهنمایی را پشت سر گذاشت و دبیرستان را در رفسنجان در دبیرستان خواجه انصاری گذراند، سپس عازم خدمت سربازی شد. او دوره آموزشی را در باغین به اتمام رساند، سپس برای انجام خدمت سربازی راهی کردستان شد.
سرانجام حسین نژادمیرحسینی در تاریخ 7آبان1364 در محور شیخان-کلاشین در اثر اصابت ترکش به سر و گردن توسط عناصر گروهک تروریستی دمکرات به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با مادر شهید حسین نژادمیرحسینی(سکینه پورمهدیان):
«در 15سالگی ازدواج کردم. همسرم کشاورز بود و من خانهدار بودم. در روستای داوران زندگی میکردیم. یک سال بعد خداوند حسین را به ما داد. او در خانه متولد شد.
حسین به درس خواندن علاقه داشت. کلاس اول و دوم دبستان را در مدت 1سال تحصیلی گذراند. مقطع دبستان و راهنمایی را در مدرسه شهید عسگری، در روستا درس خواند، سپس برای ادامه تحصیل به رفسنجان رفت و مقطع دبیرستان را در مدرسه خواجه انصاری گذراند.
آخر هفتهها را به روستا میآمد و در کشاورزی به پدرش کمک میکرد.
حسین بسیار مهربان بود و تا زمانی که در خانه حضور داشت، در کار خانه به من کمک میکرد؛ خانه را نظافت و در تهیه نان به من کمک میکرد.
او از 7سالگی به نماز اهمیت میداد و خواهر و برادرهایش را به نماز سفارش میکرد.
در مراسم عزای امامحسین(ع) شرکت میکرد.
وقتی 2ساله بود، بیمار شد. من و پدرش نذر کردیم اگر بیماری او خوب شود، هر سال ایام محرم و اربعین فرزندمان مشکیپوش اباعبدالله(ع)شود.
دوران انقلاب:
دوران انقلاب فعالیتهای انقلابی زیادی داشت. در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت میکرد و همیشه از خواهر و برادرهایش هم میخواست در تظاهرات شرکت کنند.
او میگفت: «ما این فعالیتها را انجام میدهیم تا امامخمینی(ره) بیاید. امام که بیاید، ما جانمان را فدایش میکنیم.»
بعد از دیپلم مدتی روی ماشین سنگین کار میکرد و بعد هم به سربازی رفت. او دوره آموزشی را در باغین گذراند و برای خدمت سربازی از طرف ارتش به کردستان اعزام شد؛ اما به ما گفته بود محل خدمتاش در تهران است.
هر 3ماه یکبار به مرخصی میآمد. مدتی بود که از پسرم خبری نداشتیم، با پدرش به تهران رفتیم تا از او خبر بگیریم.
آنجا متوجه شدیم حسین در کردستان خدمت میکند. مدت 8 ماه را در کردستان خدمت کرد.
به یاد دارم آخرین مرخصی که آمد ایام محرم بود. حسین مشکی به تن کرده بود و بیشتر وقتش را در هئیت بود. همان زمان شهادتش را از امام حسین گرفت.
نحوه شهادت:
حسین در کردستان راننده ماشین بود. او و همرزمانش در محور شیخان_کلاشین امام جمعه را برای سخنرانی به سنندج میبردند، که در مسیر در کمین گرفتار شدند. تروریستها گله گوسفند را در جاده رها کرده بودند و وقتی حسین و همرزمانش پیاده شدند تا گوسفندها را از جاده کنار بزنند، آنها را به شهادت رساندند. در آن حادثه 8نفر به شهادت رسیدند.
دو سال بعد از شهادت حسین بیمار شدم و مدام بیهوش میشدم. یکبار که از هوش رفته بودم حسین را دیدم که نزد من آمد و خواست که با او بروم؛ اما من قبول نکردم. گفتم فرزندانم کوچک هستند و به من نیاز دارند.
روز بعد هم دوباره از هوش رفتم و باز حسین را در خواب دیدم که نزد من آمد و گفت: «مادر حالا که با من نیامدی، از برگ درختی که بر سر مزارم است، دمنوش درست کن و بخور. خوب میشوی. بعد هم یک برگ سبز به من داد.
فردای آن روز خواب را برای همسرم تعریف کردم. او هم گفت که برویم از برگ درخت بیاوریم و دمنوش درست کنیم.
من از دمنوش برگ درختی که بر سر مزار پسرم بود، خوردم. بعد از آن بیماری من خوب شد.
خبرشهادت:
ما 45روز از حسین بیخبر بودیم. خیلی نگران بودم. همیشه سر کوچه میرفتم و انتظار آمدنش را میکشیدم. همسایهها قبل از ما خبر شهادت حسین را فهمیده بودند؛ اما چون همسرم بیمار بود؛ به ما چیزی نمیگفتند.
جنازه پسرم به رفسنجان منتقل شده بود و چند روز در سردخانه بود، تا اینکه همسر برادرم خبر شهادتش را به ما داد.
خاکسپاری:
مراسم تشیع با استقبال مردم در رفسنجان انجام شد و او در گلزار شهدا داوران به خاک سپرده شد.»